دوستان گلم من متولد 75 هستم یعنی 18 ساله ام .. از سادات هم هستم...و خوب نوجوان تر که بودم شیطون تر هم بودم و متاسفانه در اول دبیرستان از رو بچگی به مدت 6 ماه با یه پسری دوست شدم ک البته رابطه مون بیشتر در حد تلفن و اس ام اس بود و فقط فوقش ماهی یکبار همدیگه رو می دیدیم ولی من عاشقش بودم ...که اونم کم کم متوجه شدم نه خودش اخلاقش خوبه ! نه خانوادش ! خیلی پولدار و خوشگل بودن اما اخلاق صفر .. منم بخاطر اخلاقش بهم زدم باهاش .. و الان سه سالی میشه که دیگه ندارمش و تموم شده
من تو این مدت توبه کردم و کلا بیخیال دوستی و پسر و حتی ازدواج شدم ! هم بخاطر هدف هام و اینکه میگفتم هدفام مهم ترن هم بخاطر اینکه میگفتم دیگه پسر خوب و پاکی پیدا نمیشه همه با دوست دختراشون رابطه جنسی داشتن و... من چون خودم هرجوری بوده تحمل کردم فشار جنسی رو و گذاشتم پاک بمونم حتما میخوام یه همسری مثل خودم گیرم بیاد .. من خیلی موقعیت رابطه جنسی برام فراهم بود ولی خودم نرفتم حتی موقعی که به پول نیاز داشتم یه پسری گفت بیا یه شب با من هرچقدر بخواااای بهت میدم ...اما من گفتم نه .... چون به یه سری اصول پایبندم و ازون ورم عذاب وجدان می گیرم...من نماز شب میخونم اگه تن به این گناه بدم دیگه رو ندارم با خدا حرف بزنم چه برسه نماز شب بخونم...
حالا منی که نسبت به همه پسرا سوءظن گرفتم و تصیمم این بود تا اخر تنها باشم بلکه یه پسری دیگه خیلی خاص گیرم بیاد و برم باهاش ...
تو یکی از برنامه های چت موبایل سر انتخاب رشته با یه پسری حرفم شد که یکی از پسرای محل ما بود ولی خوب ندیده بودیم همدیگرو .. من هیچوقت به پسرای اینترنت اهمیت نمیدادم و میگفتم پسری که تو نت ندیده و نشناخته میاد میگه با من دوست شو صد در صد به دخترای دیگم همین و راحت میگه.. و همیشه باهاشون بد برخورد میکردم .. خلاصه سر انتخاب رشته این پسر که متولد سال 1368 بود یعنی 25سالش بود بهم گفت من می تونم راهنماییت کنم و راحت همون اول شمارشو گذاشت زنگ بزنم بهش تا راهنماییم کنه چون اون برنامه خیلی قطع و وصلی داشت و نمیشد حرف زد شمارشو گذاشت.. گفت یا بیا فلان برنامه که سرعتش خوبه یا زنگ بزن بهم اگه ایندت برات مهمه ... منم تصمیم گرفتم از خونه بهش زنگ بزنم و زنگ زدم و الحق و والانصاف خیلی اطلاعات خوبی بهم داد و کمکم کرد ...ما اولش خیلی باهم دعوا داشتتیم اونم تقصیر من بود ! چون به پسرا بدبین بودم هی بهش میگفتم توام مث بقیه پسرایی و به قول خودش کلی توهین بهش کردم و بد رفتاری!....از حرفام خیلی ناراحت میشد و بهش بر میخورد خیلی دعوامون میشد اما اون خودش میگفت من نمیدونم چرا با وجود همه ی بدی هات بازم میخوام کمکت کنم واسه انتخاب رشتت و دانشگاهت...میگفت به جای اینکه تو بچسبی به من که کمکت کنم من هی بهت میگم میخوام کمکت کنم ! میگفت اعتراف میکنم من قصدم از ادد کردن تو اشنایی بیشتر باهات بوده ولی تا تو نخوای حرفشم نمیزنم فقط قصدم کمک بهته..اگه اخرشم منو نخواستی کمکت که کردم برو پی زندگیت!
یا میگفت حداقل بزار دوست اجتماعیت باشم تا بتونم کمکت کنم چون من زیاد بین مردم بودم و تجربه زیاد دارم و بودن کنارم میتونه قویت کنه...اخه از نوجوانی کار میکرده از حمالی و کلی ضایع بازی شروع کرده تا الان که خودش دفتر کار داره و خونه و ماشین داره !
کلا میگفت یا عشق هم شیم برای همیشه مال هم شیم..یا فقط دوست اجتماعی و برای کار .. یا این که نخواستی برای این کارت کمکت کردم کارت راه افتاد برو پی زندگیت ! (منظورش کار دانشگاهم بود اخه تو اون دانشگاهی که میخواستم برم آشنا داشت خودشم اونجا درس خونده راحت می تونست کارمو راه بندازه)
کلا زیاد دعوا داشتیم بخاطر بی اعتمادی من .. اونم بهم میگفت میدونی یاد چی میفتم یاد اون فیلمه که شهاب حسینی با دختره اولش هی لج بودن اخرش عاشق هم میشن..میگفت از کجا معلوم شاید ما هم مثل اونا شدیم خدا رو چه دیدی.... خیلی از مردونگی حرف میزد من میگفتم مرد وجود نداره میگفت من بهت ثابت میکنم میگفت خودمو دارم میکشم تا وجود و چهره ی مرد خراب نشه ! و بهت ثابت کنم مرد هست هنوز..و میتونی بهم اعتماد کنی و ازین حرفا...
خلاصه بعد چند روز که گذشت قرار شد دانشگاه رو برای ثبت نام و...با هم بریم و کمکم کنه برای اولین بار همدیگه رو دیدیم واقعا هم وقتی دیدمش ادم قیافه ش و هیکل و قد و قواره و ابهتشو صداشو که می دیدو می شنید فکر میکرد این واقعا مرده!!! واقعا ازین لحاظا مث مرد واقعی و پخته بود و تجربه دار بود! این چیزاش و خیلی دوس داشتم .. حس میکردم با بقیه مردا فرق داره ..حرفای گنده گنده زیاد میزد نصیحتای واقعا بدرد بخور و عالی ..ازونا بود که فقط ازش چیزی یاد گرفتم..یا برای دانشگاه کلی راهنماییم میکرد که اونجا نری قاطی لاتا .. دانشگاه هرکی رفته خراب شده حتی اون خوباشون و.....خیلی حرفاش بدرد بخور بود خداییش معلوم بود تجربه زیاد داره
من با تمام این چیزا فکر میکردم مرد واقعیه ! و اهل حرفای سی نیست و عشق واقعی میخواد ! خودمم مث خودش که نمی دونست چرا با وجود بی احترامی هام بهم داره کمکم میکنه نمی دونستم چرا من که اون همه ادعا واسه ..با پسر نبودن ..داشتم یدفه رفتم سر قرار ! و دیدمش !
البته قرارمون بیشتر بخاطر این بود که تو دانشگاه کمکم کنه چون دانشگاه خودشم اونجا بوده قبلا و منم کسی نبود که باهاش برم دانشگاه...و قرار بود اخر کارمون راجب خودمون هم صحبت کنیم .
بعد دانشگاه رفتیم تو پارک نشستیم و شروع کرد حرف زدن ...یدفه دیدم داره راجب س حرف میزنه ! و اینکه چقدر تو ایران این کثیف کاری ها زیاد شده و..! جامعه چقدر خراب شده و..!
اولش فکر کردم میخواد بگه من اهلش نیستم و ازت نمیخوام ! ولی یدفه دیدم داره میگه میخوام !!! تعجب مونده بودم ! از این یکی انتظار نداشتم ! مخصوصا اینکه میخواست مثلا نزاره چهره و وجود مرد خراب شه ! بدتر گند زد !!! و دیدم به مردا خیلی بدتر شد ! حتی به خوباشون و اهل کار بودناشون! چون اینم خیلی اهل کار بود و مقرراتی..با منم که اومده بود صبحه خیلی زود رفتیم تا بتونه به موقع به جلسش تو دفترش برسه ...
این به من گفت ادم کثیفی نیست و فقط میخواد بعد از تحمل 25 سال فشار جنسی حالا با عشقش که مال همن س کنه ! گفت که میخوام رابطه ای داشته باشیم که هیچ جوره برا هم کم نزاریم میخوام عشق هم باشیم مایه ارامش هم و واسه هم تو هیچی کم نزاریم و از رابطمون لذت ببریم ..گفت من تورو برا س نمیخوام ولی میدونم که تو رابطمون پیش میاد که من یا تو تحریک بشیم و اونموقع اذیت میشیم...میگفت ملاک من س نیست اگرم باشه اخرین ملاکمه ولی من فقط میخوام از الان بهت گفته باشم که پیش میاد و پس فردا که وارد رابطه دوستی شدیم من تحریک شدم و درخواست س کردم تو نگی نه و موجب اعصاب خوردی هم نشیم...گفت بالاخره تو دوستی مون پیش میاد که همدیگرو ببوسیم و....بازم گفت دنبال س نیستم ولی میدونم تحریک میشم و میخوام از الان گفته باشم! وگرنه میتونستم نگم و راحت با بوس و..تحریکت کنم وقتی شل شدی کار خودمو (س) انجام بدم..
میگفت من 24 و 25 ساله تحمل کردم ادم کثیفی هم نیستم و نمیخوام باشم فقط میخوام با عشقم س کنم چون اینجوری بعدها اگه یادش بیفتیم نمیگیم اه چه ادم کثیفی بودیم خیالمون راحته از رو عشق بوده و فقط با یک نفر بوده و از رو محبت و عشق بوده نه هوس.. میگفت اگه ادم کثیفی بودم من راحت می تونستم برم زنی رو بهش پول بدم و باهاش س کنم تازه زنم هست از هر جا بخوام میتونم س کنم بیشتر حال میده ... یا میتونم یه دختری رو سوار ماشین کنم ببرم و...چند تا مثال دیگه این مدلی زد که من اگه دنبال س بودم کلی راه برام بود تا راحت برم به خواستم برسم نه که بیام سه ساعت با تو کلنجار برم یا یه ماه برا تو وقت بزارم و خودمو درگیر کنم تا راضیت کنم ! تازه اونم معلوم نیس راضی بشی یا نشی..
میگفت فقط میخوام با کسیکه واقعا دوسش دارم و عشقمه از رو عشق س داشته باشیم چون اون محبته که ادم رو ارضا میکنه نه فقط خوده س و نیاز جنسی...میگفت اونوقت اگه بهم رسیدیم و ازدواج کردیم که چه بهتر اگرم روزی بهم نرسیدیم هیچکدوم حسرت نمی خوریم چون میدونیم رابطمون رابطه ی کثیفی نبوده و فقط از رو عشق بوده اونم با یک نفر و تازه هرموقع هم که یادش میفتیم لذت می بریم !!
(ضمن اینکه اون یه مدت هم دبی بوده و میگفت خیلی ازین چیزا رو از اونا داره تقلید میکنه و یاد گرفته چون فکر میکنه درسته)
میگفت دو تا برادر دارم باهاشون خیلی راحتم اونام دوس دختر داشتن باهاشون س کردن الانم با همون دوست دخترشون ازدواج کردن و بچه هم دارن ...بخاطر همین من گفتم شاید س با عشق تو ذهنش خوب جا گرفته و بد نمیدونه که میخواد .. مخصوصا اینکه برادراشم انجام دادن..اخه پسرای دیگه ای رو هم دیدم که میگفتن ما ادم کثیفی نیستیم فقط مثلا یبار با عشقمون از رو محبت س داشتیم و هوس نبود.. همین و براشون مسئله ای نبود..
هی تاکید میکرد دنبال س نیست و منو واسه س نمیخواد فقط فکر اینده رو میکنه ک بالاخره تو رابطمون این چیزا پیش میاد و میخواد از الان اماده باشم و اگه دنبال س بود میتونست راحت به خواستش برسه فقط میگفت میدونم بالاخره دوتامون تحریک میشیم و اون موقع من س میخوام و اگه تو بگی نه اعصاب خوردی پیش میاد ! میگفت من س نمیخوام اما عاقلم و میدونم بعدا میخوام .پس بهتره الان کنار بیایم تا بعدا اعصابم بهم نریزه.گفت فکر نکن واسه من راحته اینکه س کنم باهات ! واسم سخته ولی میدونم پیش میاد ! گفتم دختر نیستی که بفهمی چی میگم و یه سری مسائل رو بفهمی....گفت این چیزا دختر و پسر نداره پس فکر نکن برا منم راحته ! گفتم اگه برات سخت بود گفتنشم سخت بود ! گفت باشه باز قضاوت کن !
بهم مبگفت من حقمو میخوام ! س حق منه ! من نمیفهمیدم یعنی چی !!! بهش گفتم برو حق تو از کسی بگیر که حقت باشه ! گفت تو حق منی ! ........منظورش این بود از عشقم حقم که س هست رو میخوام
بعد من همون موقع بهش گفتم که نه من برای س حاضر نیستم ولی اون میگفت نه بزار زمان بگذره راضی میشی سعی کن سخت نگیری و کم کم کنار بیای باهاش و این غولی که ازش تو ذهنت ساختی رو بشکنی..
حتی برای بوس و...هم خواستم بگم نه ولی اونو وقتی رفتم خونه بهش پیام دادم گفتم ...
خونه خیلی فکر کردم و همه ش صحبت های شما خانواده برتری ها که تو کامنت ها کمک دوستامون که موضوعی مشابه همین موضوع براشون پیش اومده کرده بودید میومد تو ذهنم و آخرشم تصمیم گرفتم بیام با خودتون مشورت کنم و اون روز هم دوباره بهش گفتم که من هیچ وقت تن به همچین خواسته ای نمیدم و اگه میخوای با من باشی همین جوری منو بخواه بدون هیچ چیزی .. گفتم من که میتونم جلو خودمو بگیرم (با اینکه خیلی هاتم) ولی اگه تو فکر میکنی تحریک میشی و نمیتونی جلو خودتو بگیری میتونیم مواظب رفتارمون باشیم و کاری نکنیم که تحریکی پیش بیاد چون این واسه جفتمون خوب نیست ..میتونیم پیشگیری کنیم مثلا بوس و...نداشته باشیم جاهای خلوت نریم و....گفت نمی تونیم ! بهونه نیار ! قطعا پیش میاد ! .. گفتم اگرم پیش بیاد از جانب توست نه من ..
بچه ها من چون عشق واقعی و پاک میخوام واقعا میتونم خودم رو کنترل کنم چون بنظرم عشق یعنی این ... از خود گذشتگی
حتی بهش گفتم همونطور که خودت اولا میگفتی میخوای فقط مدتی دوست اجتماعی باشیم بدون عشق و عاشقی که توش مسائل جنسی پیش نیاد ... اصلا شاید اخلاقامون باهم جور در نیومد ؟ حداقل همدیگه رو بیشتر میشناسیم .. گفت من اگه دوست اجتماعی میخواستم تا الان صد تا داشتم ...! (نمیدونم چرا یهو حرفشو عوض کرد ! اولا میگفت دوست اجتماعی هم میتونیم باشیم الان فقط عشق! )
اون شب که راجب اینکه من حاضر نیستم باهات س کنم و رو یه سری اصول نمی تونم پا بزارم و روت یه حساب دیگه ای کرده بودم..پیام میدادم بهش یدفه دیگه جواب نداد فرداش گفتم چرا جواب ندادی گفت جوابی برای مزخرفاتت نداشتم ! گفتم حداقل اخر حرفامو میشنیدی گفت اخرش مهم نبود چون حرفات رو پیش بینی میکنم اخرش من ادم بده و تو خوبه هستی
همه ش هم فکر میکرد از سر لج اینا رو میگم بهش و مخالفت میکنم! میگفت سر لج هستی ... یا هر چی دلیل براش میوردم که من رو یه سری اصول پایبندم یا دلیلای دیگه میوردم و میگفتم من میخوام فقط با یک نفر س کنم اونم شوهرمه یا میگفتم روت یه جور دیگه حساب کرده بودم و ازین حرفا ...اصلا جدی نمی گرفت اهمیت نمیداد به حرفام .. همش میگفت من حرفمو زدم باهام کنار بیا ! یا هرچی میگفتم برا س نیستم خودت تصمیم بگیر میخوای باهم باشی بدون هیچ چیز یا نه.. میگفت من حرفمو زدم ! باهام کنار بیا کم کم ! خود دانی !
کلا اون سر حرف خودش بود که میگفت کنار بیا ! منم سر حرف خودم که هیچوقت کنار نخواهم امد ! اخرشم هیچکدوم کوتاه نیمدیم
من میگم اگه واقعا دنبال س نیست پس چرا حاضر نـشد بخاطر من از خودش بگذره ؟؟ ازون ورم میگم راست میگه که تحریک میشه و بهشم گفتم که ممنون که صادقانه گفتی ازت س میخوام... میگفت من اومدم سمت تو که از عشق و محبت ارضا شم نه فقط نیاز جنسی اگه فقط نیاز جنسی بود میتونستم راحت برم با هرکسی برطرفش کنم...از بس هم که بهش میگفتم تو دنبال سی ! و اون میگفت نیستم اخر سر خسته شد گفت اگه تو میگی من دنبال این چیزام و تهمت میزنی لابد هستم دیگه!
یا مثلا میگفت تا 2 سال دیگه قصد ازدواج داره بهم گفت خودتو آماده کنا !!! گفتم تو که این همه سال صبر کردی برا رابطه..2 سال دیگم روش ! به ما که رسید وا رسید ؟ دیگه نمی تونی تحمل کنی؟!
اخرشم باز گفت تو راجبم هر جور میخوای فکر کن دیگه خستم حس اثبات خودم به تو رو ندارم ! من اینم یا باورم کن یا ترکم کن ! بهش گفتم من که نگفتم باورت ندارم من فقط مشکلم با قضیه رابطه جنسیه نمیخوام بعدا مشکلی پیش بیاد گفت پس باهام کنار بیا اصلا دوست ندارم که راجبش(راجب س) حرف بزنم بدم میاد از خودم !
و گفت فقط یه سوال می پرسم جوابشو یه کلمه بده فقط ..یا اره یا نه .. گفت با تمام حرفام .علاقم .با هم بودن . رابطه. س و همه چی هستی یا نه ؟؟یک کلمه بگو ... منم گفتم نه ! با همه ی این چیزا نه ! اونم گفت تمام . و منم گفتم اوکی هرجور راحتی .. و دیگه سه روزه ازش خبری نشده !
از یه طرف از ظاهرش خیلییی خوشم اومد ظاهرش واقعا مردونه بود و حتی غیرتی هم بود و خیلی مراقب بود تو مترو با مردا برخورد نکنم کلا خیلی حواس جمع بود ...و خیلی هم تجربه داشت و نصیحتای عالی میکرد ..با خودم میگم ازین نظرا حیفه از دستش بدم اگه دیگه کسی این مدلی نصیبم نشد چی منم خیلی از ازینجور مردا خوشم میومد همیشه... از یه طرفم واقعا با خواسته هاش نمی تونم کنار بیام .. کلا تنها مشکلش همین رابطه نامشروعه ! وگرنه عالی بود !
اینم بگم که اون هم 4 سال پیش با یه نفر دوست بوده به مدت 2 سال که اون شوهر کرد و رفت ... بعد اون با کسی دوست نشده منم که فقط 3 سال پیش با کسی بودم و تمام... میگفت بیا بعد این سالها یه بار دیگه شانسمون و امتحان کنیم و با هم باشیم به هم یه فرصت دیگه برای عشق و عاشقی و ورود فرد جدیدی به زندگیمون بدیم شاید این بار دیگه نتیجه داد و اخرش سرانجام خوبی داشت ...
ضمن اینکه قشنگ هر اتفاقی هم تو زندگیش افتاده بود و هرچی شده بود رو چه اشتباه چه درست برام میگفت خیلی حرف میزددددد...
خواستم باهاتون مشورت کنم که ببینم ارزششو داره برگردم باهاش ؟ یا اگه پیام داد جوابشو بدم ؟یا فراموشش کنم ؟
اخه اون بنظرم جوری هم گفت تو رو برا س نمیخوام و س ملاکم نیست اگرم باشه اخرین ملاکمه که من اون لحظه فکر کردم لابد اگه بگم برا س نیستم بازم منو از دست نمیده و میخواد منو ..اما وقتی پیام داد و گفت بگو با همه چی هستی یا نه گفتم نه...رفت !! به همین راحتی ! با یکی هم مشورت کردم گفت کسیکه واقعا کسی رو بخواد هیچوقت حرفای سی بهش نمیزنه فقط مواظبشه عاشقشه و ازین حرفا.... منم وقتی رفت گفتم لابد س واسش خیلی مهم بوده و واسه س میخواسته منو که رفته وگرنه اگه واسه خودم میخواست منو و واقعا منو میخواست هرجور بود می موند و قبول میکرد هر شرایطی رو ..
ولی اون رفت !
از یه طرفم میگم خوب اونم شاید می دیده حالا چه با من چه با هرکی وارد رابطه شه تحریک میشه و خواسته با یکی باشه که این نیازشو هم برطرف کنه و به قول خودش عاقلانه فکرکرده و دیده تحریک میشه و میخواسته یکی همه جوره باهاش باشه و از رو عشق س رو تجربه کنه..
نمیدونم والا..ولی خوب من یخورده دلم سمتشه اونم بخاطر جذبه مردانگیش ..همه چیش اونجوری بود ک دوست داشتم از لحاظ ظاهری و مادی الی سنش ! که 25 بود و میشد 7 سال حدودا اختلاف سنی و من همیشه حداقل 3 سال میخواستم. فکر کنید من 22 سالگی هم ازدواج کنم اون 29سالشه!!!!!خیلیه برا من دوس ندارم...ولی اینو بخاطر مردونگیش خوشم اومده بود و کنار اومده بودم با این اختلاف سنی... یا مثلا وقتی بهش گفتم من اصلا قصد دوستی و حتی ازدواج با هیچکس رو هیچوقت ندارم و نمیدونم چی شد اصلا که با تو هم سر قرار اومدم گفت الان اینطوری میگی بزار بزرگتر بشی مشکلات زندگی بیاد اونموقع تازه وجود یه مرد یا جنس مخالف رو میخوای تو زندگیت تا بهت ارامش بده ..یه چیزی که بدتر دو دلم میکنه اینه که گفت الان اگه با من دوست نشی منی که صادقانه همه چی و بهت گفتم پس فردا که احساس کردی میخوای یکی بیاد تو زندگیت دیگه احساسی میشی و راحت گول میخوری و امکان داره طرف با هزار گول و کلک و نقشه بیاد جلو طوری که تو باورش کنی و اخرشم ازت سوء استفاده کنه و بره ..
اونوقت اونموقع نمیگی کاش حداقل با یکی از همون قبلیا که صادقانه همه چی و اول میگفتن می موندم ؟ اونوقت اونموقع یاد من نمی افتی که همه چیو باهات در میون گذاشتم و فقط با یکیش نتونستی کنار بیای ؟ میگفت الان اگه قبول نکنی منو امکان داره بعدا وضعت بخاطر فشارایی که تو زندگی روت میاد خیلی بد شه و یدفه بری قاطی ادم کثیفا .. ولی الان من دارم میگم یه رابطه صحیح و خوب داشته باشیم که مال هم باشیم اگه قبول نکنی بعدها امکان داره پشیمون شی چون جامعه خرابه و ادما بخاطر هوس میان جلو و وابستت میکنن و نمیفهمی ... ولی من از اولش همه چیو بهت گفتم چون میخواستم همه چیمون با رضایت هم باشه...وگرنه منم راحت می تونستم ازت سوءاستفاده کنم ...
میگفت پسفردا با هرکی هم بخوای باشی همه ازت س میخوان و کمتر کسی میاد مث من همون اول باهات در میون بزاره و رضایتتو بخواد معمولا خودشونو خوب نشون میدن و اخرش سوءاستفاده میکنن و میرن..میگفت اگرم یوقت یکی پیدا شه که ازت س نخواد اون بالاخره یه عیبی داره یا قیافش بی ریخته یا اخلاقش خوب نیس یا وضعش خوب نیس یا کلا به دلت نمی شینه و یه عیبی توش پیدا میشه ...میگفت حتی ازدواجم درصد بالاییش برا رابطه جنسیه...
یه چیز دیگه هم که دو دلم میکنه اینکه این همه حرفاشو برام با دلیل و برهان و مدرک و کلا حرفای گنده گنده میزد طوریکه واقعا حرفاش به دل میشست و درست بود.. خیلی هم چرب زبون و زبون دار بود ..خودشم میگفت این روزا باید زبون داشته باشی یا پرو باشی تا به چیزایی که میخوای برسی و موفق شی و جلو بری .. اینم بگم که فقط برا من چرب زبون نبودا ! کلا با همه راحت بود و برا همه زبون داشت خودم دیدم که اینجوری بود.. کم نمی اورد کلا
بعد من میگم اگه این گنده حرف زدناش و با دلیل حرف زدناش و...سیاستشم بوده باشه خوب چه سیاستیه که باهاش منو از دست داد ؟؟؟ و به هدفش نرسید ؟ اصلا این چه سیاستیه دیگه خوب میتونست راحت مث بقیه پسرا با حرفای عشقی بیاد جلو و منو عاشق خودش کنه و هیچ حرفی هم از س نزنه و اخرش که بهش اعتماد کردم منو ببره یه جا و کارمو بسازه ! و سوء استفاده ش رو کنه و بره! ولی نه این اومد همون اول همه چیو گفت تا سوء استفاده نشه و من کنار بیام و امادم کنه و با رضایت من باشه ..و وقتی هم دید کنار نمیام رفت ! در حالیکه میتونست الکی بگه باشه هرچی تو بگی و می موند و اخرش یه جوری سوءاستفاده میکرد ! و میرفت... کلا شخصیتش برام پیچیده شده ! موندم یعنی چی! دنبال چی بود ! چرا گفت هدفش س نیست ولی وقتی بهش گفتم برا س نیستم رفت ...اگه هدفش س نبود چرا رفت ! از یه طرفم میگم خوب راس میگه تحریک میشد خوب .. ولی میگم خوب می تونستیم رابطمون و خیلی کنترل کنیم تا زمان ازدواج...اگه میخواست میتونستیم..ولی نخواست..حرفش یک کلام بود باید با خواسته هاش کنار می اومدم یا کنار می اومدم یا تمام !
ازون ورم منی که اصلا فکر پسر تو ذهنم جا نداشت حالا احساس نیاز میکنم یکم و حس میکنم کسی مث اون نمیشه ! از لحاظ مردانگی..ولی میدونم با مرور زمان یادم میره .. الان جو گیرم !
بچه ها با توجه به حرفام نظرتون رو راجب همچین شخصیتی و همچین مسئله ای بگید ببخشید زیاد حرف زدم درک کنید
مرتبط با شکست عشقی در دختران:
من تنها و اون با یارش، چیکار کنم آروم بشم؟
تصمیم دارم تا وقتی کسی ازم خاستگاری نکرده بهش حسی نداشته باشم
به پای عشقی که فکر میکردم درسته همه خواستگارهام رو رد کردم
چرا خدا منو به پسر مورد علاقم نرسوند ؟
عاشق پسر داییم شدم ولی اون بی توجهی می کنه
عشق یه طرفه سخته واسه دختر ...
پسر مورد علاقم منو خواهر خطاب کرد
انگاری فقط اومده بود تا دلِ منو ببره
شکست عشقی برای خانم ها سخت تره
چطور بعد از شکست عشقی و عاطفی خودم رو جمع و جور کنم؟
کمک به فراموشی شکست عشقی یه دختر
← دوستی به قصد ازدواج (۱۲۵ مطلب مشابه)
- ۱۳۸۲۴ بازدید توسط ۱۰۸۰۳ نفر
- سه شنبه ۲۸ مرداد ۹۳ - ۰۹:۰۰