خانواده برتر

اگه باورت با واقعیت سازگاری داشته باشه خودت هر روز تو دنیای واقعی نمونه های اثبات کننده یا نقیصشو هر روز میبینی و نیازی نیست کاری بکنی غیر از اینکه چشماتو باز کنی و هوشیار باشی نسبت به دنیای اطرافت.

مگه اینکه باورت راجب چیزای فرا طبیعی باشه که در اون صورت واسه تقویت باورت باید با کسایی که باور های مشابه دارن معاشرت داشته باشی.

اگه شکتون واقعی باشه و بهش غلبه کرده باشید، چی ؟ 

چرا می خواید حتما به شکتون غلبه کنید؟ شاید اون چیزی که با زندگی امروزتون سازگاری نداره واقعیت باشه. و شاید بهتر باشه بپذیرید یه چیزی واقعیت داره هرچند با زندگی امروز من سازگار نباشه و من نتونم عملیش کنم.

چه کسی هنر کرده؟ 

غلبه کردن به شک هیچ کاری نداره. کافیه در فکرتون رو ببندید و طبق غرایزتون رفتار کنید. کسی هنرکرده که فکرش رو رشد بده و به غریزه هاش حاکم کنه نه برعکس.

*** ** ***** ****** **** **** ** ** ***** ****** *****.دنیا در حال تغییره چه بخواهیم چه نه.پس کسی که باید خودشو باهاش وفق بده ما هستیم! با یکسری افکار پوسیده و منسوخ نه میشه زندگی کرد نه پیشرفت کرد .... تازه فرصت بهره بردن از زندگی رو از دیگران هم میگیریم... در نتیجه اگه منطقیه به نظر خودت به راحتی پذیرای عقاید جدید باش.اینا نشونه ی رشد یه آدمه

باورهای اشتباهتو که توی زندگیت تاثیر گذاشتن رو شناسایی و حذف کن

باورهای درست رو که موثر بودن رو شناسایی و جایگزین کن 

باورهای مفید و مثبت با توجه به تجربه هات بساز و به کار ببر

خیلی مهمه که انسانی که رشد کرده با خودسازی و خودشناسی باورهای خوبی ایجاد کنه و استفاده کنه 

به چیزی شک دارید براش دلیل قانع کننده بیارید و یا اگر ممکن نبود توی قعرش نرید 

حدیث امامان معصوم کمک بزرگی میکنه حتما به اونا مراجعه کن

موید باشید

سلام بستگی داره منظورتون از این باورهای غلط و قدیمی چی باشه؟ ممکنه از نظر شما غلط باشن ولی واقعیت چیز دیگری باشه!

اینو بدونید خیلی از باور های قدیمی به جز اونایی که خرافات هستن، اصولی بودن مبتنی بر اخلاق و انسانیت. پس اگر امروزه کمرنگ شدن، به دلیل کمرنگ شدن اخلاق نزد بخشی از جامعه هست و نه دلیلی برای غلط بودن اون باور ها‌.

سلام 

من فکر می کنم تقریبا هممون اینطوری باشیم. خیلی از بچه ها از بچگی با عقاید پدر، مادر و نزدیکانشون بزرگ میشن. به نظرم خیلی فکرت و درگیر این چیزا نکن یکی هم همین بالاتر گفت که توی زندگی و اجتماع بهت ثابت میشه که اشتباه فکر می کردی یا نه. دوما تو کارت به عقاید پدر و مادرت نباشه خودت در مورد بحث های متفاوت منطقی فکر کن ٫ عقیده ات خودش به وجود خواهد امد. مثلا از عقاید پوسیده و قدیمی اینه که دختر خانمی که زمان ماهانه ش میرسه ، هیچ احدی نباید متوجه بشه. ولی خب تو با تحقیق و مطالعه می فهمی که نه این فیزیولوژیه یه زنه و کاملا یه چیز طبیعیه و برای خودت عقیده می سازی حالا این یه مثالی بود که الان به ذهنم رسید. امیدوارم متوجه حرفام شده باشی

واقعیت اون چیزیه که در حال حاضر در جریانه و واقع شده  

ولی حقیقت اون چیزیه که باید باشه اون آرمانی که باید در جهت رسیدن بهش حرکت کرد 

مثلا واقعیت اینه که خیلی از آدمها حاضرن برای عزیزانشون پارتی بازی کنن

ولی حقیقت اینه که پارتی بازی بده و ما حتی برای مادر پدر یا فرزند جگرگوشه مونم

نباید پارتی بازی کنیم

انسانهای واقع گرا میگن باید با موج جامعه همراه شد خوب یا بد فرقی نداره 

اونا میگن چون همه انجام میدن پس چرا من انجام ندم 

انسانهای حقیقت گرا طرز فکرشون مستقل از جامعه و دنیا و فرهنگ رایجه 

و براشون مهم نیست یک تفکری با واقعیتهای روز جامعه سازگار هست یا نیست 

یعنی معتقدن درست بودن یا نبودن یک عقیده بستگی به هماهنگی و سازگاریش با فرهنگ و عرف جامعه یا مردم دنیا نداره

چون مردم ممکنه اشتباه حرکت کنن 

شما اون شک هایی که براتون ایجاد میشه رو نباید از بین ببری 

شما باید پی شک هاتونو بگیرید 

و تا زمانی که درباره شون به یقین نرسیدین دست برندارید 

نه اینکه بگید حالا که جامعه اینطوره پس من شک هامو تو نطفه خفه میکنم 

ضمنا دروغ اصلا لازمه زیست و حیات نیست 

لازمه زیست و حیات هوا و آب و غذا هست 

چون اگر اینا نباشه انسان میمیره 

تمام بیچارگی هایی که بشر داره از همین دروغه 

بعد شما میگید دروغ لازمه زیسته

مثلا اگر فروشنده ای درباره کیفیت کالاش به شما دروغه بگه و جنسشو به شما قالب کنه 

شما بدتون نمیاد و میگید لازمه زیست و حیاتش بوده آفرین که دروغ گفته؟

بدون دروغ هم میشه زندگی کرد و امورات رو پیش برد

درباره عشق صد در صد باهاتون مخالفم و این رو با مطالعه طولانی مدت علمی و فلسفی بدست آوردم. 

بگذریم.

به نظرم راه سومی هم هست:

نمیشه درباره همه مسائل نسخه ی یکسانی داد. مسائل اجتماعی، فرهنگی، عقاید دینی، مسائل عاطفی و احساسی، مسائل علمی و .... هرکدوم از این ها هم شاخه های متعدد دارن و باید دقیقا گفت درباره چه موضوعی حرف می زنیم. خود اینا مفصله. مثلا چه بخشی از دین ثابته و چه بخشیش رو باید مطابق عرف جامعه متغیر در نظر بگیریم. یا پایه ها و اصول ثابت مسائل اجتماعی چیه و چه عناصری تغییر می کنه. یا چه چیزی در فرآیند پیشرفت علم تغییر می کنه و چه چیزی ثابت می مونه.  پس نمیشه درباره همه مسائل گفت یا تعصب داشته باش یا حرص بخور . و باید مورد به مورد دربارش حرف زد. این برا اینه که گفتین می خواید به واقعیت برسید و واقعیت هم جز اینی که گفتم نیست.

تو هر مسئلۀ خاص باید جدا فکر بشه و به نظرم اگه منطقی فکر کنیم موضوعی برا حرص خوردن و ناراحت شدن وجود نداره. ناراحتی وقتی پیش میاد که بخشی از واقعیت رو نادیده بگیریم. و به نظرم تسلیم گذشته یا تسلیم آینده یا حتی تسلیم زمان حال شدن همه باعث میشه بخشی از واقعیت نادیده گرفته بشه. انسان باید فراتر از زمانه باشه و بتونه فراتر از زمانه تفکر کنه ولی شرایط زمان رو هم در نظر بگیره....... 

حالا به اعصابت مسلط باش 

ما که مجبورت نکردیم مثال بزنی خودت زدی 

وقتی ام مثال میزنی طبعا ملت درباره ش نظر میدن

احتمالا سودات زیاد شده این شکایی که میگی و خشمی که بابتشون داری نشونه یه جور وسواس شاید باشه 

واقعیت همیشه یک چیز ثابت و مشخص هست و از اون گریزی نیست حتی اگر برخی اون رو کتمان کنند! معنای عشق واقعی هم همه میدونن چیه و عشق و عاشقی افسانه نیست. اگر انسان امروز راه و رسم عاشقی را کامل بلد نیست، این موضوع چیزی از مفهوم مقدس عشق کم نمی کنه...

شما صراحتا گفتی شک هایی داری و بابت شک هات گاهی خشمگین میشی حرص میخوری عصبانی میشی 

منم گفتم (احتمالا) سودات زیاد شده و یه جور وسواس پیدا کردی 

شایدم حرفم غلط باشه ولی اینکه به یه نفر بگی شاید سودات زیاد شده چیز غیر محترمانه ای نیست که یه جوری برخورد میکنید انگار به شخصیتتون اهانتی شده 

آدما به طور طبیعی گاهی مزاجشون از حال تعادل خارج میشه به دلایلی

من خودم وقتی سودای مغزم زیاد میشه خواب بد میبینم و به طور وسواس گونه ای ذهنم درگیر یه سری افکار میشه 

پس گفتم شاید درگیری ذهنی شما هم از همین جنس باشه 

 به هر حال باور بکنید یا نکنید 

موقع نوشتن کامنت خونسرد و ریلکس بودم و هیچ منظور خاصی هم نداشتم 

بله نوشتم به اعصابت مسلط باش چون لحنت تند بود

کامنت اخیرتم اینو ثابت میکنه

بعد برگشتی میگی عمدا روی مثال متمرکز شدم که بحث منحرف بشه!

**** ***** ****** *** 

نفعی به کسی نمیرسه از منحرف کردن تاپیک شما 

اگر دارید این کامنت رو میخونید لطفا توجه کنید ** ***** ** ** *** ** *** *** ** ** *** ** ***** و طرف صحبتم نویسنده هست ( امیدوارم منظور واضح من رو گرفته باشید).

یک مثال برای نویسنده:

فرض کنیم که شما بر اثر زندگی در جامعه ای که در اون حاضرجوابی یک هنجار محسوب میشه به این باور غلط رسیدید که حاضر جوابی پوئن مثبتی برای افراد هست. حالا اتفاقی گذرتون به فردی میوفته که در جواب حرف منطقی "شما لطفا یکبار دیگه مثال رو بخونید"، جمله بی ربط "حالا به اعصابت مسلط باش" رو تحویلتون میده و اینجاهاست که قبح و زشتی حاضرجوابی (اون هم به هر قیمتی ) رو میبینید و میفهمید که چه طور حاضر جوابی افراد رو از چشم بقیه میندازه و بعد یه جای دیگه میرید میشنوید که افراد حاضر جواب بیشتر به بیماری های خود ایمنی مبتلا میشن. بعد یه جای دیگه میشنوید که چه در جامعه و چه روان شناسان به این افراد لقب افراد تهاجمی رو میدن( البته القاب دیگه هم میدن که نمیخوام اینجا بگم). همین طور از چنین مثالی میشه زشتی نقدناپذیری رو هم دید. این طوری با دیدن یک به یک این زشتی ها، کم کم باورهاتون تغییر میکنه.

ولی چه طور زمان تغییر این جور باورها رو کمتر کنیم؟ 

داشتن دفتر ارزیابی به همراه روابط گسترده کمک کننده ست. دفتر ارزیابی چیه؟

همونی که دیگران بهش میگن دفتر خاطرات ولی من دوست ندارم که از این اسم استفاده کنم چرا که نوشتن خاطره بدون ارزیابی هفتگی و ماهانه و فصلی و سالانه ارزش زیادی نداره. 

اتفاقاتی که براتون میوفته رو بنویسید و ارزیابی کنید این طور زودتر اشتباهات و باور های غلط خودتون رو شناسایی میکنید و خودتون رو هم بهتر خواهید شناخت.

داشتم یه چیزی اینجا تایپ میکردم که پاکش کردم چون گفتن یه حرفایی در اینجا خطرناکه و باعث سو استفاده یه عده میشه ولی بازم فکرام رو میکنم که بگمش یا نه ولی یه چیزی رو در مورد خاطره نوشتن یادتون باشه که اگر مثلا یه نفر باعث شده یه قطره اب بریزه روی لباستون، این مطلب رو همینطور توی دفتر بنویسید و درمورد اینکه این فرد چه نیتی داشت که این قطره آب رو ریخت و هدفش چی بود و این جور مسائل خیلی مانور ندید و سعی کنید که بیشتر روی خودتون مانور بدید و در مورد افراد دیگه حتی اگر میخواید خیلی جزئیات رو ثبت کنید اشتباها حدس و گمان خودتون رو به جای واقعیت ننویسید میتونید حدس هاتون رو با رنگ دیگه ای هایلایت کنید تا موقع ارزیابی، به غلط نیوفتید.

خاطره نوشتن به نظر وقت گیر و شاید حوصله بره ولی بعد از چند ماه میبینید که چه قدر در مورد خودتون چیزهای خوبی میفهمید و چه قدر در بلند مدت به نفعتون خواهد بود که البته اگر درست از این روش استفاده کنید.

خطاب به نویسنده 

برادر عزیز اگر از جمله حالا به اعصابت مسلط باش ناراحت شدید صمیمانه از شما عذر خواهی میکنم🌻🌻🌻

خدای من شاهده که هدفم حاضر جوابی نبوده و اصولا اهل حاضر جوابی و لفاظی نیستم 

چون نوشته بودید هی میخوام مثال نزنم ببینید فلانی و فلانی بحثو بردن سمت دیگه 

منم خداییش واقعا واقعا فکر کردم لحنتون مواخذه گونه و عصبیه 

واسه همین نوشتم به اعصابت مسلط باش 

نه اینکه بخوام متلک بزنم 

دیگه نهایتش اینه که بگیم بنده اشتباه فهمیدم، میپذیرم 

ولی اینکه بگیم دنبال حاضر جوابی بودم درست نیست 

من کاربری هستم که به ندرت کامنتام ستاره دار میشه چون معمولا فقط درباره موضوع بحث میکنم و اهل کل کل و حاشیه و حاضر جوابی نیستم 

درخصوص سودا هم توضیح دادم منظورم چی بوده

ان شاالله برای دوستان سوتفاهم ایجاد نشه 

سلام

بنظرم علت این تناقض‌ها چندتا مورد میتونه باشه

شرایطی که بچگی و نوجوانیمونو گذروندیم با حال حاضر فرق داره و مثال واضحش شرایط اقتصادی هست 

دوم اینکه شرایط همونه اما ما درک و روبه رو شدن با مسائل و مشکلاتمون با گذر زمان دچار پختگی شده وتغییر شده

سوم اینکه اتفاقات ومشکلات برای خودمون واطرافیانمون پیش اومده که روی باورهایمان تاثیر گذاشته

حالا اینکه چه کنیم

بعضی از این باورها که اصول زندگی هستن ‌و به همون شکل همیشه ودر هرزمانی بودند حالا شاید چکشکاری بشن اما اصول اولیه تغییری نمیکنه

اما موارد بسیاری هستن که اصل وریشه ای ندارن و نسل به نسل منتقل شدن و اشتباه هستن که اینجاست که شما با علم و جستجو پی به اشتباه بودنشون میبرین وردشون میکنین 

مهمترین مساله برای شما این هست که تفاوت اصول اولیه وتغییرنپذیر و موارد فرعی رو بدونین که با تفکر وافزایش مطالعه وبحث وگفتگو به دست میاد

انشالله موفق باشین