سلام
من 17 سالمه و نمیدونم مشکلم با خودم چیه چند وقته از موضوع ترنس باخبر شدم (ناراضیان جنسی) ولی نمیدونم ترنس هستم یا نه اینم یکی از دوستام بهم گفت یه فیلم دیده که طرف ترنس بوده بد به من گفت تو همه چیت خیلی شبیهه اونه .
بقیه دوستامم بهم میگن خیلی شبیه پسرایی . از بچگیم همیشه مو هام کوتاه بوده چون از مویه بلند متنفرم .
الان که ازین موضوع خبر دارم احساس میکنم خیلی رو رفتارم حساس شدم تا جایی که کارایی که میکنم اگه شبی پسرا باشه تو ذهنم سریع میگم انقد ادا در نیار یا رو حرفایی ک میزنم خیلی حساس شدم چون قبلنم من اصن از دختر بودنو جنسیتم راضی نبودم الانم همینطور .
13-14 سالم که بود گریه میکردم ک چرا من سینه دارم یا باید عادت ماهانه بشم همیشم لباسای گشاد میپوشیدم حرفایی ک میزدمم دسته خودم نبود یعنی نه با فکر که بخوام ادا پسرا رو درارم مثلا به دوستم میگفتم اصن چرا باید عادت ماهانه بشیم میگفت تو خولیو اینا میگفتم اصن میرم برش میدارم (رحمم. :) )من ک نمیخوام ازدواج کنم چون از ازدواجم به شدت متنفرم کسی باهام در اینباره شوخیم بکنه حالم بد میشه کلا میلی به جنس مخالف ندارم .
چیزه دیگه ایم که وجود داره اینه که من بین 7 تا خواهر بزرگ شدمو هیچوقت اراده ای از خودم نداشتم چون مادرمم منو تو سن 40 سالگی بدنیا اورد خواهرام همیشه دورم بودنو ازمم بزرگ تر بودن تا جایی که تا همین چند سال پیش لباس پوشیدنم دسته خودم نبود یه لباس تنگ بزور برام میخریدن وقتی میپوشیدم گریه میکردم میگفتم تنگه همه چیم معلوم میشه من از سینه هام بدم میاد ولی مجبورم میکردن بپوشم همیشه همه لباسامم اونا برام میخریدن حتی عروسکو این چیزا.
ولی الان احساس مسکنم خیلی دیگه شبیه دخترا نیستم با اینکه هنوزم لباس پوشیدنو کارام تحت اراده کامل خودم نیس ولی الان ک مستقل تر شدم بیشتر شبیهه پسرا شدم همیشم چیزایی که برا بقیه دخترا و دوستام مهم و جالبه برا من خیلی مسخرس.
چند ماه هم هست که با یه دختری دوست شدم میگم شاید بخاطره اونه که میخوام پسر باشم چون بده 15 سالگی دیگه هیچی برام مهم نبود مثلا قبلا مانتوم یکمم تنگ بود بیرون که میرفتم خیلی خجالت میکشیدم و شالمو همیشه مینداختم رو سینه هام اما بد از اون دیگه هیچی برام اهمیت نداشت همه رو یه جورایی مثه هم میدیدم با اینکه همیشه غرمو میزدم ولی زن و مرد برام فرقی نداشتن احساس کردم جنسیتشون دیگه اصن مهم نیس تا اینکه با این دختره دوست شدم البته تو فضای مجازی یعنی تا حالا ندیدمش ولی یه حسی نسبت بهش دارم اینم بگم که من ادم مذهبی هستم همیشه ازین که دخترا جلو من قربون صدقه هم میرفتن حالم بهم میخورد از طرفیم هیچ وقت با دید جنسی به این موضوعا نگاه نکردم چون بنظرم حال بهم زنه.
معمولانم تو زندگیم تنها بودم دوران راهنمایی بهم میگفتن افسرده چون دوسته زیادی نداشتم از دوستامم کلا خوشم نمیومد کم کم شده بودم یه ادم که به نظرش همه دخترا خیلی موجوداته خنگین.
یه بارم ساله اول دبیرستان ک بودم خواهرم به مسخره بازی گفت تغییر جنسیت میدم ( کلا ادم شوخیه ) منم ازش پرسیدم مگه میشه!! گفت اره خارج میشه منم اون زمان گفتم واقعا!! کلی ذوق کرده بودم به خودم میگفتم بزرگ ک شدم میرم خارج تغییر جنسیت میدم یادمه تا قبل از این که با این دختره دوست شمم اینو به دوستم میگفتم ولی اون موقع هنوز از ترنس خبر دار نبودم چیزایی که میگفتم با فکرو اینا نبود که بگم ادا در میاوردم.
خلاصه اینکه اگه کسی اطلاعی درباره این موضوع داره خبر دارم کنه خیلی خوشحالم کرده.
من 17 سالمه و نمیدونم مشکلم با خودم چیه چند وقته از موضوع ترنس باخبر شدم (ناراضیان جنسی) ولی نمیدونم ترنس هستم یا نه اینم یکی از دوستام بهم گفت یه فیلم دیده که طرف ترنس بوده بد به من گفت تو همه چیت خیلی شبیهه اونه .
بقیه دوستامم بهم میگن خیلی شبیه پسرایی . از بچگیم همیشه مو هام کوتاه بوده چون از مویه بلند متنفرم .
الان که ازین موضوع خبر دارم احساس میکنم خیلی رو رفتارم حساس شدم تا جایی که کارایی که میکنم اگه شبی پسرا باشه تو ذهنم سریع میگم انقد ادا در نیار یا رو حرفایی ک میزنم خیلی حساس شدم چون قبلنم من اصن از دختر بودنو جنسیتم راضی نبودم الانم همینطور .
13-14 سالم که بود گریه میکردم ک چرا من سینه دارم یا باید عادت ماهانه بشم همیشم لباسای گشاد میپوشیدم حرفایی ک میزدمم دسته خودم نبود یعنی نه با فکر که بخوام ادا پسرا رو درارم مثلا به دوستم میگفتم اصن چرا باید عادت ماهانه بشیم میگفت تو خولیو اینا میگفتم اصن میرم برش میدارم (رحمم. :) )من ک نمیخوام ازدواج کنم چون از ازدواجم به شدت متنفرم کسی باهام در اینباره شوخیم بکنه حالم بد میشه کلا میلی به جنس مخالف ندارم .
چیزه دیگه ایم که وجود داره اینه که من بین 7 تا خواهر بزرگ شدمو هیچوقت اراده ای از خودم نداشتم چون مادرمم منو تو سن 40 سالگی بدنیا اورد خواهرام همیشه دورم بودنو ازمم بزرگ تر بودن تا جایی که تا همین چند سال پیش لباس پوشیدنم دسته خودم نبود یه لباس تنگ بزور برام میخریدن وقتی میپوشیدم گریه میکردم میگفتم تنگه همه چیم معلوم میشه من از سینه هام بدم میاد ولی مجبورم میکردن بپوشم همیشه همه لباسامم اونا برام میخریدن حتی عروسکو این چیزا.
ولی الان احساس مسکنم خیلی دیگه شبیه دخترا نیستم با اینکه هنوزم لباس پوشیدنو کارام تحت اراده کامل خودم نیس ولی الان ک مستقل تر شدم بیشتر شبیهه پسرا شدم همیشم چیزایی که برا بقیه دخترا و دوستام مهم و جالبه برا من خیلی مسخرس.
چند ماه هم هست که با یه دختری دوست شدم میگم شاید بخاطره اونه که میخوام پسر باشم چون بده 15 سالگی دیگه هیچی برام مهم نبود مثلا قبلا مانتوم یکمم تنگ بود بیرون که میرفتم خیلی خجالت میکشیدم و شالمو همیشه مینداختم رو سینه هام اما بد از اون دیگه هیچی برام اهمیت نداشت همه رو یه جورایی مثه هم میدیدم با اینکه همیشه غرمو میزدم ولی زن و مرد برام فرقی نداشتن احساس کردم جنسیتشون دیگه اصن مهم نیس تا اینکه با این دختره دوست شدم البته تو فضای مجازی یعنی تا حالا ندیدمش ولی یه حسی نسبت بهش دارم اینم بگم که من ادم مذهبی هستم همیشه ازین که دخترا جلو من قربون صدقه هم میرفتن حالم بهم میخورد از طرفیم هیچ وقت با دید جنسی به این موضوعا نگاه نکردم چون بنظرم حال بهم زنه.
معمولانم تو زندگیم تنها بودم دوران راهنمایی بهم میگفتن افسرده چون دوسته زیادی نداشتم از دوستامم کلا خوشم نمیومد کم کم شده بودم یه ادم که به نظرش همه دخترا خیلی موجوداته خنگین.
یه بارم ساله اول دبیرستان ک بودم خواهرم به مسخره بازی گفت تغییر جنسیت میدم ( کلا ادم شوخیه ) منم ازش پرسیدم مگه میشه!! گفت اره خارج میشه منم اون زمان گفتم واقعا!! کلی ذوق کرده بودم به خودم میگفتم بزرگ ک شدم میرم خارج تغییر جنسیت میدم یادمه تا قبل از این که با این دختره دوست شمم اینو به دوستم میگفتم ولی اون موقع هنوز از ترنس خبر دار نبودم چیزایی که میگفتم با فکرو اینا نبود که بگم ادا در میاوردم.
خلاصه اینکه اگه کسی اطلاعی درباره این موضوع داره خبر دارم کنه خیلی خوشحالم کرده.
کمکم کنید تا احساس بی ارزش بودن نکنم
دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...
همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم
سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست
نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟
سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه
این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟
چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟
صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم
چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده
تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته
یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم
دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۵۵۹۲ بازدید توسط ۳۸۹۵ نفر
- چهارشنبه ۲۴ تیر ۹۴ - ۲۲:۵۹