خانواده برتر

تنها راه شما قیام کردنه. وابستگی مالی که ندارید. پس بهتره در مقابل ظلم و ستم ایستادگی کنید. خانواده میخاد چیکار کنه مثلا؟ یه مدتی تنش و دعوا خواهید داشت اما با مقاومت بعدش دیگه عادی میشه. مثلا اگه خواستید جایی برید فقط یه تماس کافیه که من عصری دیر میام. همین

چقدر شبیه زندگی منه تا نود درصد  به بالا تنها فرقش اینه که من همون کار داغون رو ندارم و عشقیم تو زندگیم نبود  واقعا همیشه میگم حسرت و بغض سهم زندگیمه ولی خدا رو شکر دارم تمومش میکنم و اون دنیا یه لنگ پا میمونم تا از خدا بپرسم من که از هر نظر از 50درصد جامعه بالا ترم و ادمایی میشناسم که از گناهشون بگم عرش خدا رو به لرزه میافته اما خوشبختن فقط بهشت جزای این همه بی عدالتی و لاغیر

سلام
 فردا در اسرع وقت، هر کس از لحاظ جسمی براش میسر هست ،به مراکز انتقال خون مراجعه کنه.
در مناطق زلزله زده شدیداً خون لازم دارند 

واقعا ناراحت شدم اما الان ناراحتی فایده نداره. ببین اتفاقی نیفتاده تنها چیزی که تو زندگیت نداری استقلاله برخلاف میل خودت. پس سعی کن ماجرا رو انقدر پیچیده نکنی از کاه کوه نسازی درسته قضیه ی جدی هستش اما نه اونقدر که خودتو بخاطرش عذاب بدی افکار مثبت رو جایگزیت افکار منفی کن تا حداقل روحیت رو نبازی. الان نقاط مثبت زندگیت اینه که تو کارمندی شغل داری درامد داری . از کارت و محل کارت سرگرمی بساز از امکاناتی که در حال حاضر داری جدای از کاراییشون و هدفشون برای خودت به سرگرمی هم تبدیلشون کن. مثلا با ذوق و سرحال برو محل کارت تو راه که میری یا برمیگردی کمال استفاده رو ببر تو محل کارت مردمو که میبینی باهاشون ارتباط بگیر منظورم ارتباط درست و منطقی هستش همینکه نصف روزتم با خوشی بگذره خودش خوبه . بعد اینکه تو سی سالت شده حق داری برای خودت برنامه ها داشته باشی راضیشون کن هرطور که شده خب همین دغدغه ها و نگرانیهاتو بهشون بگو تو هم انسانی بهشون بگو که تو هم مثل همه ی ادمها نیاز به تفریح داری بهشون بگو تا کی قراره اینطوری باهات رفتار کنن تا وقتی که ازدواج کنی؟ بهشون بگو خب با این محدودیت ها امکان ازدواج رو هم ازت گرفتن بگو در این صورت تا پایان عمرت نمیتونی ازدواج کنی با این حرفا اونا رو نسبت به زندگی ایندت نگرانشون کن شاید دلشون به رحم بیاد  همینارو بهشون بگو تا راضی بشن. اخه مگه میشه یه انسان رو اسیر کرد. تفریح سالم نیاز همه هستش 

واقعابعضی‏ ‏ازپدر‏ ‏و‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏مادرهاباسختگیری‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏بیش‏ ‏ازحدشون‏ ‏زندگی‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏بچه‏ ‏هاشونو‏ ‏زهرمار‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏میکنن‏،خب‏ ‏باباسختگیری‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏هم‏ ‏حدی‏ ‏داره،آخه‏ ‏شما‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏که‏ ‏۳۰سالتونه‏ ‏بچه‏ ‏نیستید‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏که‏ ‏بابیرون‏ ‏رفتن‏ ‏یه‏ ‏چیزیتون‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏بشه‏ ‏والامنکه‏ ‏هنوزدرتعجبم‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏ایشالاخداصبری‏ ‏بهتون‏ ‏بده‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏‏ ‏و‏ ‏زودمشکلتون‏ ‏حل‏ ‏شه‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏تحمل‏ ‏کن‏ ‏خدابزرگه‏‏ ‏حرف‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏‏ ‏خودکشی‏ ‏هم‏ ‏نزن‏ ‏صبورباش‏

جمله به جمله متنت رو که میخوندم انگار داشتم زندگیه خودم رو ورق میزدم

میخوای منم از مشکلات زندگیمون بگم؟ مشکلات بزرگتر مثل بیماری و بدهی؟ دعوای فامیلی و تهمت نابجایی که بهم از طرف عمم زده شد؟ تصادف اعضای خانواده؟ بیماری ریه یکی از نزدیکانم؟ اختلاف عقایدمون با پدرم و جر و بحث هایی که سر این مساله داشتیم؟ اخراج یکی از اعضای خانوادم از دانشگاه؟ مشکلاتم توی محل کار با یکی از خانم های همکار که فکر میکرد چشمم به شوهرشه؟ مزاحمتای استاد هیز دوران دانشگاه که برام گرون تموم شد؟ ناراحتیا و گریه های مادرم به خاطر زخم زبونای عمم؟ یه برهه زمانی مستاجر بودن و رفتن خواستگارم به خاطر مستاجر بودنمون و خورد شدن شخصیتم؟ هممون مشکلات داریم توی زندگیمون. یکی مادر نداره داغداره,یکی شوهرش عذابش میده, یکی بچش معلوله, یکی بی پوله, یکی بیکاره, یکی حسرتش دانشگاه رفتنه, یکی بچه دار نمیشه, یکی بیماره آرزوش راه رفتنه و  .....

اینو یادم رفت بگم. من قیافه م بد نیست ولی چون نسبت به سنم وزن خیلی کمی دارم ، خیلی خوب به نظر نمیاد. باید حتما تیپ بزنم و ارایش کنم تا خوب شم که دیگه حتی حوصله این کارم ندارم. بارها واسه وزنم دکتر رفتم ولی گفتن سالمم و مشکلی ندارم.خودم خوب میدونم لاغریم عصبیه. و با غذا خوردن و رژیم و ورزش درست نمیشه. اگرم بشه انگیزه میخواد که من ندارم.

موضوع اون اقا که توی زندگیک بود اصلا عشقی نبود ، چون میدونستم اصلا به درد هم نمیخوریم. ولی کاری که باهام کرد واقعا خارج از انسانیت بود. کاری که ادم حتی با دشمنش هم انجام نمیده. 

آخی عزیزم.خیلی ناراحت شدم!نمیدونم باید چی بگم!نگران نباش!ب خدا نزدیکتر شو!انشالا ک خودش واست جبران کنه!

من برخلاف تو خیلی آزادی داشتم ولی آخرش خودم خسته شدم و با دوستامم قطع رابطه کردم، چون خیلی وقت آدمو میگیرن و خوبی آدمو نمیخوان، الانم من تو حسرت اینم که تو یه اداره بتونم کار پیدا کنم، تفریحم بخوام بکنم با مامانم میرم تنهایی بهم نمیچسبه؛ یعنی وقتی از بیرون میام میبینم مامانم تنهاس ناراحت میشم و دوس دارم هرجا میرم اونم باهام باشه؛ من که از خدامه با فامیلا رفتو آمد نداشته باشیم خیلی فضولی میکنن؛ به نظر من که پدر مادرت صلاحتو میخوان، با مادرت برو تفریح گردش خرید خیلی هم خوش میگذره چه اشکال داره؛ خدارو شکر کن که تو این بیکاری تو یه شغل آبرومند داری، انقدم ناشکری نکن، ایشالا که یه شوهر خوب هم تو زندگیت میاد چون دختر خوبی هستی و شاغلی، دیگه چی ازین بهتر

میدونم خیلی دارم پست میذارم ،ببخشید ولی دارم از غصه میترکم. کسی رو هم ندارم باهاش درد و دل کنم. راستش خیلی از خدا دلگیرم، میدونم اصلا حق زدن همچین حرفی رو ندارم چون خیلی کوچیکتر از این حرفام. ولی همیشه با خودم میگم هروقت مردم اون دنیا خیلی با خدا حرف دارم. اول از همه میپرسم حکمت این مدل زندگی من چی بود؟ دوم اینکه میشناسم ادمایی رو که گناهی نمونده که نکرده باشن ولی زندگی همشون صد درجه از من بهتره و همگی واقعا خوشبخت میشن در نهایت.چرا زندگی اونجور ادما بهتر از امثال منی هست که همیشه سعی کردم درست زندگی کنم و چارچوبا و حد و حدودا رو حفظ کنم؟ گاهی با خودم میگم شاید زندگیم نتیجه گناهاییه که تا الان داشتم. میگم پس چرا اونایی که صد درجه بدتر از منن چرا هیچیشون نمیشه و روز به روزم بهتر میشه زندگیشون؟ برعکس اینم هست ، میبینم کسایی رو که از نظر اعتقادی خیلی خیلی از من و امثال من بالاترن ولی در کمال تعجب زندگیشون از منم داغونتره. میدونم همه اینا حکمت خداست ، ولی ازش سردر نمیارم. امیدوارم اون دنیا قبل اینکه بندازنم جهنم خدا جواب این سوالامو بده

به خاطر توضیحاتی که در مورد پدر مادرم دارم دچار عذاب وجدان شدم. راستش میدونم رفتارشون از سر دلسوزیه بیش از حده. بارها شده برام مشکل پیش اومده بابام جلوتر از خودم رفته حلش کرده برام. یا هروقت هرکدوممون مریض میشیم مادرم عین پروانه دورمون میگرده. بارها اشک مادرم رو که واسه هرکدوم از ماها ریخته رو دیدم. اینارو گفتم که یه وقت فکر نکنید من بچه ناسپاس و قدرنشناسی ام. شاید پدر مادر خیلیاتون شبیه برای من باشن. میخوام بدونم باهاشون چیکار میکنید؟

شما حاضر نیستی هیچ کاری بکنی و تغییر هم میخایی؟!  خیلی عجیبه! الان مثلا توقع داری فردا صبح که پاشدی همه چی عوض شده باشه یهویی! نخیر. این داستانا فقط ماله تو فیلماست. تو این دنیا آدما دو دسته اند. یه دسته مادرزاد همه چی دارن. یه دسته واسه داشتن هر چیزی باید بجنگن و اگه نجنگن به هیچی نمیرسن و حسرت میشه زندگیشون. حالا شما آزادی انتخاب کنی. میجنگی یا حسرت رو به گور میبری

دوست داشتم زمان بر می گشت و روز ها یی رو که می تونستم با مادرم برم تفریح . بازار و هر جا باهاش می رفتم . و بهونه نمی آوردم ...وقتی رفت خونه دیگه جای نفس کشیدن نبود...ای کاش وقتی زنده بود بهش بیشتر محبت می کردم بیشتر بغلش می کردم .. وبوسش می کردم ...کاش فرزند خلفی می بودم .. یک زن  بسیار با تقوا و مومنه بود .. نمی دونم تو اون دنیا میبنمش دوباره یا نه!...چون من فرزند ناخلف بودم ... و پدر و مادرم رو خیلی آزار دادم ...ولی هر لحظه بیاد هر دو شون هستم ... هر لحظه دعاشون می کنم 😥 

مشکل شما سرسپردگی بیش از حد و بی اندازه تابع حرف پدر و مادرتونه 

عزیزم باید بالاخره از ی جایی شروع کنی کم کم بیرون رفتنا رو شروع کن مثلا اولش بعضی وقتا نیم ساعت دیرتر بیا از سر کار بعد که عادی شد یک ساعت بعد ی روز با دوستات برو بیرون مطمئن باش کم کم شروع کنی براشون عادی میشه و دیگه کاری ندارن خودتم پیش مامانت افسرده و ناراحت نشون بده و  طوری با سیاست وانمود کن که مثلا خیلی بهت ظلم میکنن خودتو به مظلومیت بزن و حالت طلبکارانه بگیر تا هم ی کم عذاب وجدان بگیرن و هم دلشون بسوزه

عزیزم رنج زیادی تحمل می کنی ولی همه چی به خودت بستگی داره برای شورش کردن باید سیاست داشته باشی یکباره نمی تونی این جو سی ساله را تغییر بدی آهسته و قدم های کوچک تا کم کم قدم های بزرگتر شما نمی تونی یکباره امروز بلند شی و بگی من امشب ساعت یازده شب میام خونه اول از پنج دقیقه تاخیر باید شروع کنی به هر حال با جوان ایرانی موافق هستم باید به زور حقت را بگیری کسی استقلال و آزادی را به شما و هیچکس دیگه هدیه نخواهد کرد و اگر استبداد پذیر باشی خونه شوهر هم بری همین زندگی اونجا تکرار خواهد شد حتی شاید اجازه نده سر کار هم بری چرا؟چون شما زور را پذیرفتید و افراد زور گو خیلی راحت کسانی مثل شما را پیدا می کنند اگر از حالا میتونید از حق خودتون دفاع کنید که هیچ اگر نه امروز پدر و مادر زور میگن فردا شوهر زور میگه پس فردا پسر و داماد یا حتی دخترتون و عروستون زور میگن پس بهتره از همین الان تکلیف خودتون را معلوم کنید البته با خانم ستاره هم موافق هستم معمولا آدمها چیزی را که ندارن فکر می کنن چی هست و چه موهبتی از دست دادن  من هم از دوستم ضربه خوردم خیلی هم باهم می رفتیم خرید و پارک و تفریح خیلی وقت و انرژی براش گذاشتم ولی اون سواستفاده کرد و من هم رابطه  را قطع کردم پس اونقدرهم خبری نیست من هم با فامیل قطع رابطه کردم البته به اختیار خودم و خوب می دونم چون این شرایط به شما تحمیل شده برای همین براتون سخته اگر انسان با آزادی و اختیار خودش کاری را انجام بده هیچ فشاری تحمل نمی کنه خود من با اراده و اختیار خودم وقتی بیرون کاری ندارم توی خونه می خوابم اگر نه می تونم برم بیرون و هر وقت خواستم برگردم ولی اگر کسی قوانین منع رفت و آمد برام بزاره خب آره برام خیلی سخت میشه که تحمل کنم خواستم بگم که متوجه هستم چه زجری تحمل می کنی ولی همه چی دست خودته باید مرحله به مرحله استقلال خودت را بدست بیاری راه دیگه ای نیست ازدواج اون هم از نوع جامعه ایرانی برای شما آزادی و استقلال نخواهد داشت مگر اینکه خودتون اقدام کنید و آنچه می خواهید بدست بیارین خدا را شکر که استقلال مالی دارین من خودم مدتی استقلال مالی نداشتم و کسانی که به زندگی من کمک می کردن می خواستن در عوض آزادی و اختیار زندگیم را بگیرن و من با همشون خوب تسویه حساب کردم و حالشون را گرفتم تازه این قضیه مال  پانزده بیست سال پیش هست که خیلی جوان تر بودم و کم تجربه تر ولی می دونستم زندگیم مال خودمه و کسی حق نداره برای کمک مالی به من زور بگه آدم از گرسنگی بمیره بهتره تا اینکه برای هر کار کوچکی بخواد اجازه چند نفر را داشته باشه این را گفتم که بدونی دیگران هم مثل شما هستن و این شرایط استبدادی در خیلی از خانواده ها حاکم هست چند  درصدی هم هستن که به گفته خودشون روشنفکر و فرهیخته هستن و آزادی بیشتری به افراد خانواده میدن ولی خیلی ها مثل شما هستن  ولی به جای فکر خودکشی به فکر رها شدن هستن امیدوارم موفق بشی به خواسته هات برسی در ضمن این بار که با کسی آشنا میشی قدری مرموز باش و همه چی را برای طرف رو نکن تا وقتی که مطمئن بشی قابل اعتماد هست 

سلام افسرده خانم

فقط باید قیام کنید همین

سلام 

وااااییییی
خدا بهت صبر بده.
این همه بدبختی ..............
من اگه جای تو بودم تا حالا چندین بار خودکشی کرده بودم.
میفهمم . واقعا حق داری.....
برای منم دعاکن عزیزم.

تازه منکه از بچگی پارکینسون دارم بازم خدارو شکر زندگیم به اینقد بدبخت نیستم.
راستی یه گلدون دارم که هروقت آبش میدم دستم میلرزه و تموم برگاشو اشتباهی خیس میکنم. بعد با خنده بهم میگه: به به چه آب خنکی. و هرروز شاداب تره از دیروز. اون دوست خوبیه...
حالا که دلت شکسته برای منم دعا کن عزیزم.

عسیسم خدا بهت کمک میکنه ایشالله مسایل حل میشه فداتشم عزیزم غصه نخور به جاش شکلات و شیرینی بخور (لبخند‏)‏

انشالا خدا کمکت کنه تموم غمات پاک شه 

مگر چند روز هستی تو این دنیا بخای بجنگی فکر کردی اوضاع بقیه بهتر ازتوئه من یکی که اصلا حال جنگیدن رو ندارم بیکارم مجردم بی پولم . برای هیچ کدام ننمیجنگم راحتم پدرمم فوق سخت گیر ه نمیذاره هیچکی بیاد خاستگاریم البته دیگه کسی نمونده سی سالمه بی خیال

عزیزم قدر سلامتیت رو  بدون  سرپل یه زلزله اومد 20 نفر قطع نخاع شدن همشون جوون  زیر سی سال  دختره فقط 20 سالش بود میگفت شاید دیگه هیچ وقت راه نرم تو اینجا میای فکر کردی بقیه غصه ندارن .