سلام
من دختری 25 ساله هستم. شاید باید جای دیگه این حرف ها رو می نوشتم، اما هیچ جا نشد، هر سایتی یه مشکلی داشت. این جو آزاد بود.
من از وقتی یادم میاد خودارضایی میکردم. البته مثل همه میخواستم ترک کنم و گاهی این کار رو با موفقیت میکردم. الان شاید ماهی یه بار انجام میدم، یه مدت هفتگی بود و دوره هایی شده اصلا نکردم، شاید دو سال . من خیلی احساساتی ام و دلم میخواد عشقی داشته باشم و ازدواج کنم، اما پسری که بهم علاقه مند بشه بخواد ازدواج کنه تو زندگیم نمیاد.
دختر نسبتا خوشگلی ام هستم، گاهی حس میکنم اونقدر خوب نیستم که کسی بخواد من همسرش بشم، اما اینطورم نیست ، چون اعصابم خورد میشه اینو میگم. از خدا هم خیلی خواستم موقعیت خوب برام پیش بیاد اما نمیاد، حتی تو سفر اول مشهدم از امام رضا علیه السلام خواستم که اونم هیچی.
چند مورد پسرهایی ام که اومدن تو زندگیم جدی نبودن، اکثرا میخواستن دوست باشن و تو دوستی ام میخواستن هر کاری میخوان بکنن، خونه شون برم و این ها که من این رو نمیخوام.
من خیلی خیلی به عشق احتیاج دارم، اما عشق نمیاد. وقتی می بینم که عشق و ازدواج نمیشه منم زیاد اعصاب خورد تر میشم و به خودارضایی رو میارم. نیاز جنسیمم بالاست، از خدا هم دلم گرفته ، کار هم میکنم و لیسانسم. ورزشم بگید میکنم. اما هیجان من با این چیزا خالی نمیشه دیگه ، رابطه جنسی نیاز دارم.
وقتی برام پیش نمیاد منم خواسته و ناخواسته خودارضایی میکنم، حتی تازگی ها دیگه با عذاب وجدانش هم مقابله میکنم، برام مهم نیست دیگه بده، زشته، گناهه، اصلا از این به بعد عشق بیادم تو زندگیم چه فایده، من که بهترین سال های زندگیم و که باید عشق و عاشقی میکردم، خودارضایی کردم حالا عشق و شوهر بیاد میخوام چیکار دیگه؟
حیف سال هایی که گذشته و منی که این طور شدم اما به خودم حق میدم، حتی اون وقت هایی ام که ترک کردم تا خدا کمکم کنه، نکرد، موقعی ام که دو سال بود خودارضایی نمیکردم بازم خدا کمک نکرد،بدم میاد از زندگیم اما دیگه مهم نیست.
بعد این حرف ها و این کارها و این روزها شوهر و ازدواج و هر چی هم که بشه نوش دارو بعد از مرگ سهرابه، من رنجم رو کشیدم و عذابم رو کشیدم. شاید دیگه از ازدواج و این ها اونقدر خوشحال و راضی نشم دیگه، کاش اینطور نمیشدم اما من تلاشم رو کردم، من قدم بر داشتم سمت خدا، اون سمت من نیومد ، اونم دروغ بود که یه قدم سمتش بری ده قدم میاد، سمت من که نیومد ، بیشتر از یه قدمم رفتم.
چه تغییری باید در زندگیم بدم که خواستگار داشته باشم؟
نکنه به خاطر جوش هام هست کسی منو نمی پسنده ؟
هر کس میشنوه که تا حالا اصلا خواستگار نداشتم باورش نمیشه
اون دختری که خواستگار نداره باید بره بمیره ؟
رک بگم خواستگار ندارم هر که میاد زنگ میزنه دیگه نمیاد
از خانوادم خجالت می کشم که با این سنم خواستگار ندارم
نمی دونم چرا اصلا خواستگار ندارم ؟
دلم خونه و اصلا خواستگاری ندارم!
چون چهره ام بچگانه است خواستگار ندارم ؟
32 سالمه و تا حالا حتی یک خواستگار هم نداشتم
دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...
همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم
سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست
نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟
سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه
این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟
چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟
صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم
چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده
تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته
یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم
دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← نداشتن خواستگار مناسب (۸۱ مطلب مشابه) ← جذب خواستگار دلخواه (۱۲۵ مطلب مشابه)
- ۷۵۴۸۸ بازدید توسط ۵۷۴۹۲ نفر
- سه شنبه ۷ اسفند ۹۷ - ۰۷:۰۰