سلام دوستان عزیز
زیاد شور نوشتن ندارم امیدوارم حرف هام ناراحت تون نکنه، فقط یه کم دنبال آرامشم همین. متاسفانه دیروز خبردار شدم پدرم فوت شده و عمرش رو داده به شما، و منم ایران نیستم و نتونستم تو مراسمش شرکت کنم، بودن یا نبودن من دردی به حال اون دوا نمیکرد، ولی بعد این همه زحمت، پسرش نتونه تو مراسمش شرکت کنه حس خوشایندی برای من نبود، امیدوارم هیچ کدوم تون تجربه ش نکنید. اینجا هم به دوستان صمیمیم نگفتم، دوست نداشتم کسی بهم تسلیت بگه، شما هم نگید. وقتی بهم تسلیت میگن حس میکنم واقعا از دست دادمش.
بچه ها قصدم از نوشتن این بود که بیشتر قدر خانواده تون رو بدونید، بیشتر باهاشون مهربون باشید. بی دلیل بهشون محبت کنین. پدرم آدمی نبود که احساساتش رو بروز بده، فقط باید نشونه هاش رو میدیدی تو زندگی، معمولا پدرهای نسل قدیم اینجورین...
الان با خودم فکر میکنم میگم اون نتونست محبتش رو نشون بده، اون واسه نسلی بود که محبت کردن براشون سخت بود تو چرا دریغ کردی؟!، تو مگه تحصیلکرده نبودی، تو چرا فکر کردی همیشه هست؟!، تو چرا بهش نگفتی زحمتاش رو میبینی؟! و خیلی چراهای دیگه که آدم اینجور مواقع تو ذهنش میاد.
نمیخوام بگم عذاب وجدان دارم، نه چون منم غرق در کارهای خودم شده بودم ولی خب الان این افکار مدام تو ذهنم رژه میره. حداقل فهمیدم به مادرم و خواهر برادرانم محبت بیشتری کنم. میدونم شاید بگین نه پدر من آدم اخمویی هست نمیتونم بهش محبت کنم. این فکر ها رو بذارین کنار...، وقتی به این راحتی با هم دعوا میکنید چرا به این راحتی بهم محبت نکنیم؟!
واقعیت اینه محبت کردن برای ما راحت تره تا نسلی که محبت نکردن رو ارزش میدونستن. قدر زندگی تون رو بیشتر بدونید، زودتر از اون چه که فکرش رو بکنید همه چی زود میگذره و به گذشته نگاه میکنید حسرت یه زندگی و کلی کار نکرده رو میخورید... بیشتر آخر خط رو ببینید، نمیگم همیشه زندگی رو به دید مرگ ببینین و افسرده بشین نه اتفاقا مرگ رو به این دید بهش نگاه کنید که آخر خط ههمه مون هست و خودتون رو بابت هر چیزی ناراحت نکنید.
این همه اضطراب، این همه دلهره، برای چی؟، اول و آخرش مرگه پس تلاش کنید تا لذت ببرید کار کنید، درس بخونید تا لذت ببرید، نه اینکه دلهره درس رو داشته باشید، دلهره کار رو داشته باشید. این ها قرار بود زندگی شما رو بهتر کنن، اگر قراره دلهره شما رو بیشتر کنن همون بهتر که نباشن...
در پایان ازتون میخام اگر براتون مقدوره واسه شادی روح پدرم یه لبخند یه حرف محبت آمیز به پدرمادرتون هدیه بدین، اگر اون ها یاد ندارن شما این کار رو بکنین و بهشون یاد بدین. ممنون
چه زود دیر می شود ...
چه زود زندگی به کام ما غروب می شود
چه زود آن طلوع صبح کم فروغ می شود
چه زود خواب ما، در صدای کودکان صبح تار و پود می شود
چه زود برق خنده های کودکانه ای در این ظلام شب، بی دلیل کور می شود
چه زود اشک های کودکی، برای ما یادبود می شود
چه زود دستمان از این جهان پوچ دور می شود
چه زود خاطرات سرد روزهای گرم کودکی دود می شود
چه زود کفش های کهنه ای زپای ما دور می شود
چه زود وصله های پیرهنی برای ما جفت و جور می شود
چه زود زندگی خوب می شود
چه زود دستمان از این جهان پوچ دور می شود
چه زود دیر می شود
خودم. چهارم اردیبهشت 99
کاربر "دانشجو- خارج از کشور" سابق
"خیلی دور خیلی نزدیک" فعلی
مرتبط با فرهنگ سازی:
چرا بعضی ها موفقیت رو فقط در جون کندن و کارگری کردن میدونن؟!
با تجمل گرایی دل محرومان رو نسوزانیم
جامعه خانواده ی بزرگتر ماست، آبروی جامعه مون رو حفظ کنیم
از کجا و به چه منظوری به فاحشه ها لقب خاله داده شد؟
چرا رفتارهای محترمانه من نتیجه معکوس داره؟
دارم از دست بعضی از مردم دچار جنون میشم
مرد ها همه اینجوری اند! خانوما همه اونجوری اند!
باید سبک زندگیم رو عوض کنم که دیگران غصه نخورن؟
چرا به خوانندگان و بازیگران، بیشتر از دانشمندان و کار آفرینان توجه میشه؟
در اکثر مسائل ما زن ها داریم همدیگه رو نابود میکنیم
چرا آدم ها سعی میکنن مشکلات رو جنسیتی مطرح کنن؟
آمار؛ ارجاعاتِ بیمحل و لباس زیر
چرا اطلاعات عمومی جوانان و نوجوانان کم است
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)
- ۲۳۵۱ بازدید توسط ۱۷۹۵ نفر
- چهارشنبه ۹ تیر ۰۰ - ۰۷:۴۶