سلام وقت بخیر
من یه دختر مذهبی از یه خانواده ی تقریبا مذهبی هستم.
بیست سالمه و دانشجو ام.
تقریبا میشه گفت تنها مشکل زندگیم اینه که بابا و مامان من بدون توجه به نظر من همه ی خواستگارامو رد میکنن. ممکنه بگین شاید موارد خوبی نیستن یا مشکلی دارن و این حرفا...
ولی اصلا این طور نیست. خیلی کیس های خوبی میان ولی مامان اینا دلایلی میارن که ادم شاخ در میاره مثلا میگن کارش خطرناکه تو انرژی هسته ایه ممکنه ترور شه! ( مگه همه شون ترور میشن اونایی که سیاسی هستند؟ ) یا اینکه ده سال بزرگتره نمیشه! ( خب من به بلوغ فکری رسیدم احیانا! شاید اصلا به هم خورد اخلاق مون!
ایشونم تحصیل کرده بودن داروساز بودن یعنی حتی نذاشتن پاشونو از در بذارن این طرف!) یا یکی دیگه که راهش دوره شماله! خب من راه دورو میتونم تحمل کنم! بابا من میخوام باش زندگش کنم نه شما!
یا اینکه اون یکی داداش بزرگش خیلی غیرتیه! خب به این چه مربوطه که داداشش غیرتیه! همین دقیقا آخریشون بود که از همسایه هامون بودن این آقا خیلی هم مورد مناسبی بودن.
حتی بابام از اخلاق و ایمان این پسر تو خونه تعریف میکردن. ایشون خیلی آدم مذهبی و با اخلاقی اند. تازه ایشون خودشون منو دیده بودن انتخاب کرده بودن. از لحاظ شغل و وضعیت مالی و همه اینام هم عااالی بودن.
هر چند من به شخصه همون اخلاق و ایمانش برام کافیه.البته این کاملا با نظر پدر و مادرم در تضاده! که میخوان دوماد حتما میلیاردر باشه! حالا اصلا اینا رو کار ندارم! اینا مواردی بودن که من رو قابل دونستن و باهام در میون گذاشتن! البته پس از رد کردنشون!: ( باقی موارد رو از دهان خواهر کوچیکم شنیدم! اونا افسوسش بیشتر بود.
حالا اصلا اینا همه به کنار. میدونین درد من چیه؟ من قبلا از روی شرم و حیا اصلا در مورد خواستگارا و اینا باهاشون حرف نمیزدم ولی یه بار حاج آقا شهاب مرادی اومدن دانشگاه گفتن به شوخی و خنده هم که شده بگین راضی هستین!
خب حالا دردم اینه که من به شوخی هم به مامان گفتم که الکی و با دلایل غیرمنطقی ردشون نکنین. ولی اولا جدی نگرفتن. ثانیا کاملا با حالت امری ، پدر گفتن که تا فارغ التحصیل نشی شوهر بی شوهر! تازه مامان به من انگ پررویی زدن!
خب من بدبخت چیکار کنم؟ تازه قشنگ معلومه الکی رد میکنن چون آخرش که دیگه هیچ بهونه ای ندارن میگن باید درست تموم شه!
شوهر به درس من چه ربطی داره؟
خیلی از بچه ها ی دانشگامون متاهلن. درسشونم میخونن. یه چیزی هم بگم. فامیلامون اعم از خاله هام و خواهرام هم خیلی تو گوش مامانم اینا میخونن که چه میدونم این دختر ارزشش بالاتر از این حرفاست و به هر کسی ندیشو فلانه و بهمان.
ولی من بارها علنا گفتم که مامان مرد با ایمان باشه و اخلاقشم خوب باشه به نظر من کافیه حالا چه فرقی داره شغلش چیه نونش حلال باشه. ولی مامان و بابا تاکید دارن باید دکتر باشه.
من دیگه کم آوردم.....
راستی واسطه هم امتحان کرددم جواب نمیده!
هر راهی رو بگین رفتم دیگه ذهنم به جایی نمیرسه!
خواهش میکنم اگه کسی تجربه ای داره یا پیشنهادی به من بگه.ممنون.
مخالفت خانواده با ازدواج با فرد مورد علاقه:
چون خوشگل نیست باهاش ازدواج نکن
بدون کوچکترین درک شدنی، بهم گفته میشه به ازدواج فکر نکنم
می ترسم به خاطر دوری راه و ...، خانواده دختر مورد علاقه م مخالفت کنن
چطور والدینم رو راضی به ازدواج در سن 22 سالگی بکنم؟
دختر مورد علاقه م گفت دیگه فایده نداره برو پی زندگی خودت
به خاطر ارتباط پنهانی با دخترم مورد نظرم، پدرش مخالف ازدواج ماست
خانواده های ما با ازدواجمون مخالف هستند
مادرم عکس های پروفایل دختر مورد علاقم رو دیده و مخالف ازدواج ماست
مادر پسر مورد علاقم ظاهر منو نپسندید و مخالف ازدواج ماست
چکار کنم خانواده م با ازدواجم در سن پایین مخالفت نکنن
خواهران خواستگارم با ازدواج ما مخالف هستند
مخفیانه با دختر خالم برای ازدواج ارتباط دارم چون پدرامون مخالف هستند
خانواده خواستگارم با ازدواج ما مخالف هستند
مادر خواستگارم به دلیل این که بیوه هستم مخالف ازدواج ماست
با وجود مخالفت خانوادم با یه پسر کوچکتر و تحصیلات پایین تر ازدواج کردم
مخالفت مادر با ازدواج به دلیل بی پولی پدر دختر
خانوادم بشدت با ازدواج مجدد ما مخالفت میکنن
فقط به خاطر مخالفت خواهرش از ازدواج با من منصرف شد
من خواستگار دارم ولی خانوادم میگن زوده
← رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه)
- ۵۳۷۵ بازدید توسط ۳۴۵۷ نفر
- پنجشنبه ۲۲ مرداد ۹۴ - ۲۲:۱۵