سلام و امیدوارم حالتون خوب باشه خواهش میکنم کمکم کنید
راستش من از تیر تا حالا همیشه به اینجا سر میزنم و برای گفتن مشکلمم فقط به شما اعتماد میکنم و پیش مشاور نرفتم ( توضیح میدم در موردش ) و دوست ندارم مشکلمو به کسی بگم و ناراحتش کنم اما الان دیگه هیچ راهی به ذهنم نمیرسه..
۱۹سالمه و به لطف خدا رشته ی دلخواه دانشگاهمو اوردم و مشکلم در مورد پدر و مادرمه.
فرزند اخر خانوادمم. از بچگی و اوایل نوجوانیم متوجه بودم که والدینم یه جور دیگه ای بهم امید دارن و همیشه سعی کردم توی درسم بهترین باشم تا انتظاراتشونو برآورده کنم و قدر دان زحماتشون باشم. اونا هم مهربان و خوش قلبن و هیچوقت مشکل خیلی جدی که همه متوجه بشن یا خیلی طولانی مدت باشه باهاشون نداشتم.یکی از برادرام طلاق گرفت و برادر دومم در شرفش بود که همه امون از نظر روحی اسیب دیدیم.
برادرم یه سال با ما زندگی کرد قدمش سر چشممون بود ( به هر حال برادرمه و خیلی مهربونیا در حقم کرده و خیلی دوسش دارم) ولی بعضی کاراش به همم ریخت و تاثیرات وحشتناکی روم داشت .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)