سلام من ۱۸ سالمه ۵ ماه قبل با یه پسری آشنا شدم اون هم ۲۲ سالشه سربازه ۵ ماهه از آشناییمون میگذره خانواده هر دو تامون از این جریان اطلاع دارن به جز بابای من .
ولی هنوز آشنا نیستیم منم هر وقت میرم سر قرار همراه مامانم میرم که با مامانم تا حالا چند بار حرف زدن در مورد دوستیمون .
سلام
خواستگارم که دیگه تو مراحل آخر آشنایی هستیم و حتی بزرگترا تاریخ کاغذ نوشتن و عقد رو مشخص کردن ازم میخواد که قبل از عقد بینیم رو عمل کنم!
عجیب اینه که وقتی ازش پرسیدم تو که چهره ی منو نپسندیدی چرا آشنایی رو ادامه دادی ؟
میگه: نه اصلا اینجوری نیست من خیلی ام چهرتو دوس دارم فقط اگه بینیتو عمل کنی خیلی بهتر میشی ! دیگه هر کی ببینت میگه ببین محمد چه زنی گرفته!
راستش حسابی تو ذوقم خورده حس میکنم خیلی براش حرف دیگران مهمه، میترسم اگه الان قبول کنم بینیمو عمل کنم بعدا ازم عملای زیبایی دیگه ای هم بخواد
راستش از هر کسی ام میپرسم به نظرتون بینیم عمل میخواد همه میگن نه بینیت خوبه!
نمیدونم چکارکنم؟ یه جورایی از ازدواج باهاش دلسرد شدم
میشه نظرتونو بهم بگین
سلام من یه پسر ۱۸ سالم . من نیاز های شدید روحی و عاطفی و جسمی و جنسی دارم که داره منو عذاب میده .
داره منو میکشه نابودم میکنه خیلی اذیتم میکنه دیگه صبر و تحملشو ندارم ! من تنهام هیچکسو ندارم ! نه دوستی نه فامیلی نه آشنایی هیشکی ! فقط مامان بابام هستن که زندگی در کنار اونا و تحمل و ساختن باهاشون از جهنم هم بدتره !
از بچگیم هیچ مهر و محبت و توجهی از اونا و نه از هیشکی دیگه ندیدم ! تو بدترین جاها و شرایط و موقعیت و توی سختی و گرفتاری و تنهایی و دوری و عذاب و ناراحتی زندگی کردم تا حالا !
یه سوال دارم
من سه ساله در گیرو دار طلاقم ولی همسرم همکاری نمیکنه با اینکه خودش منو ترک کرد نه حاضره زندگی کنه و نه حاضره طلاقم بده مهریه ام هم کمه با این که بخشیدم باز طلاق نمیده
به نظر شما چند دلیل میتونه داشته باشه ؟
آیا میخواد منو زجر بده تا نتونم ازدواج مجدد کنم
آیا میخواد حق وحقوقم رو نده
آیا هنوز نسبت به من غیرت داره
آیا پشیمون شده ولی غرورش اجازه نمیده
چرا طلاق نمیده مطمئنم دوستم نداره برای اینکه ترکم کرد اون هم فقط به خاطر دخالت های خانواده ها
پیشنهاد :
شوهرم به خاطر اینکه مهریه نده اقدامی واسه طلاق نمی کنه
شوهرم طلاقم نمیده ، راه دیگه ای برای جدا شدن هست ؟
برای طلاق اقدام کردم ولی شوهرم دادگاه نمیاد
سلام
من و همسرم خیلی همدیگه رو دوست داریم ولی سر هر مسئله ای که صحبت میکنیم ایشون فقط حرف حرف خودشه و با حرفاش من رو به سکوت و لجبازی میکشونه .
مثال: واسه ازدواج میگه بریم ماه عسل ولی من دوس دارم عروسی بگیرم میگه باشه ولی آرایشگاهی میری که من میگم نوع آرایشتم اونی باشه که من میخوام
میگم خب سبک آرایشش رو باید قبول داشته باشم میگه اونی که تو میخوای گرونه ( این در حالیه که هنوز من نرفتم هیچ آرایشگاهی رو ببینم و نظرمو بگم ) میگم حالا بزار من برم با توجه به بودجه و جیبم و اون سبکی که دوس دارم یکیو انتخاب میکنم میگه شاید اون سبکی که تو دوس داری همشون گرون باشه کارشون.
سلام دوستای خوبم
من دختر 23 ساله ای هستم با قیافه ی زیبا (به قول بقیه و اطرافیان و ... ) کلا به دل همه میشینم از نظر اخلاق و قیافه و اندامم هم خوبه. نه چاقم نه لاغر در واقع توپرم با پوست سفید و لیسانس یکی از رشته های مهندسی رو گرفتم و امسالم ارشد دارم. تا اینجا خواستم کمی از خودم به عنوان مقدمه بگم.
حقیقتش توی شهر ما رسمه که اول مادر پسر میره خونه دختر برای خواستگاری بعد اگه از نظر مادره اوکی بود همه چی جلسه ی بعدی پسرشو میاره. من مطمنم اگه اول پسر ببینه میپسنده و دیگه اما اگر نمیاره. یعنی تجربه ثابت کرده بهم.
سلام
من یک پسر بیست ساله هستم... می خواهم خودارضایی رو ترک کنم... می خواستم بدونم گودی و سیاهی زیر چشم چطور قابل درمان هستش؟ یعنی چطور می تونم دوباره زیر چشمام روشن بشه و گودی اش برطرف بشه و پر بشود...
تغذیه ی خاصی باید داشته باشم یا کرم و دارو؟
پیشنهاد :
کسی هست که با مشکل چروک دور چشم مواجه شده باشه ؟
تجربیات شما در مورد رفع چروک زیر چشم
تیرگی زیر چشمم داره کلافم میکنه
سلام خدمت دوستان
پسری ام 20 ساله از دو سال پیش قصد ازدواج کردم به خانواده ام هم گفتم همون موقع پدرم استقبال کرد، با اینکه استقبال کرده اون موقع حرفمو جدی نگرفت و فراموش کرد تا وقتی که من وارد دانشگاه شدم، فشار خیلی روم بیشتر شد و من باز قضیه رو مطرح کردم این دفعه خیلی جدی تر بازم بابام حرفمو مبنی بر ازدواج تایید کرد ولی مامان وقتی جدیت منو دید شروع کرد به بهونه گیری ( البته همه حرفاش درسته ها )کار نداری، سربازی، سنت کمه و....
ولی من تصمیم رو گرفتم درسته ، همه این حرف هایی که مامانم میزنه درسته ولی شما نگاه کنید من الان بخاطر ازدواج نکردن به گناه میفتم در حالی که خدا میگه گناه برای چی؟ برو ازدواج کن...
به خدا میگم کار ندارم پول ندارم، خدا میگه من به فضل خودم بهت میدم... اعتماد به خدا کم شده... ولی خب اینم بگم اونجوری ام نیست که الان بی کاره بی کار باشم ولی خب راه طولانی یه و من میخوام این مسیر طولانی رو با همسرم طی کنم نه اینکه من تو تنهایی و اونم تو تنهایی...
برای چی باید اینجوری باشه اگه زندگی سختی هم داره با هم باید باشیم... دوستان ببخشید این همه حرف زدم هنوز مشکلم رو نگفتم( تازه کلی از حرفام رو نگفتمااا)
راستش بعد از اصرار و سماجت من خانواده ام قبول کردن واسه من آستین بالا بزنن ولی مشکل اینه که نمی تونن موردی که من میخوام رو پیدا کنن ( مامانم میگه با این اخلاقی که تو داری هیشکی نمی تونه تو زندگی باهات دووم بیاره) .
سلام
من تو یه خانواده عاطفی زندگی میکنم. از لحاظ عاطفی خیلی به اون ها وابسته هستم. به طوری که هنوز نتونستم با دوری از اون ها و زندگی خوابگاهی کنار بیام و پیوند عاطفی محکمی بین خانواده ما هست که با ناراحتی هم ناراحت و با شادی هم شاد میشیم.
البته این وابستگی خللی تو زندگی هیچ کدوم وارد نکرده. مثلا خود من همین که بدونم دارم تو هوای شهری نفس میکشم که پدر و مادرم اونجا هستن برام کافیه.
با سلام من یه دختر 24 ساله ام . یکسالی بود که مدام دعا میکردم یکی از پسرهای که نسبت دوری با من دارن به خواستگاریم بیاد واقعا دعا میکردم و می گفتم خدا حاجتم رو میده اما یک ماه میشه که فهمیدم به خواستگاری دختری که توی دانشگاهشون بوده رفته .
البته تا الان که کمک می خوام نمی دونم عقد کردن یا نه . یکی اینکه واقعا موندم اون همه دعای من چی شد یعنی وقتی دعا میکردم اصلا خدا به من توجه نمی کرده و من الکی دعا می کردم و الکی امید داشتم میگم شاید من لیاقتش و نداشتم یا شاید آن لیاقت منو نداشته واقعا نمی دونم .
عنوان یه پست رو که دیدم خیلی ذوق کردم
از اینکه هنوزم هستن مردای با کمال و با احساس و مسئولیت پذیر
اونایی که به زنشون و زندگیشون اهمیت میدن
مردایی که هنوزم ارامش زن واسشون مهمه
مردایی که فقط زن واسشون ارزش جنسی نداره و بیشتر واسه یه عمر زندگی مشترک میخانش
مردایی که فقط ارضای جنسی واسشون مهم نیست
با سلام
چند روز پیش مادر بنده برای یک دختری برای خواستگاری تماس گرفت , ایشون سنش 24 سال , سال آخر پزشکی دانشگاه آزاد بود و تک دختر و پدرشون مهندس ساختمان و چادری و قد بلند و هیکل باربی ( مادر خود دختره قد منو از پشت تلفن پرسیده بود و من 175 و ایشون 170 بوده و مامانش گفته بود دخترم هیکلش باربی و ... ) .
بعد گفته دختر من دنبال یک پزشک یا دکترای تخصصیه و مادر من گفته پسرم امسال دانشگاه شرکت کرده رشته ی برق و مرحله ی اولش رو قبول شده و منتظر مصاحبشه , بعد مادر دختره پرسیده که ارشدم دولتی بودم یا ازاد و خود این دانشگاه ازاده یا دولتی یا ... .
سلام
اگه خطاب به " جان دل " مطلبی می خواید بگید در بخش نظرات همین پست بنویسید .
سلام
اگه خطاب به " متین " مطلبی می خواید بگید در بخش نظرات همین پست بنویسید .