ترنم مناجات (40)

 

سلام به همه کاربرای گرامی خانواده برتر

میلاد مسعود و مبارک اخرین گل باغ طه بر همه عاشقان اقا مبارک باشه ...

 

امروز جمعه ست...

روز میلاد صاحب العصر و الزمان ...

سال 255 هجری قمری 

اقایی کریم و بزرگوار در شهر سامرا قدم به جهان هستی گذاشتن ...

الان سال چندم هجری قمریه ...؟

1438...

اقای ما امسال 1183 ساله شدن...

اقا جان میلادت مبارک باشه ....

عقربه های ساعت پشت سر هم پله های زمان رو طی میکنن ...

بدون تو ...

وقتی به ظهورت فکر میکنم ....

اگر امروز این هجران به وصل تبدیل شه سر از پا نمیشناسم ...

اما ی لحظه مکث میکنم....

با چه رویی بگم اقا خوش اومدی ...منتظرت بودم !

با کدوم عملم بیام پیشت عرض ادب ...

اینو هم میدونم تا برای اومدنت تلاشی نکنم نمیای ...

11 تا گل اومدنو و رفتن و قدرشونو ندوستن ...

خب با این اوصاف اگه به من باشه ...

که انگار درست بشو نیستم ...

اما از ی طرف دوری تو برام سخته ...

اگه قرار باشه من خودم درست شم فکر کنم زمان خیلی باید بگذره ...

اقا جان میشه امروز برای من دعا کنی ...

ظرفیت ظهور تو رو پیدا کنم ...

معلوم نیست سال بعدی این موقع در چه حالی باشم و اصلا باشم یا نه ... 

میشه برای من دعا کنی نسبت به تو معرفت پیدا کنم ...

وقتی عارف بحقه بشم با دعای تو ...

دیگه حضورتو ،وجودتو حس میکنم ...

دیگه سعی میکنم و البته سعی میکنم 

کسی باشم که تو دوست داری ...

ی لحظه با خودم فکر میکنم ...

من با چه اعتمادی امروز رو فردا میکنم ...

ی لحظه با خودم فکر میکنم ...

اگر بر فرض مثال فردا دیگه نباشم ...

نه جوری بودم که اقا عملم مورد پسند تو باشه ...

نه روی ماهتو دیدم ...

و یجورایی بهم ثابت میشه که باختم ...

 

اومدم به این دنیا به چه قیمتی ...؟!

نه بشناسمت ،نه ببینمت ...

یروزی بیام و یروزم برم...همین !؟

 

گفتم؛ که روی خوبت، از من چرا نهان است؟!

گفتا؛ تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است.

گفتم؛ که از که پرسم، جانا نشان کویت؟!

گفتا؛ نشان چه پرسی، آن کوی بی نشان است.

 

اقا جان امروز روز میلادتونه ...

به عاشقاتون عیدی میدید ...

من عاشقتون نیستم اما ...

دوستتون دارم اقا ...

امروز برای ما دعا کنید ...

تا با دعای شما حجاب قلب ما برداشته شه و رستگار شیم ...

اللهم عجل لولیک الفرج ...

 

 

 

دریافت

 

دریافت

 

نسبت به جاری جدیدم حس جالبی ندارم

سلام وقت بخیر.

خانوم 21 ساله ای هستم و سه ساله ازدواج کردم و عروس سوم خانواده ی شوهرم هستم و یه فرزند ده ماهه دارم. برادر شوهر آخریم هم قراره هفته آینده نامزد کنه و زن بگیره. دختره 19 سالشه. دختر بدی نیست یعنی تا حالا ازش بدی ندیدم. اما یه خورده میترسم جاری بگیرم.

اما من هیچ وقت این حرفو باور نمیکردم که میگن عروسی که بعد از عروس بزرگتر میاد باعث حسودی عروس بزرگتر میشه. تا اینکه الان خودم موقعیتش پیش اومده میفهمم.

چون من که اون زمان که ازدواج کردم کوچکترین عروس از جاری بزرگام به حساب میومدم و خودم هم حس حسادت نداشتم بهشون { انصافی خیلی خانومن و خیلی مهربون ، همیشه مثل خواهر های بزرگترم میدونستم شون.}

اما نسبت به این عروس کوچیکه که میخواد بیاد حس جالبی ندارم. مدام به خودم میگم اگه بخواد سوسه بیاد یا اذیتم کنه و یا منو از چشم بقیه بندازه و بخواد جای منو بگیره یا بخواد تو زندگیم دخالت بکنه و زندگیم رو بهم بریزه چیکارکنم؟ اگه سرشت و ذاتش بد باشه چی؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) مسائل زنان (۱۸۵ مطلب مشابه)

حد و حدود مهربانی کردن کجاست ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

من 18 ساله امه و دخترم... فکر میکردم تو جامعه بین مردم خوب بلدم چه جوری رفتار کنم اما الان میفهمم اینطوریام نبوده.. من مهربونی کردن رو دوست دارم به معنای واقعی لذت میبرم وقتی یکی منو انتخاب میکنه برای درد و دل کردن یا کمک خواستن و من تمام وجودمو براش میذارم .

اما یه مشکل دارم بعد از چند مدت فکر میکنند وظیفمه و یکبار بگم نه خون به پا میکنند... یا انتظارات عجیب غریب دارن ازم.. من علامه نیستما کلی مشکل داشتم یکیش همینه .

هر وقت بحثی شده کسی قهر کرده من رفتم طرفش.. و معذرت خواهی کردم حتی اگر مشکل از من نباشه ، چون نخواستم دلش بگیره ازم چون ترسیدم واقعا من مقصرم باشمو خدا قهرش بگیره برا همین اگر یکبار محکم بگم من اشتباه نکردم بهم میگن بگو اشتباه کردم تا ببخشمت... یا با منت اشتی میکنند .

میگم بیخیالش میشم اصلا بی لیاقته اما دلم نمیاد.. دل بکنم میترسم بی معرفت بشم... و اینکه چه جوری مهربونی کنم بی توقع .. !؟
چون به ادما اعتباری نیست یهویی میبینی تمام خوبی هاتو با بدی جواب میدن... و من در اینجور مواقعه واقعا عصبی میشم و شاید حرفی بزنم که نباید بزنم . تمام ترسم از اینه که واقعا حق با اونا باشه و من بد باشم..

و من اشتباه کرده باشم.. و من باید معذرت خواهی کنم.. و من وظیفمه  .. ؟

میترسم خدا بهم بگه من بنده ی بی معرفت نمیخوام.. من بنده عصبی نمیخوام من بنده ی که دل میشکنه نیمخوام میترسم حرفاشون درست باشه بخداااااا بخودش قسم تمام غصه ام اینه خدا حق بده به اونا... چیکار کنم!؟ تو برزخم . من مهربونی کردنو دوست دارم اما انگاری راهشو بلد نیستم حد مهربونی کردن چقده !؟ رفاقت چی!؟  چجوری دل بکنم از ادمایی که امتحانشون رو بد پس دادن!؟

دیگه برام مهم نباشه خوب و بد بودن حالشون!؟ دیگه مهربونی نکنمو سنگ باشم!؟ دیگه باکسی صمیمی نشم همشون رفاقت معمولی بشن!؟ من برای کار که نکردم معذرت خواهی کردم .

از کارایی که خودشون بارها کردن گذشتم اما اونا از کاری که وظیفمه ام نبود نگذشتن.. و مث یه دستمال کاغذی پرتم کردن.. متهم شدم به پست بودن به نامردو بی معرفت بودن گفتن تو خودتو پاک و بزرگ نشون میدی گفتن.. حسه یه بازنده رو دارم.. حس یه اعدامی رو دارم که بی گناه بودو و بردنش پای چوبه دار . من میخوام خوب باشم اما بلد نیستم انگاری .

ممنون میشم کمکم کنین

تنها کسایی که به پام موندن پدر و مادرمه باید چشامو جای تمام بدی هایی که درحقم شد فرش پاشو ن کنم

در پناه حق باشین

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه)

خواستگارم برای ازدواج با من سه شرط گذاشته !

سلام

من دختری 30 ساله، فارغ التحصیل دوره ی دکتری و شاغل در یکی از ارگان های دولتی هستم. مدتی قبل خواستگاری داشتم، 31 ساله، فوق لیسانس و کارمند یکی از ادارات دولتی. شرایط را سنجیدم و چون دیدم تشابهات نسبی ای از لحاظ فرهنگی، خانوادگی و محل زندگی و ... با هم داریم، مراحل آشنایی را با نظارت خانواده ها شروع کردیم. من با همه ی شرایط و خواسته های مالی ایشان کنار آمدم و قبول کردم که با یک مهریه ی معمول و رو به کم ( 110 سکه) و عقد و عروسی و خریدهای مختصر، ازدواج کنیم.

در این مدت وقتی دیدم در بعضی امور جزیی تردید دارد، دو بار خواستم کمی سریعتر تکلیف رابطه را مشخص کنیم ولی ایشان فکر می کرد من فقط دنبال ازدواجم. مدتی بعد ایشان از من خواست که کاری را که مدت ها برای داشتنش تلاش کرده بودم و به صورت پاره وقت بود، رها کنم ( با درآمد خیلی کم و حدود 7 ساعت در هفته وقتم را می گرفت) و فقط به کار اصلیم بپردازم، در حالی که می دانست این کار پاره وقت را از کار اصلیم بیشتر دوست دارم و باعث می شود احساس رضایت از زندگیم داشته باشم.

وقتی به ایشان گفتم با این شرایط من کنار بیاید چون خواسته ی قلبی ای غیر از این ندارم و این دلخوشی، خوشحالم می کند، گفتند بین من و این کار یکی را انتخاب کن. تا اینکه مباحث مالی پیش آمد و ایشون گفتند حقوق هر دو روی هم هر چند شد، خرج زندگی می کنیم و هر چه باقی ماند در حساب من پس انداز می شود و نهایتا خریدی هم داشتیم ( زمین، خونه و ماشین)، شراکتی ثبت می کنیم و خواستند که این توافقات را در عقدنامه ذکر کنیم  و تعهد بدهم حتی اگر حقوقم بیشتر هم شد به این شرایط پایبند بمانم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)

اگه می دونستم میل جنسی م کم میشه ازدواج نمی کردم

با سلام خدمت همه اعضای محترم سایت خانواده برتر.

نمیدونم با این مشکلی که برام پیش اومده ازدواج کنم یا نه ؟

پسری هستم 32 ساله با مدارج عالی دانشگاهی و درآمد دائم و نسبتا کم . الان چند ماهی هست که نامزدی کردم ، یه نامزد خوب و مومن که قصد دارم باهاش ازدواج کنم البته یه مشکلی هست که سر راهم پیدا شده و داره منو میترسونه و اون هم اینه که هم میل جنسی ام کم شده و هم نعوظ کامل کامل ندارم.

البته لازم به ذکر هست که زمانی بود که از شدت فشار جنسی خیلی اذیت میشدم ( یعنی تا 28 سالگی هم خوب بودم و حتی موقعی که رفتم دنبال همین خواستگاری نامزدم حداقل مشکلی نداشتم اگر چه نسبت به قبل شور و شوق جنسی قبل ترها را نداشتم ولی شرایطم نشون نمیداد که مشکل جنسی داشته باشم) و خلاصه همیشه از خدا دعا میکردم که یه همسر خوب نصیبم کنه و شرایطه ازدواج به خصوص شرایط اقتصادی برام فراهم بشه
اقدام پزشکی که کردم اینه که یه چکاپ هورمونی و خون و اسپرم هم دادم و هیچ مشکلی از نظر متخصص داده نشده .

خلاصه با این اوضاع اقتصادی و نامعلوم نبوده وضعیت جنسی ما و اینکه درمان میشه یا نمیشه یا اگر درمان بشه موقتی هست یا نه ما را نگران کرده هست و خیلی مواقع میگم کاش میدونستم اینجوری میشم تا وارد این رابطه نمیشدم چون من به خصوص که حق دیگران را ضایع کنم خیلی آزارم میده ( منظورم اینه اگه بخوام نامزدم ول کنم که هم خودم وابستش شدم و هم اینکه نامزد عزیزم نمیدونم چی سرش مییاد و اونم با توجه به اینکه خانوم هست و آسیب پذیرتره شرایط سخت تری داره).

از شما دلسوزان و آگاهان تقاضای مشورت و راهنمایی دارم.

بلوغ فکری یه دختر 19 ساله چه مدلیه ؟

سـلام
تولد امـام زمان به همـگی مبارکـ
مشکل من اینکه دقیـقاً نمیدونم بلوغ فکـری یعنـی چی ؟
من دختر 19 ساله ای هستم .. و تا الان سعی کردم واقعا مثل روز قبلم نباشم .. مثل حدیثی از حضرت علی : که اگه دو روزتون شبیه هم باشه ضرر کردین .. . مخصوصا تو مسایل اجتماعی ، عقیدتی ، رفتاری ..
ولی چند روز پیش یه نفر با یه کنایه ای بهم گفت تو قد دختر 19 . 20 ساله رفتار نمی کنی ..
من خیلی مراقب خنده و رفتارام هستم .. یه موقع هایی ادای بچه هارم در میارم برای خودم چون خیلی دوس دارم ولی دیگه نه تو جمع یا پیش بقیه ... حالا به نظرتون بلوغ فکری یه دختر 19 ساله چه مدلیـه ؟
اصلا بلوغ فکری سن خودتون .. چه نشونه هاییه ؟ خودم کم صبری و زود رنج بودنو فهمیدم دارم روش کار می کنم ..
اصلا تعریف بلوغ فکری چیه ؟
نمیخوام در آینده تو زندگیم شغلم مشکلی برام پیش بیاد ..
موفق باشی یا علی

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

هر خواستگاری که میاد قسمت نمیشه

سلام به همگی دوستان

من دختری 26 ساله هستم ،دختری که تا حالا دوست پسر نداشته و همیشه اهل درس و مطالعه و خانوادم هم خواهراو و برادرم اکثرا کارمند و تحصیل کرده هستند. ما تعدادمون درسته 6 نفر هستیم اما همگی به جایی رسیدیم و از یک خانواده متوسط بزرگ شدیم. 

خودم تحصیلات ارشد دارم و در حال حاضر کارمند هستم. برای امر ازدواجم از اول دوست داشتم که به یک جایی برسم و بعد ازدواج کنم و همین اتفاق هم افتاد یعنی دوست داشتم واقعا زمانی ازدواج کنم که بتونم مسئولیت های زندگی رو قبول کنم.

تقریبا تحصیلات و شغلم رو رسیدم. الان برای امر ازدواج خواستگار دارم ولی مشکلی که هست ما تمامی دامادها همگی کارمند هستند ، یعنی من هر کار می کنم و تلاش می کنم که خودمو تغییر بدم نمیشه یعنی دوست دارم واقعا طرفم هم شغل و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشه.

خیلی توکل به خدا کردم اما هر کسی که میاد یا به دلم نمیشینه و یا معیارهای منو داره اما یا به لحاظ قد به هم نمی خوریم و خلاصه قسمت نمیشه. الان طوری شده خواستگار که میاد که خانواده م براشون طبیعی شده یعنی خیلی تلاش نمی کنن و با قضیه راحت هستن. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
نداشتن خواستگار مناسب (۸۱ مطلب مشابه) خواستگاری های بی سرانجام (۶۶ مطلب مشابه)

بعد از دوره آموزشی سربازی شوهرم می خوایم عروسی کنیم

سلام

دختری هستم 23 ساله ، ترم اخر کارشناسی یکی از رشته های پیراپزشکی.. اوایل دوره دانشجویی با پسری که یک سال از خودم بزرگتر بود و بهش علاقه قلبی داشتم و خیلی اقا و متین و مهربونه عقد کردم که ایشون هم دانشجوی رشته مهندسی بود .. لازم به ذکره که خانواده زیاد راضی نبودن .. فقط هم بخاطر اینکه دانشجو بود و راه نرفته زیادی داشت.. ولی اخر سر بخاطر من کوتاه اومدن.

این ترم، ترم آخره ماست و بعدش همسرم میخواد بره سربازی.. ما تصمیم گرفتیم که بعد از دوره دو ماهه آموزشیش مراسم عروسی رو بگیریم و بریم سرخونه زندگیمون.. البته این تصمیمو منو همسرم گرفتیم هنوز به بقیه نگفتیم..

با اینکه خونواده همسرم هم از نظر اقتصادی اونقد قوی نیستن که ما رو ساپورت کنن!! ولی ما قراره از همون اول رو پای خودمون وایسیم و برا زندگیمون تلاش کنیم. بعضی وقتا فکر میکنم نکنه اشتباه میکنیم..

ولی این قدر این عقد طولانی شده و اونقدر پدرم تو رفت و امدمون سخت گیری کرده و خیلی جاها اذیت شدیم که میخوایم زودتر عروسی بگیریم.. بنظر شما این برامون خیلی سخت نمیشه؟ همسرم میگه تو شهر خودمون میرم سربازی و عصرا هم کار میکنم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مراسم عقد و عروسی (۱۰۷ مطلب مشابه) ازدواج و سربازی (۱۱ مطلب مشابه)

بیایید همدیگر را قضاوت نکنیم

سلام

تقریبا 2 سال پیش بود که طبقه بالا رو به یه خانم اجاره دادیم و بعد فهمیدیم که ایشون طلاق گرفته اند، پدرم قصد کرد تا زمانی که خانم اسباب کشی نکرده برود و خانه را پس بگیرد اما به پولش شدیدا نیاز داشتیم و مستاجری که پول پیش مثل اون خانم بده رو پیدا نکردیم. پدر و مادرم به خاطر اینکه دختر و پسر مجرد در خانه دارند دوست نداشتن که این خانم مستاجر ما باشند. خانم اسباب کشی کرد و اومد ، دیدیم چه قر و فری و چه تیپ و ظاهری ، خفن بود تیپش. ولی تحصیل کرده و دارای شرکت دانش بنیان!!!

مادر و پدرم شدیدا از ایجاد ارتباط با اون خانم ترس داشتن که نکنه بد کاره باشه، یه خواهر زاده خیلی شیرین دارم که شیطونه و بعضی وقتا میره بالا پیش اون خانم، اوایل که میرفت 2 ساعتی ازش خبری نمیشد و ما هم یه نفس راحت میکشیدیم :)

گاها که از خونه اون خانم میامد میرفت یه روسری بر میداشت و ادای نماز خوندن در میاورد و ما تقریبا خیالمون راحت شده بود که اون خانم حداقل با این بچه خوبه . ولی زمان گذشت و دیدیم بابا این خانم خود فرشته ست، به قدری خانم و خدا شناسه که کمتر آدمی مثل اون تو ایران پیدا میشه، من و خانوادم فکر می کردیم هر کی ظاهر بی حجابی داشته باشه حتما بد کاره ست ولی از این خانم چیزهایی دیدیم که تو خود برادر بسیجیا و جبهه رفته و خانواده شهیدا ندیده بودیم. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه)

معرفی منابع رشته مهندسی فضای سبز

سلام

دوستان من سال بعد قصد دارم کنکور ارشد شرکت کنم در رشته مهندسی فضای سبز ، ولی چون رشته کارشناسیم فضای سبز نیست و این رشته فقط 4 سال هست که ارشدش راه اندای شده به منابع دسترسی ندارم و تو اینترنت و مدرسان شریف هم اصلا منابعی برای این رشته (فضای سبز) ذکر نشده .

متاسفانه چون  تو دانشگاه ما این رشته نیست و فقط دانشگاه تهران و تبریز هست به دانشجوهای این رشته دسترسی ندارم تا ازشون سوال بپرسم .

برای همین اومدم اینجا سوالمو مطرح کنم که اگر کسی منابع رشته مهندسی فضای سبز رو میدونه لطف کنه و بگه.

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه)

میشه کاری کرد که نفرین کسی دامن گیرمون نشه؟

سلام خوبید؟

من یه دختر ۱۸ ساله ام و امسال کنکوری ام . یه سوال داشتم از خدمتتون اگه تو زندگی از خیلی ها بدی ببینی و خیلی ها دلتو بشکنن و نای اعتراض نداشته باشی ولی همشونو ببخشی و نخوای اون دنیا پاشون گیر باشه بعد یه نفر بگه نمیبخشمت و نفرینت کنه و هر چی هم حلالیت بطلبی و ... گوش نکنه و بهت چیزهایی بگه که خدا اینطوری در موردت فکر نمیکنه .

به نظر شما باید چیکار کنم که نفرینش نگیره و دعایی هست که بخونم و نفرینش رفع بشه ممنون میشم جواب بدین.

مرتبط با نفرین:

احساس می کنم دوست دختر سابقم نفرینم کرده که ازدواجم جور نمیشه

آیا به نفرین و آه اعتقاد دارید؟

آیا نفرین کردن جرم محسوب میشه؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

انتخاب رشته ی روانشناسی توسط کسی که خودش مشکل داره

سلام و خسته نباشید

من یک سوالی دارم که ذهنمو خیلی درگیر کرده و توی انتخاب آیندم تاثیر گذاره . من دختری هیجده ساله هستم که از کودکی دوران ابتدایی استرس و اضطراب داشتم تحت درمان روانپزشک و روانشناس هم قرص مصرف کردم بماند از نتیجه ش که سود زیادی نداشت و تغییر در من حاصل نشد .

اما میخوام بدونم به نظرتون من خودم با این توصیفاتی که گفتم میتونم یک روانشناس بشم؟ از نظر استعداد قوی هستم . یا باید قید این رشته رو بزنم ؟  درسته استرسی هستم ولی خیلی دوست دارم دکتری بشم که روان مردمو درمان کنم اتفاقی که هرگز برای خودم تا الان نیفتاده . یعنی آرزومه .. کاری به پول و درامدش ندارم ..مهم نیست چه قدر بهم بدن. چه شبها تا دیر وقت با خودم کلنجار میرم به خاطر فشار روحیم .

خواهش میکنم نظرتونو بگید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

قدر سلامتی تون و بدونید خدا رو هم شکر کنید

سلااااام

خب دیگه قشنگ تابلوئه که این مدل سلام دادن یعنی اقای یه پسر خیلی خوشگل داره تایپ میکنه . صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا و نصفه شبتون بخیر! چی گفتم!!! خودم کفیدم!

قدر سلامتیتونو بدونید . همش از یه سرماخوردگی ساده شروع شد جون هر کی دوست دارید سرماخوردگی رو جدی بگیرید! وگرنه میشید عاقبت من! ریه هام بدجور عفونت کرد چند روزی بیمارستان بقیه الله بستری شدم .

از بس سرفه کردم موقع سرفه خون بالا میاوردم! تا این حد! اینارو گفتم سرماخوردگی رو جدی بگیرید! وگرنه میشید عاقبت من! یه کمی بهترم! این یه ماهی که غیبت داشتم واقعا بدجور مریض بودم! قدر سلامتیتونو بدونید

از دیروز تا خود الان نشستم تک تک پستارو خوندم! دوستان در جریان هستن میدونن وقتی بگم خوندم یعنی خوندم!! ولی خیلی زیاد بودا! ولی خیلی بی معرفتید! یعنی یکی نگفت این پسر کجاست؟!؟! زندست مردست؟!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
سرگرمی حلال (۹۸ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۰ مطلب مشابه)

ترس یه عاشق جهت خواستگارى از معشوق بخاطر گذشته اش

سلام

ما و یه خانواده محترم ، پونزده سال همسایه بودیم . اینا یه دختر خانومى داشتن به اسم ... خانوم . اولا که من ١٢ سالم بود اصلا ازش خوشم نمیومد . میگفتم چقدر گوشت تلخه و این حرفا . اصلا نمیخواستم قیافه شو ببینم چند بارم باهاش دعوا کردم ! گذشت و گذشت . از ١٦ سالگى عاشقش شدم . فکر کردم واسه سن بلوغه . درسمو خوندم و با کلى زحمت رشته خوبى قبول شدم و مدت کمى رفتم خارج از کشور . اومدم ، باز دیدمش و بازم عاشقش بودم . واقعا از ذهنم فراموش نمیشه .

باور کنید اصلا خوشگل نیست ولى واسه من از همه قشنگ تره . جالبه براتون بگم سبزه ست ، مو هاش کم پشت ، خلاصه چشم رنگى هم نیست ، پولدارم نیست ، شاغلم نیست ، رشته اش پزشکى هم نیست . ولى من دیوونشم . میبینمش ماتم میبره . صداش برام موج ارامشه . تو اوج عصبانیت باشم با صداش اروم میشم . حالا میخوام ازش خواستگارى کنم ، از چند تا چیز میترسم ؛

پدر من ادم بد دهنى هست . تو نوجوونى زیاد با من دعوا میکرد . من همیشه ادم منزوى اى بودم و کار بیرون نمیکردم ، اینم میگفت مفت خور و بى عرضه و این همسایه پایینى مون میشنیدن . البته بعد ها تحت نظر روان پزشک خوب شدم . یا با مادرم زیاد دعوا میکرد . گر چه من اصلا به پدرم بى احترامى نکردم چون کسى جز پدر ادم ، ادمو نگه نمیداره .البته دلم که خیلى شکست  .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)

می خوام با یه پسری ازدواج کنم که با افتخار کنارش راه برم

سلام
دوستان ؛ از شما میخوام که بهم بگید چیکار باید بکنم . من یه دختر 21_2 ساله هستم که تا الآن خواستگارای زیادی داشتم و بنا به دلایلی نشده. الآن دو تا مورد هست که یکیش تو دانشگاهمون خودش منو دیده و انتخاب کرده و به دوستش و دوستم سپرده اجازه بگیرن واسه خواستگاری . این آقا بسیجی هستن و یکی از مواردی که خیلی دوست داشتم باشه همین مورده.
یکی دیگه هم همکار فامیل نزدیکمه و از اونجایی که دو سه ساله باهاشون همکاره خیلی خیلی از اخلاق و حیا و مردانگی و متانتشون و اهتمامشون به نماز و روزه و اخلاقیات تعریف میکنن. از قضا ایشون دنبال یه دختر خوب واسه ازدواج میگردن و دوستشون به فامیل من سفارش کردن موردی براشون پیدا کنن. اون آقا هم اتفاقی عکس منو دیدن و خیلی خوششون اومده ( اصلا مسئله خواستگاری در میان نبوده. ماجرای دیدن عکس مفصله و زیاد به موضوع بحث الآن ربطی نداره) .
خب این وسط من به چند تا مشکل بر خوردم! از طرفی حس خوبی از بالا رفتن سنم و مجرد موندنم ندارم، و اینکه نیاز جنسی زیادی دارم که خیلی سخته برام تحملش!
مورد اول که گفتم پسر خوب و با حیا و مذهبی هستن، ولی مشکلی که هست اینه که در کنار اینکه ظاهرشون زیاد به دلم نمیشینه، من همیشه دوست داشتم همسرم اگه قیافه خوبیم نداشته باشه ولی اعتماد به نفس و جسارت و سر زبونش خیلی خوب باشه. منتها این آقا اعتماد بنفس آنچنانی ندارن و جسور نیستن زیاد! از رفتاراشون کاملا مشخصه این صفات .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)