سلام
دوستان ؛ از شما میخوام که بهم بگید چیکار باید بکنم . من یه دختر 21_2 ساله هستم که تا الآن خواستگارای زیادی داشتم و بنا به دلایلی نشده. الآن دو تا مورد هست که یکیش تو دانشگاهمون خودش منو دیده و انتخاب کرده و به دوستش و دوستم سپرده اجازه بگیرن واسه خواستگاری . این آقا بسیجی هستن و یکی از مواردی که خیلی دوست داشتم باشه همین مورده.
یکی دیگه هم همکار فامیل نزدیکمه و از اونجایی که دو سه ساله باهاشون همکاره خیلی خیلی از اخلاق و حیا و مردانگی و متانتشون و اهتمامشون به نماز و روزه و اخلاقیات تعریف میکنن. از قضا ایشون دنبال یه دختر خوب واسه ازدواج میگردن و دوستشون به فامیل من سفارش کردن موردی براشون پیدا کنن. اون آقا هم اتفاقی عکس منو دیدن و خیلی خوششون اومده ( اصلا مسئله خواستگاری در میان نبوده. ماجرای دیدن عکس مفصله و زیاد به موضوع بحث الآن ربطی نداره) .
خب این وسط من به چند تا مشکل بر خوردم! از طرفی حس خوبی از بالا رفتن سنم و مجرد موندنم ندارم، و اینکه نیاز جنسی زیادی دارم که خیلی سخته برام تحملش!
مورد اول که گفتم پسر خوب و با حیا و مذهبی هستن، ولی مشکلی که هست اینه که در کنار اینکه ظاهرشون زیاد به دلم نمیشینه، من همیشه دوست داشتم همسرم اگه قیافه خوبیم نداشته باشه ولی اعتماد به نفس و جسارت و سر زبونش خیلی خوب باشه. منتها این آقا اعتماد بنفس آنچنانی ندارن و جسور نیستن زیاد! از رفتاراشون کاملا مشخصه این صفات .

مورد دوم هم، من حس خوبی از اینکه فامیل نزدیکم بخواد منو به اون آقا معرفی کنن ندارم! چون بخاطر نسبت فامیلی خیلی نزدیکمون میترسم اون آقا فکرای خوبی پیش خودش نکنه! و مشکلی هم که این آقا دارن در کنار همه اون صفات اخلاقی و رفتاری خوبشون، چاق هستن و یکم قد کوتاه! ( من قد بلند نمیخواما ولی خب بخاطر چاقی شون قدشون کوتاهتر نشون میده! اگه با این قدشون لاغر بودن من مشکلی نداشتم!). چهره شون هم نسبت به مورد اولی بهتره .
من واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم! دو تا مسئله هست که مانع شده به اندازه ی قبلم قانع و کم توقع از لحاط معیارام باشم!
اول اینکه یکی دیگه ازبچه های دانشگاهمون که شرایط نسبتا خوبی داشتن خواستگارم بودن و منو به سختی راضی کردن که جواب مثبت بدم، ولی بعد از اینکه راضی شدم و پدرشون و خانوادشون هم کلی اظهار رضایت و شادی میکردن، تو جلسه دوم مادرشون زنگ زدن و گفتن که استخاره زدیم بد اومده و این حرفا (خود پسره اعتراف کردن که پدرشون بنا به دلایل نا معلوم مخالفت عجیبی میکنن! اون آقا پسر منو دوست داشتن و نظرشون عوض نشده بود )
دومم اینکه یکی از دخترای فامیل نزدیکم که رابطه خیلی خیلی خوب و صمیمی از بچگی با هم داشتیم و من بخاطر ناراحتیاش کلی غصه میخوردم و از شادیاش کلی خوشحال میشدم، یکماه بعد از عقدشون در کمال تعجب یه حرف خیلی سنگین به من زدن که قلبمو واقعا شکوند! حتی رفتارشم کلا عوض شد و منو از بالا نگاه میکرد!! با وجود اینکه نامزدشون یه فرد کاملا عادی بودن .
بخاطر این دو تا دلیل دوست دارم با یه مورد خیلی خوب ازدواج کنم تا بتونم جلو اونها سرمو بلند کنم و با افتخار کنار همسرم راه برم! دیگه مثل قبل قلبم به یه پسر ساده و سطح پایین رضایت نمیده، ولی میدونمم اشتباهه!
لطفا شما یه چیزی بگین. چیکار کنم؟ راه درست چیه؟ از این دو مورد یکی رو انتخاب کنم؟ یا صبر کنم واسه موارد بهتر؟ من از صبر کردن خسته شدم ، از طرفی هم تجربه خوبی از صبر ندارم! خواهرمم سالها صبر کردن واسه مورد دلخواهشون اما الآن سنشون بالا رفته و اون مورد دلخواه تو دنیای واقعی نبود!
(لطفا نگید حرف اون آقا و خانوادش و دختر فامیلم مهم نباشه چون بمدت طولانی و چندین ماه ضربه عمیقی بهروح و روان و زندگی من زده شد.اینجا نتونستم همه چیزو با جزییات بگم)

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)