با سلام
من دختری 24 هستم ... بدرم چون فرد بی مسئولیت و بی مدیریتی بود هیچ وقت به فکر خانواده و بچه هاش نبود و نیست... در همین میگم که ما برای ایشون ذره ای اهمیت نداشتیم و حقوقی که داشتن رو صرف خانه و رفاه و تحصیل و خوراک (در حد بخور و نمیر) نمی کردن!!! مادرم بیشتر کار می کردن و خرج زندگی رو می دادن.....
خب طبعا با این وجود وضعیت مناسبی در محل زندگی و فامیل نداشتیم و علنا ما رو نادیده میگرفتن، گاهی تمسخر، گاهی ترحم ... (این ها بخش کمی از شرایط بود)
من علاقه ی زیادی به درس خوندن داشتم و دارم ! توی یکی از دانشگاه های خوب قبول شدم و همزمان هم درس می خوندم و هم کار می کردم، یه خواهر و برادر کوچکتر هم دارم که گاها خرج درس و بوشاک و.....اون ها رو هم می دادم!
به محضی گه کمی درسم سبک تر می شد دو شیفت کار می کردم تا فقط بتونم بیشتر درآمد داشته باشم ... !
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
موانع ازدواج (۴۹ مطلب مشابه) درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه)