24 اردیبهشت 98:

سلام 

اسفند ماه بود که یکی از هم دانشگاهی‌های دوره ارشد (هم اتاقی و دوست یکی از همکلاسی‌های آقا) تو تلگرام پیام داد خودش مودبانه معرفی کرد اجازه گرفت و شماره والدینم رو خواست......ظاهراً تواین مدت امار من رو داشته از همکلاسی‌ها ودوستانم. (نمی دونم چرااونامخفی کرده بودن). یک سال ونیم قبل هم میخواسته اقدام کنه اما ناگهان درگیر بیمار سخت وروند درمان یکی ازخانواده شون شده....هم سن هستیم و شهرهامون ۲ ساعت فاصله هست تشابهات فرهنگی داریم -خط قرمزها و تفکرات مون تا حدودی شبیه هم هست با کمی اختلاف.....خوشبختانه اون زمان در شهر ما خبری از کرونا نبود و حداقل یک مرحله انجام شد.

نمی دونم درسته یا نه وسواس هست یا نه امامیخوام مدت آشنایی رو کش بدم تا عید نوروز-هر چند به علت کرونا کاردیگه ای هم نمی تونیم بکنیم! بااینحال اون ها بامدت آشنایی تا اون زمان موافق نیستند. ارتباط هامون مجازی هست درحال حاضر.

 فعلاً شرمنده خدا هستم به خاطر ناشکری که کردم... داشتم فکر می‌کردم که اگر یک سال و نیم ایشون ویا هرکس دیگه می اومد و فرضا ب سرانجام هم می‌رسید من اون موقع بیکار بودم وحتی برای خرید لوازم داماد باید از خانواده م پول می‌گرفتم که خیلی سخت بود برام... رسماً با این همه دستاورد هیچی نداشتم یا جهزیه و چه کار می‌کردم؟ اون موقع علاوه بر دیگران تازه خانواده شوهر هم اضافه می‌شد درمورد سوال جواب بیکاری!.!!..

انگار خود خدا می دونه چه وقت کارش رو بکنه. نمی دونم حکمت خدا از اون خواستگار چی بود شاید

وقتی اون فرد متاهل به خودش جرات داد تماس بگیره برای خواستگاری با تلگنر و واقعیت بزرگی مواجه شدم! اینکه جامعه چقد با دختران تنها و بالای سی نامهربانه حتی اگر جزء بهترین‌ها در برخی زمینه‌ها باشند! همین باعث شد اون پست ر بگذارم و ردر دل کنم.....! 

 یک نکته رو درمورد نتیجه نظر های اون پست بگم: 

اگر اینجا رو یک جامعه آماری کوچک از کل جامعه در نظر بگیریم باید خیلی باید متاسف و ناراحت باشیم که جوانان مابرای کوچک‌ترین نیازهاشون این قدر دچار چالش باشند... و چقدر تاسف بیشتره که اگر این همه مشکلات وچالش ها باعث ایجاد عقده هادرونی بیشه: در برخی پسرها باعث می شه خواستگاری‌های ناموفق و زخم خوردن خودشون رو با عقده گشایی به بقیه دختران بالای سی ابراز می‌کنند و از طرفی برخی دختران ما هم. به نام تساوی حقوق زن و...، راه روبه جایی میرسونن که بی بندوباری وبی قیدی و ارتباط‌های متنوع با اانواع پسران تو ذهن شون می شه ملکه گی و افتخار. و باز هم تاسف بیشتر اینکه بقیه رو هم ترویج میدند و این نوعی انتقام وتساوی. هم میدونند.... (هر چند گه خود موضوع دوستی و ارتباط صمیمی قبل ازدواج خیلی فرق داره با مرتب پارتنر عوض کردن باهدف ارضا نیازها... که این رو برخی دختران باهم محلوط می‌کنند.) 

امیدوارم مشکلات جامعه وجوانان ما روز به روز بهتر بشه و یا حداقل اگر سختی هست به طرف عقده گشایی ها نره. طوری که با لذت بهم توهین کنند.

برای همه هم وطنان و عزیزان خانواده برتر بهترین هارو در این روزها و شب‌های عزیز از خداوند متعال خواستارم.. ا

اومدم نتیجه وضعیتم روبگم چون هنوز میدیدم دوستان به دنبال بروزرسانی پست من هستند.

 موفق باشید خدانگهدار.

***

دختری 33 ساله و مجرد هستم با  چهره ای  متوسط و قد بلند و باریک، دارای تحصیلات عالیه، به تازگی شاغل شدم. چقدر باید امید داشته باشم و چقدر احتمال داره که خواستگار مجرد سر راهم قرار بگیره؟!، که هم  با سن من سازگار باشه و  هم  طرف سابقه رابطه ها نامشروع و دوستی ها عمیق و طولانی با دحتران نداشته باشه؟، و یا متاهل نباشه؟ (مطلقه بدون فرزند یا با سابقه  نامزدی و عقد مشکلی نیست ولی  بقیه روابط با اعتقادادتم جور در نمیاد!).

شرایط مالی خاصی ندارم مهریه 14 سکه یا در حد توان و با توجه به درآمد طرف مقابل موافقم. ناگفته نماند که بعد از گذشت پنج سال بعد از آخرین خواستگارم، اخیرا خواستگاری متاهل داشتم! و بسیار نگران و ناراحت شدم، و علت نوشتن پست هم همینه.

فکرم درگیر اینه که واقعا خواستگاری که با معیارهای و سن من همخوانی داشته باشه، ولی مطلقه یا متاهل نباشه یا اهل دختر بازی نباشه اصلا  هست یا خیر؟، اگر هست چقدر احتمال داره سر راهم قرار بگیره؟

جالبه که تا قبل از 5 سال قبل هم معدود خواستگاران من از فامیل و سنتی بودن و اختلافات عمیق خانوادگی منجر به کنسل شدن شون شد. خیلی نا امیدم

به نظرتون شرایط من عجیبه؟، نمیدونم چرا این جوری شد سرنوشتم، کسی تجربه ای داره؟


مربوط به دخترانی که از وقت ازدواج شان گذشته

دختری 29 ساله ام که جهیزیه ندارم، به ازدواج کردن امید داشته باشم؟

یه بغض سنگینی رو گلومه که فقط خدا حالم رو میدونه و بس

دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...

همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم

سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست

نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟

سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه

این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟

چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟

صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم

چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده

تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته

درد و دل یه دختر دهه شصتی

یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم

دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم


درد دل های دختران

کمکم کنید تا احساس بی ارزش بودن نکنم

دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...

همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم

سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست

نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟

سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه

این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟

چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟

صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم

چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده

تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته

درد و دل یه دختر دهه شصتی

یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم

دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) مسائل دختران دهه شصتی (۴۸ مطلب مشابه)