سلام
من 20 سالم هست و فرزند ارشد خانواده هستم. یه مشکل بزرگ توی خانوادم هست که واقعا باعث بهم ریختن اعصاب همه شده و واقعا نمیدونیم که هر کدوم از ما باید چکار کنیم. مشکل ما دخالت پدر بزرگ و مادر بزرگ ( پدری ) توی مسائل زندگی پدر و مادرم بعد از 23 سال زندگی مشترکه که معضل بزرگی برای ماست.
توی مسائل مختلفی دخالت میکنن مثلا کلی با پدرم سر اینکه نباید خونه جدید رو به نام مادرم بزنه بحث میکردن و در آخر هم اصلا بهمون تبریک نگفتن !! این در صورتیه که یکی از خونه های پدر بزرگم به اسم زنشه ! ( هر چند بابام خیلی مامانمو دوست داره و خونه رو به نامش زد ولی کسی نمیدونه )، یا اینکه مادربزرگم به مامانم میگه چرا چادر نمیپوشی؟! و خیلی چیزهای دیگه .
حتی کاری کردن من که نوه شون هستم دل خوشی ازشون ندارم. الان هم که گیر دادن که خونه بسازن و خونه قبلی رو به عموی کوچیکم که در شرف ازدواجه بدن و انتظار دارن این کارو بابام بکنه. بابام خیلی آدم ساده ایه و نمیتونه به کسی نه بگه. دقیقا موقعی که کارشون گیر بابام میافته بهمون زنگ میزنن وگرنه سالی یه بار هم حالمونو نمیپرسن.
الانم درکش میکنم که بین ما و پدر مادرش مونده. ولی به نظر شما بعد از 23 سال این حقه؟
الان باید توی خونه ما ناراحتی باشه تا اونا خوشحال باشن؟ مامانم میگه اگه این کارو بکنی دور منو خط بکش و طلاقمو میگیرم، و من میدونم که بابام اینکارو میکنه.
من 20 سالم هست و فرزند ارشد خانواده هستم. یه مشکل بزرگ توی خانوادم هست که واقعا باعث بهم ریختن اعصاب همه شده و واقعا نمیدونیم که هر کدوم از ما باید چکار کنیم. مشکل ما دخالت پدر بزرگ و مادر بزرگ ( پدری ) توی مسائل زندگی پدر و مادرم بعد از 23 سال زندگی مشترکه که معضل بزرگی برای ماست.
توی مسائل مختلفی دخالت میکنن مثلا کلی با پدرم سر اینکه نباید خونه جدید رو به نام مادرم بزنه بحث میکردن و در آخر هم اصلا بهمون تبریک نگفتن !! این در صورتیه که یکی از خونه های پدر بزرگم به اسم زنشه ! ( هر چند بابام خیلی مامانمو دوست داره و خونه رو به نامش زد ولی کسی نمیدونه )، یا اینکه مادربزرگم به مامانم میگه چرا چادر نمیپوشی؟! و خیلی چیزهای دیگه .
حتی کاری کردن من که نوه شون هستم دل خوشی ازشون ندارم. الان هم که گیر دادن که خونه بسازن و خونه قبلی رو به عموی کوچیکم که در شرف ازدواجه بدن و انتظار دارن این کارو بابام بکنه. بابام خیلی آدم ساده ایه و نمیتونه به کسی نه بگه. دقیقا موقعی که کارشون گیر بابام میافته بهمون زنگ میزنن وگرنه سالی یه بار هم حالمونو نمیپرسن.
الانم درکش میکنم که بین ما و پدر مادرش مونده. ولی به نظر شما بعد از 23 سال این حقه؟
الان باید توی خونه ما ناراحتی باشه تا اونا خوشحال باشن؟ مامانم میگه اگه این کارو بکنی دور منو خط بکش و طلاقمو میگیرم، و من میدونم که بابام اینکارو میکنه.
یه ذره درک و شعور ندارن که بگن دیگه خودش مستقل شده بچه بزرگ داره ، باید دختر باشی تا بدونی ناراحتی پدر و مادر یعنی ناراحتی تو ... . خیلی ناراحتم ، اگه میشه راهنمایی کنید
ممنون
ممنون
مرتبط:
به خاطر منت گذاشتن های خانواده م، نامزدم قصد جدایی داره
چطور رفتار کنم که مادر شوهرم تو زندگیم دخالت نکنه ؟
تشخیص استقلال فکری دختر و تمایز دخالت به جا از بیجای خانواده
چطور محترمانه به مادرم بگم، در زندگیم دخالت نکنید
چکار کنم که پدر و مادر شوهرم در زندگیم دخالت نکنن؟
دخالت مادرم در روابط من با خانواده ی شوهرم
چطوری خانواده ی شوهرم رو قانع کنم که در زندگیم دخالت نکنن ؟
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه) ← جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)
- ۱۶۱۹ بازدید توسط ۱۱۴۶ نفر
- دوشنبه ۲ اسفند ۹۵ - ۲۱:۰۵