سر دو راهی گیر کردم، من یه دختر فوق العاده احساساتی هستم و همه ش دلم به حال اعضای خانواده م می سوزه، تا الآن از خودم و زندگیم زدم برای اون ها و خیلی از مشکلات شون رو حل کردم و این کارهام باعث شده خودم از زندگی عقب بیفتم.

در ضمن کسی هم قدر زحماتم رو نمی دونه و اگه من یه رفتاری انجام بدم اون ها نیت خوب من رو نمی بینن و فکر می کنن من منظور دیگه ای دارم، تصمیم گرفتم دیگه دلم به حال خودم بسوزه ولی نمی دونم چطور رفتار کنم، می خوام زمان‌هایی که تو خونه هستم از اتاق بیرون نیام و ارتباط رو تا می تونم کم کنم تا ندونم که چه کار می کنن و دلم نسوزه، آیا درسته؟ اگه کسی تجربه داره لطفاً راهنماییم کنه

پیشنهاد:

کمکم کنید تا احساس بی ارزش بودن نکنم

دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...

همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم

سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست

نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟

سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه

این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟

چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟

صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم

چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده

تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته

درد و دل یه دختر دهه شصتی

یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم

دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)