با سلام
من یه عالمه مشکل دارم از نظر خودم البته. خودمو اصلا دوست ندارم از خودم بدم میاد گاهی با خودم قهر میکنم و حس میکنم باید تاوان بدم بخاطر اشتباهاتی که انجام دادم.
یکیش عاشق شدن ، عشق مجازی و پوچ که که تمام شد یه سال پیش. در حال حاضر نوزده سالمه. میدونید بعد از بی وفایی و نامردیش من به کل عوض شدم.. من جدیدمو دوست ندارم.. اون شیطنت سابق و مهربونی قبلو ندارم.
همش بی حالم خستم دوست دارم فقط بشینم موزیک گوش بدم حوصله صحبت طولانی یا چت با دوستامم ندارم. هیج پسری دیگه به چشم نمیاد.
حالم از ازدواج و کلمه ازدواج بهم میخوره فکر میکنم چطور میشه ی ادمو یه عمر تحمل کرد؟ یه عمر زندگی با یه ادم تکراری و یه زندگی تکراری و بعدشم بچه که چی اخرش بمیری.
تحمل تعهد ازدواج و اون قانون هاشو ندارم. اصلا دیگه دوست ندارم به کسی متعهد باشم واسه همین با کسی دوست نمیشم.
اینم بگم قدم 160 و از قد خودم ناراضیم و همش اینو تو سرم میزنم و غمم میگیره بخاطر قدم. اصلا ذهنم خیلی پریشون نمیدونم چمه واقعا ؟ یه روز بخاطر قدم ناراحتم . فرداش از اینکه خیلی عوض شدم. پس فردا یه چیز دیگه .
اون ضربه بدی که اون اقا بهم زد منی که اراده و صبوریم زبون زد بود رو تبدیل کرده به یه ادم حاضر جواب پرخاشگر که زود عصبی میشم.
اصلا اعتماد بنفس ندارم از خودم بدم میاد. به هیچ وجه هم تحمل حضور کسی رو تو زندگیم ندارم دوست ندارم کسی زیادی نزدیکم شه. اون وقت ازش بدم میاد زده میشم.
کلا این خصوصیت رو داشتم که ادمایی که دور ترن واسم جذاب ترن و الان این خیلی شدیدتر شده و حتی دوست همجنسم هم اگر بخواد یکم بیشتر از معمول محبت کنه دیگه زده میشم ازش.
کلا بودن یا نبودن دوستام یا هر کسی واسم فرقی نداره. برن بیان. بی تفاوت شدم به همه چیز. من همه اینا رو تو خودم میریزم چون نمیخوام کسی رو ناراحت کنم.
حتی دوست صمیمی و جون جونیم از این حالات من خبر نداره و اگر شما منو ببینی تو دنیای واقعی میگی وای چه دختره شیطون و شاد و خندونی. ولی دیگه بریدم.
خیلی خستم خیلی. 1 ساله که رفته ولی... دوستش ندارم ازش متنفرم چند بار خواب مرگش و دیدم . دوست دارم بگن مرده داره زجر میکشه..
چکار کنم حالم خوب بشه؟
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)