کار عار (عیب ، ننگ ) است چون حقوقی که پرداخت میشه با نوع کار و اداره خوب یک زندگی همخوانی ندارد .
تشکر
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)
سلام دوستان
من اصلا هوش هیجانی ندارم و وقتی هیجانی بهم غالب میشه نمیتونم کنترلش کنم و از کارهای اصلیم از جمله درس خوندنو... باز میمونم.
به نظرتون برای کنترل هیجانم چه کارهایی بکنم که هم اسون باشه هم بتونم انجامش بدمم ؟
باسلام
بارها شنیدیم اگه موضوعی رو ملکه ذهن کنیم بهش میرسیم یا میگن آرزویی که داری از خدا یه مدتی بخواه بعد دیگه بیخیالش شو خدا خودش بهت میدش اما فقط تو موارد کوچیک این دو برام جواب داده .
به نظر شما کدام یک از این موارد برای رسیدن به هدف بهتر جواب میده البته جای تلاش و کوشش محفوظه .
منظورم اینه باید راه بیخیالی رو طی کنیم یا مدام ذهنمان را درگیر کنیم ؟
مرسی
سلام دوستان عزیزم
الان که دارم این پستو میذارم بدجور شرمندم... شرمنده خدای مهربونم..چقدر گناهکار بودمو چقدر هوامو داشت و داره...
خدا جونم مرررسی که منو میبینی... هیچ کس و جز شماها ندارم برای درد دل. البته دیگه درد دلی وجود نداره فقط شادیه.
دوستانی که در جریان مشکل من بودن به لطف خدا باردارم 😭😭 دوباره گریم گرفت... ممنونم از همتون که برام دعا کردید. سالهاست دارم دست خدا رو تو زندگیم میبینم😭😭 خدا جونم زبونم بند اومده فقط شکرررررت... ان شاء الله دامن تمام منتظرا سبز بشه آمین
خانومیه آقاش ( مامانیه نی نیش 😍😍😍 )
سلام
من پسری 28 ساله هستم، حدود 1 سال میشه که ازدواج کردم، خانومم رو خیلی خیلی دوسش دارم و هیچ مشکلی هم با هم نداریم و بهترین زندگی دنیارو داریم ، از وقتی که ازدواج کردیم، من خیلی بهش ابراز علاقه میکنم و همش حرف های محبت آمیز و عاشقانه و ... میزنم، خانومم هم میگه، ولی من همش احساس میکنم که خانومم این حرف هارو از ته دلش نمیگه و همشون رو از روی اجبار و رودربایستی و فقط به خاطر اینکه من بهش حرف های عاشقانه میزنم میگه.
خیلی دارم عذاب میکشم، میترسم هم با خودش در میون بذارم، چون میترسم که این شک من درست نباشه و واقعا از ته دلش این حرف هارو بزنه و اگه من اینجوری بگم، ناراحت بشه از دستم، چیکار کنم؟
به نظر شما شک من ممکنه درست باشه و این حرف هارو واقعا و از ته دلش نگه؟ اصلا ممکنه خانومی همچین کاری برای شوهرش بکنه که به خاطر خوشحال شدن شوهرش، الکی بهش بگه که دوستش داره؟ خواهشا کمکم بکنید، خیلی دارم عذاب میکشم، خیلی خیلی ممنون.
با سلام
من یه زن 33 سالم 12 ساله ازدواج کردم عاشق شدم . تو زندگیم همه چی دارم یه رفاه کامل میلیونر نیستیم ولی خدا رو شکر درامد همسرم بعنوان یه مهندس کار بلد خیلی خوبه .یه دختر 6 ساله دارم .
همسرم مرد بدی نیست یعنی نسبت به مردای امروزی خوبه تحصیلات داره قیافش خوبه اهل نماز روزس اهل زندگیه دوستم داره ولی این ظاهر این زندگی لعنتیمه.
همسرم بد اخلاقه خیلی زیاد با بچه خوبه یعنی عالیه ولی با من بدبخت نه میگه دوستم داره ولی وقتی عصبانی میشه هر چی از دهنش در میاد میگه البته جلوی بقیه خودشو کنترل میکنه .
به نیازای جنسیم اهمیت نمیده وقتی میگم نیاز بهت دارم یه لبخند کثیف پیروزمندانه میزنه و کلی برام ناز میکنه .
خودش بارها گفته که من زیبا هستم همه چی منو دوست داره فقط دیکتاتوره. ازش بدم میاد من این زندگی بدون عشقو نمی خوام . بقران حاضرم درامد 15 میلیونی همسرم بشه 1 میلیون ولی مهربون باشه.
سلام
یه راست میرم سر اصل مطلب
زندگی خوبی دارم نسبتا ولی بلد نیستم ازش لذت ببرم! دلم میخواد یکی کمکم کنه و بگه چجوری میشه از زندگی لذت برد. من حدود یه ماهه که نامزد کردم. نامزدم پسر دوست صمیمی بابامه.
و چون بابا از بچگی پسره و میشناسه الان خیلی قبولش داره هم خودش رو هم خونوادش رو. پسره هم پسر بدی نیست آرومه مسئولیت پذیره توی همه چی . حالا با من مشورت کرده و میگه دلم میخواد همیشه کاری رو که میخوام انجام بدم هردومون راضی باشیم و....
ولی من خیلی آدم ضعیفی ام! مثلا میخوایم جشن عقدمون بعد از عقد باشه ینی اول عقد کنیم بعد از یه مدت جشنش رو بگیریم. بهش گفتم نظرت چیه بریم بازار برا عقد یه لباس بگیرم .
گفت تو که برا جشن عقدت لباست رو گرفتی برا عقد هم که نمیخوایم کسی رو دعوت کنیم بجز چند نفر، دیگه فک نمیکنم احتیاج به لباس دیگه ای باشه .
بعد من همش رفتم تو این فکر که نکنه این آدم خسیسی باشه؟!!!! نکنه هرچی بخوام بخرم هی بگه نمیخوای نمیخوای؟!!! نکنه اینجوری باشه نکنه اونجوری باشه!!
یا مثلا داشت از دوستاش برام میگفت، گفت با فلانی ارتباطم رو کم کردم آدم نامردیه . هی پیش خودم میگم نکنه هرکی که یکم باش بد حرف زد بگه آدم نامردیه!! نکنه فلان شه نکنه بهمان شه!
تو خونه ی پدریم تقریبا هر چی رو که میخواستم بهم میدادن ، الان حس میکنم توی زندگی مشترک مشکل پیدا میکنم .
یکی این که صرفه جویی بلد نیستم ، یکی دیگه این که حس میکنم خیلی منفی بافی میکنم! خب این وسط اون بیچاره گناهی نداره ولی من خودم مشکل دارم! اینایی که میگم نه این که یه مشکل کوچیک باشه ها! واقعا ذهنم رو درگیر میکنه در حدی که چند ساعت سرم تو لاک خودمه و هی فکر میکنم و ناراحتم!
ازتون خواهش میکنم یکم به من یاد بدین از زندگیم چطور لذت ببرم؟ چیکار کنم که شاد باشم؟؟؟ الان شاید خیلیا بخوان جای من باشن! اینو خودمم میدونم! ولی این باعث نمیشه که شاد باشم و لذت ببرم از موقعیتی که دارم!
یه چیز دیگه! یکم آدم خودخواه هستم!! ینی دلم میخواد وقتی چیزی میخوام انجام بشه!
سلام دوستان خوشحال میشم نظراتتونو بدونم
پسری هستم بالای 25 که تقریبا 2 سال با دختری دوست هستم و بین ما فعلا جز صمیمیت و احترام چیز دیگه ای نیست .
اوایل خوب نمیشناختمش ولی به مرور زمان کاملا متوجه رفتاراش شدم. بسیار دختر حساس و غد و خودخواهی هست و کوچکترین مخالفتی باهاش باعث میشه ناراحت بشه و بسیار مغروره در حالی که خودش کلی رفتاراش ایراد داره از من و بقیه ایراد میگیره و نمیشه توجیهش کرد .
طوری که فکر میکنه فقط خودش خوب و کامله و هیچ اشتباهی نداره کاراش تضاد داره و بخاطر اینکه رفتاراش به عنوان همسری که بخوام برای ایندم انتخاب کنم با من سازگار نیست سعی کردم از زندگیم بیرون ببرمش .
البته نه با بی حرمتی بلکه به مرور زمان که ضربه نخوره . اما وقتی بی توجهی بهش میکنم پیگیر میشه و کلی انتقاد میکنه تا مشکل حل بشه ولی من واقعا دیگه حوصله ندارم حتی بخاطر وابستگیش به من، با تمام دوستانم در ارتباطه تا امار منو از اونا بگیره و کلا رفتاراش و خودش خستم کرده و بسیار کنجکاوه و زیر نظرم داره.
میخوام به معنای واقعی ازش جدا بشم چون اخلاقش با من یکی نیست ولی نمیدونم چجوری . ممنون میشم که راهکار بدین که چکار کنم قاطعانه از زندگیم بیرونش کنم حتی بی توجهی هم کردم.
احساس میکنم مانع پیشرفت من در زندگیم هست و من تا الان کوتاه اومدم ولی میخوام طوری ازش جدا بشم که ایرادی پشت سرم نذاره بر اساس خصوصیاتی که در موردش گفتم.
با سلام
سلام دوستان
قریب به دو ساله که ریزش موی شدید دارم دکتر هم رفتم متاسفانه فایده نداشت. الان متوجه شدم که ریزش موی من به خاطر شوره داشتن موهام هست منتهی شوره موی من شوره چرب است که به ریشه مو و پوست سر میچسبه و باعث ریزش مو میشه میخواستم از دوستانی که موی چرب و شوره چرب داشتن الانم از دستش خلاص شدم یه راه کاری هم به ما دهند.
داخل یکی از پست های قبل راجب ریزش مو چند نفر گفته بودند که قرص فیناستراید خیلی خوبه و جواب گرفتند. میخواستم از اونا بپرسم که فیناستراید ضرری براشون نداشته آخه تو اینترنت نوشته بود هورمون های زنانه من جمله بزرگی سینه رو به همراه داره و همچنین با قطع قرص ریزششون باز برگشته یا نه؟
سلام
میخواستم بدونم کرم رژودرم برای جای آبله تاثیری داره؟
دو تا جای آبله توی صورتم هست که خیلی اذیتم میکنه. به دکتر مراجعه کردم و گفت کرم رژودرم تاثیری نداره اصلا !!!
خواهشا کمکم کنید. کسی تجربه ای داره ؟ چجوری جای آبله رو بردارم؟ لیزر چطوره؟ عوارض نداره؟ آخه دوستم که لیزر کرده بود برای جای آبله ش، جای قرمزی لیزر مونده بود روی پوستش. دختر هستم زیر 18 سال.
ممنون
سلام
راستش را بخواهید خیلی از زندگی دلخورم گاهی با دیدن بعضی از رفتارها و حرفها از خودم بیزار میشم احتمالا شما هم به نوعی فهمیدین که چقدر باید حواس ها جمع باشه تا این مردم با آدم کاری نداشته باشن چون زمانه بدی شده .
با همه مسائل کار دارن همیشه دنبال یک چیزی میگردن. سوالم اینه باید با آدمای اطراف چه جوری برخورد کرد که به خودشون اجازه ندن رفتار نامناسب داشته باشن میدونم صمیمی هم نباید شد ولی گاهی طرف با مهربانی به سمتم اومده حالا من چه میدونم که این بعدا میخواد چکار کنه به هر حال نمیشه با همه سر سنگین بود گاهی این سرسنگین بودن به حساب غرور و حتی خیلی به ضرر آدم تموم میشه .
خودتون اگه شخصی رفتار بدی یا حرف نسنجیده ای بزنه چه واکنشی دارین به خدا نگین سکوت کار خیلی سختیه اگه تجربه ای در خصوص نوع رفتار و واکنش با اطرافیان تون دارین ممنون میشم که من هم بدونم چون دیدم که بعضی از افراد خیلی راحتن و آرامش دارن مشکلی در این خصوص پیدا نمی کنند دیگران هم براشون احترام قایل اند .
خب نوع رابطه با اطرافیان رو خوب بلدن دیگه به هر حال مردم با همه یک جور رفتار ندارن نگاه میکنن طرف مقابل چه جور آدمیه . دلم میخواد کسی باهام کاری نداشته باشه و در عین حال هم بعنوان شخص مغرور و خشک معرفی نشوم خودتون اگر راحت و محبوب هستید چه راهکاری در پیش گرفتید که توصیه می کنید.
ممنونم از همه شما
سلام
چن روز پیش برای بار اول توی عمرم، برای انجام یه کار پژوهشی به یه مکان علمی مطرح مثل پژوهشگاه رفتم.
همون ساعات اولیه ورودم ظاهرا توجه یه آقا پسری رو جلب می کنم. ایشون میان جلو سلام میکنن و میپرسن مجردم یا متاهل و این که قصد ازدواج دارم یا نه. و بعد ازم شماره میخوان برای آشنایی جهت ازدواج.
من گفتم کار شما خنده داره این که برا بار اول منو ببینید بعد پیشنهاد بدین. گفتن من از وجنات شما خوشم اومده آخه من یه دختره نسبتا محجوبم چادر سرم میکنم و اصلا آرایش ندارم. اسم دانشگاه و رشته مو پرسید و انگار یکم جا خورد چون سطح دانشگام از اون بالاتر بود . و من گفتم نه اینطور نیست چون بنظرم این چیزا اونقدا تعیین کننده نیست.
و این که بالاخره به ایشون آدرس ایمیلمو دادم. ولی آدرس ایمیل ایشونو اگر چه گفتن شما یادداشت نمی کنین؟ نگرفتم. ظاهرش پسر موجهی بود. ولی احتمال میدم آدرسمو اشتباه یادداشت کرده چون اونجا شلوغ بود. حالا من بهش فهموندم اهل دوستی نیستم و اصلا به پیشنهادش که گفت یه جا بشینیم صحبت کنیم جواب منفی دادم.
آقا پسرا و آقایون محترم به نظرتون باید چطور برخورد می کردم؟ ناراحتم چرا بهش گفتم این که اینجوری آشنا بشیم خنده داره فک کنم کارم زشت بود. و این که ناراحتم چرا شمارمو بهش ندادم یا حداقل شماره خونه مونو ندادم. گفتم که اونجا شلوغ بود و احتمال میدم اسممو که روی ایمیلمه درست نفهمیده باشه.
حالا اون از من فقط رشته و دانشگاه و یه اسم و آدرس ایمیل شاید اشتباه داره. گفتم. هر دو دانشجوی ارشدیم. از یک رشته با دو گرایش مختلف. به نظرتون من عاقلانه برخورد کردم؟
دخترا چطور این موقع ها برخورد کنن؟
سلام
من پارسال کنکور داشتم مشاورم بهم علاقه مند شده بود و با من در میون گذاشت نمیدونم چرا ولی بی فکر و بدون اینکه به خانوادم بگم قبول کردم اون موقع ازش خوشم میومد بعد 2 ماه ازم خواست درکش کنم و چون دوس نداره بهم خیانت کنه بذارم دستمو بگیره قبول نمیکردم ولی تسلیمش شدم ......
این کار هر هفته ش بود و هر دفه هم ی جور منو قانع میکرد منم کارم فقط شده بود گریه مامانم خیلی سخت گیره و از ترس نمیتونستم چیزی بهش بگم تا جای ک کنکور واسم مطلقا حذف شد ن خانوادم ن مشاورم نمیدونستن من درس نمیخونم و نتیجه کنکورم شد 3467 مامان و بابام داشتن میمردن منتظر یه رتبه خوب بودن ولی ...
ایشون بعد کنکور منو از مامانم خواستگاری کرد ولی خودم ردش کردم دیگه ازش بدم میومد . چون خودشو مقصر میدونست بابامو راضی کرد که باز کنکور بدم واسه کنکورم همه کار میکنه .
خودش میگه عوض شده بخاطر پارسال و جونشم حاضره بده ولی من پزشکی قبول شم . من دیگه دوسش ندارم همش بدیاشو میبینم ایشون از لحاظ مالی و این چیزا هیچ مشکلی نداره پارسالم چند بار امتحانش کردم با کمک دوستام اون فقط منو تو زندگیش میبینه اون روز به روز داره به من وابسته تر میشه من ازش بیزار تر .
راستش اینکه دستمو گرفته خیلی ازارم میده . یعنی من بخاطر این موضوع باید با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنکم؟
میدونم گناهم سنگینه ادعای بی گناهی هم نمیکنم ولی چطور یه عمر با کسی که دوسش ندارم زندگی کنم چطور؟