سلام
من مدتیه مطالب این سایت رو میخونم امیدوارم با نظرات خوبتون به من هم کمک کنید .
من 19 سالمه. دقیقا 6 سال پیش حس کردم به پسر عمم علاقه دارم. ایشون 4 سال از من بزرگتره. علاقم رو یه جورایی بهش گفتم و اونم گفت اگه واسه ازدواج مطمئنی ؟ بازم پای حرفت میمونی ؟ مشکلی نیست ؟
یه جورایی استقبال کرد. بعد از اون اول یه رابطه معمولی داشتیم در حد یه حال و احوال گرفتن. بعدش کم کم سر موضوع های مختلف بحث کردیم. و فهمیدیم نظراتمون باهم فرق داره یه جاهایی. دعوا میکردیم جوری که دیگه وقعا خسته شده بودم و نمیخواستم یه عمر زندیگیمو اینجوری بگذرونم. گفتم باید تمامش کنیم چون نظراتمون یکی نیستن و فایده نداره.
پسرعمم ادم فوق العاده مغروری بود و هست و تا اون موقع به من میگفت تا وقتی عاشقمی منم هستم اما وقتی گفتم باید تموم شه قبول نکرد و بهم گفت که خیلی دوسم داره. راه حل مشکلمونو گفت و گفت اگه بازم درست نشد اوقت برو اذیتت نمیکنم. منم قبول کردم ...
راه حل این بود:
مشکللامون و موضوعاتی که تو زندگیمون مهمن میگیم و با هم نظراتمونو میذاریم کنار هم و بهترین رو انتخاب میکنیم. اینکارو کردیمو از اون موقع تا حالا هیچ مشکل حل نشدنی تو زندگیمون نداشتیم و به نظرم موضوعی نباشه که در موردش حرف نزدیم ...
بعد از اون دیگه غرور خاصی واسه من نداشت و هر کاری لازم بوده یه نفر انجام بد واسه اثبات علاقش بهم نشون داده... میخوام بدونین که همدیگه رو واقعا دوست داریم هر دومون و اثبات شدست....
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ازدواج فامیلی (۸۹ مطلب مشابه)