سلام دوستان خوب من، امیدوارم حالتان خوب باشد و مثل من هر روز ابر سیاه ناامیدی مانع از تابش خورشید امید به زندگی تان نشود.
خدا میداند هم اکنون که مشغول نوشتن این متن هستم و همچنین روزهای مدیدی که چندین سال است پشت سر میگذارم، عاری از هر گونه شور و شعف جوانی بوده است، میگویند بهترین سالها برای هر کس 20 تا 30 سالگی آن شخص میباشد، امّا من تا کنون که در آستانه 27 سالگی هستم، جز رنج و محنت سهمی از سرنوشت نداشته ام.
عنوان: این آتش عشق تا کی باید مرا بسوزاند؟
حدود 3.5 سال پیش وقتی زندگی خودرا مثل غمزده ها که هیچ نور شادی به زندگی آنها نمی تابد، دیدم، اندیشیدم که جای چه چیز یا چه کسی در زندگی من خالی است که به چنین حالی دچار گشته ام، دریافتم آن جای خالی متعلق به همسرم است که باید در این سن کنارم باشد ونیست..
در آن هنگام من 23 ساله بودم. در پی تصمیم خود ابتدا از دانشگاه محل تحصیلم شروع کرده و به جستجو پرداختم، با تعدادی ار افراد از طریق خودم، وساطت دوستان، موسسههای ازدواج حضوری و مجازی و فامیل در این باره صحبت کرده امّا با هیچکدام به توافق نرسیدم، نه اینکه من آدم مشکل پسندی باشم، نه؛ گویی هنوز زمان ازدواج من از نظر خدا نرسیده و کسی را که او باید سر راه من قرار می داده، تاکنون قرار نداده است.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)