خیلی سست عنصر شدم اراده ام رو کاملاً از دست دادم این دو ماه حیاتیه برام درس خوندن سرنوشتمه، سنم ۳۰ سال، باید تو این آزمون استخدامی قبول بشم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
چگونه درس بخوانم (۸۰ مطلب مشابه)
خیلی سست عنصر شدم اراده ام رو کاملاً از دست دادم این دو ماه حیاتیه برام درس خوندن سرنوشتمه، سنم ۳۰ سال، باید تو این آزمون استخدامی قبول بشم.
سلام
هر کاری می کنم نمی تونم درس بخونم، از درس زده شدم خسته و ناامیدم، تو یکی از دانشگاه های خوب تحصیل می کنم، جایی که آرزوی خیلی هاست.
ولی ناامیدم حس می کنم دارم وقتم رو تلف می کنم اینجا و آخرش یه بیکار و یه خانم خانه دار میشم، هفته بعد امتحان دارم و هنوز هیچی نخوندم نمی تونم بخوابم.
سلام به همه ی دوستان
من کنکوری 1402 هستم، رشته ی تجربی. متأسفانه پایه م ضعیفه و میل و اشتیاقم رو به درس از دست دادم. احساس میکنم که دیر شده و تموم درهای موفقیّت به روم بسته شده!
من راهنمایی به شدت درسم خوب بود و همیشه یک شهر و مدرسه بودم و امّا نمی دونم چرا از بهمن 99 تا همین امروز این جوری شدم. به درس علاقه ای ندارم و نداشتم هیچ موقع ولی باید بخونم به خاطر شرایط زندگیم.
گیرایی و حفظیاتم نسبتاً قویه، هدفم پرستاریه ولی خیلی بی انگیزه م و هیچ حسی برای شروع ندارم از طرفی ام به خاطر عذاب وجدان درس نخوندن به شدت تحت فشار روحی ام. لطفاً راهنماییم کنید ممنونم. (دخترم و 17 ساله هستم.)
سلام
دختری زیر ۲۰ سال هستم. راستش مشکلی که من دارم یه کم پیچیده ست. از تقریباً دو سال پیش که شروع به کنکور خواندن کردم به شدت تنبل شدم! (البته به دلایلی نمی خوندم...) چون فعالیتهای بیرونیم کمتر شد و عملاً خونه بودم و زیاد نت گردی میکردم.
قبل از اون کم و بیش فعال بودم اما حالا که می خوام فعالیت کنم زود خسته میشم. هر روز کارهام رو به تعویق میندازم و این خیلی داره کلافم می کنه! خیلی اهمال کارم و دلیلش هم سختی هایی هست که توی کار کردن بهم وارد میشه، بر فرض مثال چند روز پیش بعد از ۳۰ دقیقه پیاده روی نفسم بریده بود!... چیکار کنم؟
هم به لحاظ بدنی و هم روحی احساس ضعف می کنم. مثالی که گفتم مورد فیزیکیش بود. من حتی توی مثلاً کتاب خوندنم تنبلیم میشه! کلاً دل به فعالیت و کار نمیدم. با اینکه کلی برنامه دارم! و همه ش کارهام رو تعویق میندازم و شدیداً اهمال کاری میکنم.
با سلام
من دانش آموزی هستم که خیلی به درس ریاضی و علوم (به خصوص زیست شناسی) علاقه دارم که بهتره بگم داشتم، ما نمی دونم چرا روز به روز دارم بیشتر از این درس ها و همین طور همهی درسهای دیگه م متنفر میشم. حس میکنم همه یه هم کلاسی هام دارن رویاها و اهدافی که من داشتم رو می دزدند!
مثلاً من میخواستم چند مدت پیش از معلمم درخواست کنم یکی از فصل های کتاب علوم رو کنفرانس بدم، امّا نمیدونم چرا نتونستم یعنی فکر کردم پیش خودم قبلش، گفتم ولش کن سخته و وقتش رو ندارم، همین هفته یکی از بچههای کلاس کنفرانس علوم داد و من خیلی پیش خودم ناراحت شدم، خب منم میتونستم امّا... نمیدونم چی مانع من شد.
یا تو این چند مدت اصلاً حوصله ریاضی رو نداشتم، همه ش میگفتم ولش کن سخته و اینها، الآن از یه فصل ریاضی عقب هستم و امروزم شانسی الکی رفتم سر آزمون آنلاین کلاسی مون به زور چند تا حل کردم نمرم از ۱۰ شد ۸. حس خجالت دارم پیش خودم و دارم عذاب می کشم، خیلی ناراحتم که نتونستم درسهای مورد علاقه م رو به نقاط قوتم تبدیل کنم و الآن نه تنها این دو تا درس بلکه خیلی از درسهای دیگه نقاط ضعف من هستن.
سلام به دوستان گل گلاب خانواده برتری
خب شروع میکنم...
یه دانش آموز یازدهمی هستم که هیچ انگیزه و هدفی برای درس خوندن ندارم، قبلاً یعنی تا قبل اینکه بیام دبیرستان درسم بسیار خوب بود و همیشه نمرات بالایی کسب میکردم و حتی در دوره راهنمایی با وجود تحصیل در مدرسه نمونه دولتی و امتحانات و آزمونهای سخت خیلی تلاش میکردم و همیشه شاگرد ممتازی بودم امّا از وقتی وارد دبیرستان شدم دیگه هیچ حوصله و انگیزهای برای درس خوندن ندارم، علتش اینه که ابداً نمی دونم به چه رشتهای علاقه دارم و یا هدفم اینه که چه رشته و چه دانشگاهی قبول بشم، البته یه جورایی اشتهام زیاده و با وجود تنبلی و سستی که در درس خوندن دارم تو ذهنم به کمتر از دانشگاه صنعتی شریف و تهران راضی نمی بشم گر چه بعدش با خودم میگم آره حتماً، با این وضع درس خوندنت قبول میشی خانوم خانمها
ولی بگم اولش انقدرها هم بی هدف نبودم و به رشتههای زیر شاخه فیزیک مثل فیزیک کوانتوم و اختر شناسی و این جور چیزها علاقه داشتم این علاقه م از بچگی بوده، از همون ۸، ۹ سالگی یه عالمه کتاب و عکس در مورد فضا و ستارهها و کهکشانها داشتم و به اندازه یه آدم بزرگ در موردشون اطلاعات داشتم آخه واقعاً به نظرم علم شیرینیه و پر از جذابیت و رمز و رازه و تو می تونی هر روز بری تو دل ناشناخته هاش و بری تو قلب اصرار مخفیش و راز و رمزهاش رو کشف کنی و بیشتر عظمت خدا رو ببینی و درک کنی.
سلام دوستان
من ۱۷ سالمه و سال بعد کنکور دارم، خانواده م چیزی برام کم نذاشتن، هم منو مشاوره می برن هم کتاب می گیرن، ولی خودم نمی دونم چرا نمی تونم دل بدم به درس خوندن، گاهی به خاطر درس نخوندنم احساس ناشکری بهم دست میده، احساس میکنم بی لیاقتم و نمی خوام اینجوری باشه، امّا هر موقع که سراغ درس میرم حواسم پرت میشه، مدرسه تیزهوشان درس می خونم و رشته انسانی هستم.
به نظرتون می تونم تو این ده ماه که مونده به کنکور ۱۴۰۰ توانایی قبول شدن تو دانشگاه طباطبایی تهران، رشته حقوق رو پیدا کنم؟
لطفاً راهنماییم کنین
سلام دوستان
۱۹ سالمه و ترم دوم هستم، مشکلی دارم و اون هم اینه که وقت برای خوندن درس ندارم، یعنی وقتی که دو تا چهار تا کردم دیدم که باید به هر کاری به اندازهای که برای من مفیده بها بدم و به همین ترتیب کار، ورزش، سلامتی، یاد گرفتن مهارتهای مورد نیاز و ... رو تو اولویت زندگیم قرار دادم و در نهایت زمان و انرژی کمی برای درس خوندنم باقی موند.
که البته راضی هستم شاید 15 یا 10 درصد از مطالب دانشگاه به دردم بخوره ، اما خب همنشینی با استاد ها و طرز تفکرشون و این که بودن توی چنین محیطی باعث انگیزه برای تلاش بییشتر میشه برام مفیده و حالا همین محیط رو با محیط دوران خدمت مقایسه کنید!
سوالم اینه که چطور می تونم با همین انرژی و فرصت کمی که دارم، درس بخونم و بعد چند سال درسم رو تموم کنم؟؛ یعنی با گذاشتن کمترین زمان و انرژی بتونم مدرک بگیرم.
سلام و عرض ادب
دانشآموز پایه دهم رشته ریاضی فیزیک هستم. تا سال گذشته که پایه نهم بودم بدون وجود مشکل خاصی در تمام دروس نمره کامل میگرفتم و وضعیت درسیام بسیار عالی بود.
از اواخر سال نهم به دلایلی دچار ضربههای روحی خفیفی شدم اما اجازه ندادم به درسم لطمهای وارد شود و با تحمل سختی درسم را ادامه دادم. تا کنون نیز الحمد الله هنوز مشکلات جدی برای درسم بهوجود نیامده است اما متاسفانه عدم تمرکز و مشغلههای ذهنی - به دلایل مبهم که خودم نمیتوانم ریشهشان را پیدا کنم - درس خواندن و تمرکز بر روی آن را بر من دشوار کرده و علاقه وافری که به تحصیل داشتم را از من گرفته است.
بنده تا یک سال گذشته به شدت به درس علاقه داشتم و تقریبا همه زمانم را به درس اختصاص میدادم و از این کار لذت میبردم. اما متاسفانه به دلایلی نامعلوم - که خود نمیدانم و شاید به دلیل عدم تمرکز و تحلیل حافظه در اثر همان ضربههای روحی یا حتی تغییرات دوران نوجوانی باشد - این علاقه را از دست دادهام.
سلام
من دختری 18 ساله ام، امسال کنکور تجربی دارم، درسم هم خیلی خوبه، تو یکی از بهترین مدارس هم درس میخونم و همیشه رتبه برتر شهر بودم و متاسفانه چون در حین این 3 سال خیلی سخت گیری از طرف مدرسه بوده من از درس زده شدم و دو سال پیش هم اتفاقی افتاد که من از درس خوندن فاصله گرفتم و شدیدا افت درسی کردم. (خودم که نمیدونم ولی دوستام و معلم هام میگن تو هوش و استعدادت خیلی عالیه).
دوست دارم یه رشته خوب تو کنکور قبول بشم ولی انگیزم از بین رفته (نه به طور کامل یه روز 14 ساعت میخونم یه روز 2 ساعت) حوصله درس رو ندارم ولی نمیخوام بیخیال بشم برنامه ریزی هم اصلا ندارم همین جوری میخونم. نمی خوام امسال رو از دست بده چون روحیم داغونه نمیتونم سال دیگه بمونم اگر بمونم ترک تحصیل میکنم.
لطفا کسانی که تجربه دارن یا مشاورن کمکم کنن چه از لحاظ انگیزه و چه درسی و برنامه ریزی. میدونم هنوزم دیر نشده.
ممنونم
سلام
یه دختر 18 ساله ام، رشته م ریاضیه و از اول رشته م رو دوست نداشتم و علاقه م هنر بود، ولی کنکورم برام مهمه چون چند تا رشته ی زیر شاخه ی هنر رو میتونم انتخاب کنم (معماری و معماری داخلی و ...)، پارسال کنکور دادم و قبول نشدم، امسال هم بدجور دارم می بازم از زندگی، خسته شدم، درس نمیخونم!
مشکلم اینه که درس نمیخونم، یه روز تصمیم میگیرم که درس بخونم دو روز بعدش بیخیال همه چی میشم. چه جوری میگن خواستن توانستنه!، من تو کل زندگیم به هر چی خواستم نرسیدم، فقط شکست خوردم...، تو هیچی تداوم ندارم، اراده ندارم.
میگن اگه یه هدف رو عاشقانه بخوای بهش میرسی، ولی من هیچ وقت نرسیدم، پنج ماه مونده به کنکور ولی من انقدر درس ها رو پراکنده خوندم که حس میکنم مثل پارسال باید بدون هیچ سوادی برم سر جلسه کنکور!
میدونین از یه جا به بعد دیگه هدف برام مهم نیست، فقط میخوام یه دانشگاه دولتی قبول بشم، فقط میخوام زحمت های خانواده م رو جبران کنم.
سلام به همه خانواده برتری های عزیز
دختری 19 سالخ م و پشت کنکوری. امسال برای دومین بار میخوام کنکور بدم، با اینکه میدونم باید خیلی درس بخونم و تلاش کنم ولی اصلا متوجه نیستم و تنبلی میکنم. اصلا انگار نه انگار که کنکور دارم...
هدفم رو هم که اصلا اصلا نمیتونم بی خیال بشم، یعنی هدف بزرگی در ذهنم دارم ولی تلاشی نمیکنم، درس خوندن رو شروع میکنم و چند روزی خوب میخونم ولی یهو ول میکنم و چند روز نمیخونم ... انگار هیچ تمرکز و توجهی به درسم ندارم... هیچ وقت هم نشده که برنامه یک روز رو هم کامل اجرا کنم...
حس پوچی دارم و اصلا به خودم اطمینان ندارم، چون اینقدر تصمیم گیری کردم که عملی نشده و اعصابم رو به هم ریخته، قبلا این طوری نبودم و دو سالی میشه که اینجوری بیخیال شدم نسبت به درس...
حالا به نظرتون چی کار کنم که آرامش داشته باشم، چی کار کنم که اینقدر به درس هام بی تفاوت نباشم، عقل حکم میکنه جدی درس بخونم ولی دلم باهام نیست، الانم واقعا زمان کافی نیست که با روزی ده ساعت درس خوندن بشه رتبه برتر شد، چون باید خیلی خیلی درس خوند و من نمیتونم.
سلام
من یه دختر کنکوریم، از ابتدایی درس خون بودم و دانش آموز تاپ، دوران راهنمایی رو تو سمپاد گذروندم و دبیرستان، وقتی رسیدم به سال کنکور به دلیل یه سری مسائل محیطی و تاثیری که روی روحیه من گذاشت من درجا زدم و دو سال اصلا درس نخوندم.
ولی به خانواده میگفتم دارم میخونم، من درگیر حواشی که اکثر دوستام شده بودن (دوست پسر و ...) نشدم و خیلی بچه مثبتم حتی یه بارم با یه پسر حرف نزدم، خلاصه درگیر این جور چیزها نبودم، اما درس هم نمیخوندم، همه ش ناامیدی و افسردگی و خواب ... .
از همه مهمتر هر بار که به خانوادم دروغ میگفتم که فلان ساعت خوندم قلبم آتیش میگرفت، به خودم میگفتم داری کی رو گول میزنی، خودتو یا اون ها رو؟، از سن هشت نه سالگی همه ی دنیای من درس شده بود، اما دو سال هست که از درس فاصله گرفتم، الان هی به این فکر میکنم برم به خانواده م بگم دیگه نمیخوام بخونم، همش دروغ بود.
اما هی رتبه ها و نمره های خوبم یادم میاد، به خودم میگم حیف استعدادت نیست؟، درس نخونی میخوای چیکار کنی؟، شوهر؟، به ولله قسم اگر خانواده م بفهمن نمیخونم تو سه سوت شوهرم دادن ...، خیلی روحم خسته ست، حتی یه نفر نیست که مشکلاتم رو بدونه، یه روح خسته واسم مونده و این وضعیت داغون.
سلام
من امسال کنکوریم و تصمیم دارم که در این راه تلاش کنم... به نظرم انگیزه خیلی خیلی مهمه... انگیزه دارم مثل موفقیت در آینده و هدف و ...، ولی این ها انگیزه قوی نیستن، دنبال یه انگیزه قدرتمند هستم که از درس خوندن غافل نشم.
برنامه ریزی میکنم ولی به دلایل زیر ازش عقب میمونم (با اینکه وقت کافی دارم که جبران کنم و معمولا مشکلی پیش نمیاد که برنامه ام عقب بیفته):
حالا از شما دوستان میخوام که بگین چه جوری برای کنکور استرس داشته باشم(تا حدی) و انگیزه قدرتمندی داشته باشم؟
سلام ، من میخوام در مورد خودم صحبت کنم
من دختری بیست ساله هستم ، نمیدونم چه طوری باید توضیح بدم. من برای خودم و زندگیم خیلی ارزو ها دارم ، خیلی هدف ها دارم و مدام به فکر اینم که دوست دارم چه کارهای مهمی انجام بدم ؟
من از سه سال پیش برای کنکور درس میخوندم وقتی پیش دانشگاهی بودم یک مدت خیلی جدی درس میخونم و حسابی برای خودم نقشه میکشیدم که من بهترین رتبه رو میارم و بهترین رشته رو قبول میشم ، کلی خیال بافی میکردم که بعد از دانشگاه کلی موفقیت کسب کنم ، واقعا اینا رو دوست داشتم.
اما بعد از مدتی درس خوندن، درس و کنار گذاشتم و تظاهر میکردم که دارم درس میخوندم بازی گوشی میکردم همه کار کردم غیر از درس خوندن و با خودم میگفتم وقت هست و من حتما موفق میشم ، سال اول دو ماه مونده بود به کنکور تازه متوجه گذر زمان شدم و اون دو ماه حسابی درس خوندم اما قبول نشدم ، سال دوم هم همین طوری گذشت و ماه اخر متوجه شدم که یک سال رو همین طوری هدر دادم ، و ماه اخر شروع به درس خوندن جدی کردم قبل میخوندم اما جدی درس نمیخوندم ، باز هم دوست داشتم به موفقیت برسم و برای خودم ارزو های بزرگی داشتم ، سال دوم رتبه کنکورم قابل خوندن نبود ، کلی هم سرزنش شدم ، مدتی افسردگی گرفتم ، و همش خودمو سرزنش میکردم .