سلام ، من میخوام در مورد خودم صحبت کنم
من دختری بیست ساله هستم ، نمیدونم چه طوری باید توضیح بدم. من برای خودم و زندگیم خیلی ارزو ها دارم ، خیلی هدف ها دارم و مدام به فکر اینم که دوست دارم چه کارهای مهمی انجام بدم ؟
من از سه سال پیش برای کنکور درس میخوندم وقتی پیش دانشگاهی بودم یک مدت خیلی جدی درس میخونم و حسابی برای خودم نقشه میکشیدم که من بهترین رتبه رو میارم و بهترین رشته رو قبول میشم ، کلی خیال بافی میکردم که بعد از دانشگاه کلی موفقیت کسب کنم ، واقعا اینا رو دوست داشتم.
اما بعد از مدتی درس خوندن، درس و کنار گذاشتم و تظاهر میکردم که دارم درس میخوندم بازی گوشی میکردم همه کار کردم غیر از درس خوندن و با خودم میگفتم وقت هست و من حتما موفق میشم ، سال اول دو ماه مونده بود به کنکور تازه متوجه گذر زمان شدم و اون دو ماه حسابی درس خوندم اما قبول نشدم ، سال دوم هم همین طوری گذشت و ماه اخر متوجه شدم که یک سال رو همین طوری هدر دادم ، و ماه اخر شروع به درس خوندن جدی کردم قبل میخوندم اما جدی درس نمیخوندم ، باز هم دوست داشتم به موفقیت برسم و برای خودم ارزو های بزرگی داشتم ، سال دوم رتبه کنکورم قابل خوندن نبود ، کلی هم سرزنش شدم ، مدتی افسردگی گرفتم ، و همش خودمو سرزنش میکردم .
خیلی خودمو سرزش کردم طوری شده بودم که مدت ها از خونه بیرون نمیرفتم و خودمو سرزنش میکردم ، و بعد از مدتی کنار اومدم و شروع به درس خوندن کردم حالم بهتر شده بود خیلی شاد شده بودم ، هم درس میخوندم هم تفریح میکردم ، این وسط وارد رابطه احساسی شدم که به شدت منو اذییت کرد و من مدتی درگیر این رابطه بودم و خیلی عاقله تصمیم گرفتم که این رابطه رو تموم کنم چون میدونستم کار اشتباه هست اما احساساتی شدم ، و دوباره مثل قبل شدم هر از گاهی سراغ درس میرفتم گاهی میخوندم گاهی نه و بعد دوباره متوجه گذر زمان شدم و دیدم که وقتم و از دست دادم .
قرار بر اینکه امسال برای سومین بار کنکور بدم در حالی که تا الان چیز زیادی نخوندم ، حتی دیگه مثل قبل نیستم که لحظه اخر تلاشمو کنم ، دیگه خودمو سرزنش نمیکنم ، بی تفاوت شدم ، احساس بدی که قبلا داشتم و ندارم با اینکه میدونم شرایط الان خیلی بد تر از سال قبله ، اما خیلی بی تفاوت به مسائل شدم ، خودم اصلا دوست ندارم این طوری باشم ، دوست دارم از دست خودم ناراحت بشم خودمو سرزنش کنم اما نمیتونم ، الان به خودم یک هفته ای میشه که گفتم من که توی این مدت کوتاه نمیتونم چیزی بخونم ، نخونم وایستم سال دیگه ، این خیلی بده امشب منو خیلی درگیر کرده که چرا مثل قبل نیستم چرا این طوری شدم . دوست ندارم اینطوری باشم ، همیشه هر تصمیمی گرفتم نتونستم کامل انجام بدم ، ناامید شدم . دیگه نمیدونم چی کار میکنم ؟
احساس میکنم افسردگی گرفتم چون گاهی بی دلیل غمگین میشم ، گاهی احساس میکنم زندگیم نابود شده .
دوست دارم خودمو عوض کنم یکم جدی تر بشم اما نمیدونم چه جوری .
مرتبط:
میخوام برگردم به خود واقعیم، واقعا دلم گرفته ...
چکار کنم دخترم برای درس خوندن انگیزه پیدا کنه ؟
چطور به دوستم انگیزه درس خوندن بدم ؟
از درس خوندن چه نتیجه ای گرفتید ؟
من که دخترم چرا باید درس بخونم ؟
چرا مثل سابق انگیزه درس خوندن ندارم ؟
مگه نمیشه هم درس خوند هم ازدواج کرد ؟
ارزش داره به خاطر درس و دانشگاه مادر شدنم رو عقب بندازم ؟
الان دیگه حتی نمیتونم ۵ دقیقه درس بخونم
می تونم هم درس بخونم و هم شوهرداری کنم ؟
چیکار کنم واسه درس خوندن انگیزه بگیرم؟
من خیلی به درس خونا غبطه میخورم
احساسم اینه که بیش از حد به درس و کار ارزش دادم
با توجه به دلایل محکمی که دارم تصمیم گرفتم دیگه درس نخونم
به خودم میگم کاش از بچگی تنبل بودم و درس نمیخوندم
راه های افزایش تمرکز و دقت برای درس خواندن
تنهایی و انزوا نمیذاره درس بخونم
به من یاد بدین که چطور درس بخوانم
راه های افزایش تمرکز در درس خواندن
چیکار کنم از تلاش کردن برای درس خوندن خسته نشم ؟
انرژیم برای درس خوندن زود تموم میشه
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۶۵۸۰ بازدید توسط ۴۵۵۴ نفر
- يكشنبه ۷ خرداد ۹۶ - ۲۲:۰۹