بسم الله الرحمن الرحیم
ما اضطرار به حجت و وجود مقدس ولی اعظم خدا را سه قسمت کردیم که ان شاءالله بتوانیم در این جلسهی امروز این بحث را که در واقع دیگر اتمام یک بحث مقدماتی این مباحث اضطرار بود، و ترسیم آن چشمانداز آیندهمان بود، ان شاءالله این را بتوانیم در این جلسهی امروز تمام کنیم و دیگر وارد مباحث اصلیتری شویم که حالا در رابطه با وجود مقدس ولی عصر(ع)، به خصوص در روایات ما یا احیاناً در تعبیر بعضی از آیات وجود دارد.
ما عرض کردیم که دردمندی و اضطرار به حجت خدا و ولی خدا که باب خدا و راه ورود به خدا هست، این در سه صورت هست. اولین صورت این هست که گرفتاریها و مشکلات و حوائج دنیا آدم را دردمند میکند.
به عقیدهی ما آدمهای معمولی اینطوری هستیم که در زمانی که به صورت عادی زندگی روزمرهی ما میگذرد، آن نیازهایی که داریم معمولاً رفع آن نیازها را با همان اسباب و وسایلی که به طور عادی باز فراهم است، میبینیم.
و از این جهت خیلی دردی حس نمیکنیم. سوزشی که از نیازها در ما هست، به وسیلهی همین اسباب معمولی برطرف میشود. اگر کسی فرض کنید نیاز به غذا دارد، خوب غذا هست که رفع نیاز را کند. اگر نیاز به خواب دارد، خستگی برایش که خودش یک نیاز است، خوب خواب هست که برطرف کند، اگر نیاز به فرض کنید، همهاش مریضی پیش آید و این نیاز فراهم شود، دکتر و دوا برایش هست.
اگر سرگرمی و تفریحاتی نیاز دارد، وسایل مورد نیازش هست. برای این طرف و آن طرف رفتن ما، وسایل نقلیه هست. برای رفع به هر حال نیازهای عاطفی و غریزی ما ازدواج و تشکیل خانواده و زندگی میتواند رفع آن غرض را بکند. نیازهای غریزی و عاطفی را.
به هر حال نیازهای مختلفی را آن پول و درآمدی که احیاناً داریم، این وسیله میشود برای اینکه این نیازها برطرف شود. لذا خیلی دردی در خودمان آنچنان که باشد حس نمیکنیم. مگر اینکه اوضاع غیر عادی شود، و بعضی از این اسباب از کار بیفتد. آن نیاز ما باشد ولی به سبب ظاهری نباشد که رفع نیاز کند. تشنگی باشد، ولی آب نباشد. درد و بیماری باشد، ولی علاج نباشد. دوا و دکتری نباشد. دیگر جواب ندهد.
به طور مثال فرض کنید نیازهای عاطفی و غریزی باشد ولی ازدواجی فراهم نباشد، خانه و زندگی فراهم نباشد. یا نیازهای روزمرهی زندگی باشد، ولی پول و درآمدی به اندازهی کفاف نباشد. در اینطور جاها ببینید نیاز هست، درد هست ولی اسباب دیگر از کار افتاده است.
آقای شریعتی: نمونهی بارزش حاج آقا همین مریضیها و گرفتاریهایی که اتفاق میافتد،که دیگر پزشکان میگویند: کاری از دست ما برنمیآید، اوج اضطرار کاملاً محسوس است.
حاج آقای عالی: خوب در اینطور جاها آدم احتیاج پیدا میکند به یک جایی که فراتر از این اسباب ظاهری میتواند کار کند، و فطرت ما به هر حال آنچه که عقل ما، ما را راهنمایی کرده است، خداوند متعال، آنچه را که واسطهی خدا هست، طبیعتاً ما را نیازمند و دردمند میکند به در خانهی ولی خدا را رفتن.
اینجا دیگر از سر سیری دعا نمیکنیم. اینجا دیگر واقعاً دردی است. اینجا دیگر گرفتاری و بلا و مشکل و همان چیزی که شما فرمودید، مرض و قرض و امثال اینطور چیزها یک طور دیگری، چون راه دیگری نیست. این همان اضطرار است. بیچاره شدن است.
خدا آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند. ایشان در قم بودند، از خوبان قم و بزرگان اخلاقی قم بودند و به هر حال قمیها و مؤمنین ایشان را میشناسند، که در مسجد بازار قم، ایشان آنجا به هر حال نزدیک بازار قم صحبت میکردند و معمولاً با اینکه مسجد کوچکی بود، همیشه جمعیت داشت. ایشان یک موقعی میگفت: ما استادی داشتیم، که به ما میگفت: اگر دعا میکنید، دعای مضطر کنید که او از سر درد دعا میکند، نه از سر سیری. بعد آن استاد ما میگفت، ایشان میفرمود: اگر باور نداری، دعا میکنم مضطر شوی تا ببینی دعای مضطر چطور است؟ دعای مضطر واقعاً دعاست و از صمیم قلب چیزی را میخواهد.
خوب ما آدمهای معمولی معمولاً اینطور هستیم که در هنگام گرفتاریها هست که آن درد برای ما به وجود میآید. البته آن آدمهایی که رشد یافته هستند، آدمهایی که با خودشان کار کردند، به یک در جات بلندتری از ایمان رسیدند، آنها فقط اینطور نیست که در بلا اضطرار پیدا کنند، نخیر! در حالت نعمت و عافیت و راحتی آنجا هم خودشان را مضطر خدا میبینند. یعنی همیشه میدانند که آن رفع نیاز کن واقعی، آن کسی که همهی اسباب به دست اوست و فوق این اسباب دارد کار میکند، خداست و باید از طریق ولی خدا از خدا بگیرند، در همهجا. به این مقام رسیدند که همیشه مضطر هستند.
امیرالمؤمنین (ع) در دعای یستشیر، این دعا در مفاتیح است. پیغمبر اکرم به حضرت امیر توصیه کرد، و فرمود: گنجی از گنجهای عرش است و واقعاً هم دعای ارزنده و فوق العادهای است. آنجا این تعبیر را دارد که حضرت میفرماید که، به خدای متعال خطاب میکند که «انت المجیر، و أنا المضطر» خدایا تو اجابت میکنی، من مضطر هستم. این من مضطر هستم، این نه فقط در بلا و گرفتاری مضطر هستم، یعنی همیشه مضطر هستم. و واقعاً هم همین است. عرض کردم انسانهای رشد یافته همیشه خودشان را مضطر خدا، همیشه نیازمند و فقیر به خدا و ولی خدا میدانند و حجت خدا میدانند.
یک روایت خیلی زیبایی از امام صادق(ع) است که مرحوم مجلسی در بحار این را نقل کردند، خیلی راحت و قابل توجه است از حضرت امیر(ع) هست که فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِی اسْتَدَرَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى» (بحارالانوار/ج90/ص301) کسی که در گرفتاری مبتلا است، و گرفتار بلا و مشکلات هست، اینطور نیست که نیازش بیشتر باشد به دعا کردن از آن کسی که در راحتی و عافیت است. آن کسی که فقیر است، فکر نکنیم بیشتر احتیاج به دعا دارد نسبت به غنی.
اگر به قول سعدی نگوییم: آنان که غنیترند، محتاجترند. ولی حداقل هر دو نیاز دارند. هر دو مضطر هستند. چرا؟ حضرت میفرماید: به خاطر اینکه آن کسی که در عافیت و راحتی و سلامتی است، «الَّذِی لَا یَأْمَنُ الْبَلَاءَ» بدانید که به هر حال او هم در امان نیست. این نیست که در عالم دنیا کسی نسبت به بلاها، امنیت داشته باشد.
کسی نسبت به بلاها و گرفتاریها مصون باشد و تضمین داشته باشد که برایش هیچ مریضی پیش نمیآید. هیچ مشکلی پیش نمیآید. هیچ فقری پیش نمیآید. کسی تضمین ندارد. بلکه اگر با یک دید دیگری ببینیم، گاهی اوقات اصلاً آدم دچار بلا هست و نمیداند. چه بسا همان فردی که در سلامتی هست، یکی مثل همان بیماریهایی دارد که پنهان است. چه بسا آن کسی که حس میکند عمر طولانی دارد، نیم ساعت بعد دیگر در این دنیا نیست. و عجل در کمین اوست. میخواهم عرض کنم ببینید انسان اینطور است. امواج بلا اطرافش را گرفته است.
یکی از بزرگان میگفت: هر روز صدقه زیاد بدهید. هر روز صدقه یادتان نرود بدهید. اگر بدانید چه امواج بلایی اطراف شما است. اینطور نیست که آدمی که در راحتی است، فکر بکند که واقعاً هیچ موجی اطرافش نیست. خطری در کمیناش نیست. پس بنابراین همه باید خودشان را مضطر بدانند. همه باید خودشان را نیازمند بدانند. ولی خوب عرض کردم، معمولاً ما انسانهای عادی در موقع گرفتاریها و بلاها هست که حواسمان را جمع میکنیم.
همینطور که در جلسات قبل گفتیم، این اضطرار اشکالی ندارد. بالاخره آدم دردمند میشود در خانهی خدا میرود. در خانهی باب الله میرود که ولی خداست. شما بسیاری از تشرفات را آقای شریعتی ببینید.
در بحارالانوار در جلد 53 ، یا در کتاب نجم الثاقب، که من به دوستان بزرگوار توصیه میکنم. حالا بحارالانوار شاید عربی باشد، ترجمه هم شده است. ولی کتاب نجمالثاقب یکی از کتابهای بسیار ارزنده در باب مهدویت است که ما بعدها از آن خیلی استفاده خواهیم کرد. این کتاب فارسی است. «نجم الثاقب» ستارهی درخشان! نجم الثاقب که در واقع مقصود امام زمان(ع) هست. و این کتاب را مرحوم محدث نوری، استاد محدث قمی صاحب مفاتیح فرمود: محدث نوری که از علمای بزرگوار ما بوده، یک چیز حدود 120، 130 سال پیش و به هر حال فردی حدیث شناس و خبرهای بوده است. این کتاب را نوشته است. انصافاً کتاب ارزندهای است چون احادیث بسیاری در این کتاب در بابهای مختلف آن آمده است.
آنوقت یکی از بابهای این کتاب «نجمالثاقب» تشرفاتی است که یک عده از مؤمنین خدمت حضرت ولی عصر(ع) رسیدند. سه تشرف را آنجا نقل کرده است. خوب شما میبینید در این کتابهایی که بعضاً تشرفات را نقل کرده است، خیلی از اینهایی که خدمت حضرت رسیدند، به واسطهی همین گرفتاریهایشان بوده است. همین مشکلاتشان بوده است. یک مریضی داشتند که احیاناً لاعلاج بوده است. یک فقر سنگینی داشتند، یک قرض سنگینی داشتند.
فرض کنید قضیهی اسماعیل هرقِلی که در زمان سید بن طاووس بود. قضیهی شیخ حسین آل رحیم، که در زمان نزدیک خود مرحوم محدث قمی بود. که مثلاً چهل هفته مسجد کوفه میرفت، شبهای چهارشنبه به مسجد کوفه میرفت، تا اینکه بعد از چهل هفته خدمت حضرت ولی عصر(ع) رسید، مشکلی که داشت یکی مریضی بود که داشت، مریضی ریوی بود که سرفه زیاد میکرد و خون از سینه و گلویش میآمد و فقر شدیدی داشت و نیاز به ازدواج که به خاطر فقر به هر حال کسی به او همسر نمیداد. این سه نیاز باعث شده بود، این سه گرفتاری باعث شده بود که چهل هفته رفته بود و به حضرت ولی عصر(ع) توسل کرده بود و آخر هم توانست تشرف خدمت حضرت پیدا کند.
حضرت یک مقداری از قهوهای که او درست کرده بود، از فنجان قهوهاش یک لب زد و فرمود: تو بخور. بعد حضرت فرمود: مریضیات خوب میشود. یعنی ببینید حضرت توبیخش نکرد که چرا در خانهی ما آمدی؟ چرا برای گرفتاریهای دنیاییات آمدی؟ نه! در خانهی ولی خدا آمده است که باب الله است.
حضرت فرمود: مریضیات را خوب میشود. ازدواجت هم درست میشود. ولی آن فقرت به صلاحت است. آن فقر با تو هست. به صلاح تو است. خوب ببینید خیلی از تشرفات اینطور بوده است.
نه فقط در رابطه با حضرت ولی عصر (ع)، زمان ائمه را شما ببینید، خیلی از مردم که به حضور ائمه میرسیدند، مشکلات مادی و گرفتاریهای دنیاییشان بوده است. حوائجشان بوده است که میرفتند. به خصوص خدمت امام جواد(ع) که میدانید در زمان امام جواد(ع) به خاطر اینکه اولین امامی بود که در خردسالی به امامت رسید، و این امتحان، امتحان سنگینی بود که از شیعیان گرفته شد در آن زمان که این امام را با این سن بپذیرند، کرامات زیادی به دست ایشان صادر شد که به هر حال این جا بیفتد.
کرامات زیادی برای حضرت جواد (ع) بود، که به هر حال امامت او را بپذیرند، اصلاً امام جواد به بابالمراد معروف شد. که مراد میدهد. به باب المراد معروف شد. حالا ببینید این یک قسم اضطرار است که این قسم با وجود اینکه اشکالی ندارد، ولی اگر آدم فقط به همین اکتفا کند که هنگام حاجتها در خانهی آنها برود، هنگام ناخوشیها در خانهی آنها برود، و هدفش فقط حاجات باشد، گفتیم عیبش این است که اگر حاجت آدم را دادند، چهار سال آدم کارش راه میافتد دیگر، او را فراموش کند. و اگر حاجت آدم را ندادند، روی مصلحتی گلهمند شود. قهر کند. مثل ان خانمی که، من خودم در بیمارستانی بودم آقای شریعتی، بعضی از جاها هم نقل کردم. واقعاً درسی برای خود من بود.
یک بندهی خدایی بود، البته خوب مریض داشت، در اتاق عمل بود، معلوم بود که حالش هم حال خرابی است. این خانم پشت درب اتاق عمل منتظر آن مریضش بود، بلند بلند فریاد میزد که خدایا اگر این مریض ما را شفا دادی، دادی. اگر شفا ندادی، نه من، نه تو! من قهر میکنم. نه نمازی میخوانم. نه روزهای میگیرم. نه کاری انجام میدهم. و این از آفات این راه است. آفتش این است که اگر فقط دید ما حاجتی باشد، یعنی برای ما فقط خدای نکرده، امام زمان (ع) و بالاتر وجود مقدس خدای متعال وسیله باشند برای حاجات، آنوقت وسیله آن موقع که حاجت را ندهد، میگوید: خوب دیگر چه فایده؟ امام زمانی که حاجت مرا نمیدهد، چه فایده؟ میگوید:
تو که از دوست، چشمت به احسان اوست *** تو در بند خویشی، نه دربند دوست
یعنی آدم هنوز در بند خودش است. بنابراین آنچه ارزش دارد این است که از این سطح بالاتر بیاییم. اشتباه نکنیم. موقع حاجات در خانهشان برویم. اما به این اکتفا نکنیم. همانطور که در جلسهی قبل از مرحوم حاج اسماعیل دولابی عرض کردم،
میگفت: موقع ناخوشیهایتان که فقط نباشید. موقع خوشیهایتان هم بیایید. ما اهلبیت میخواهیم خندهی شما را هم ببینیم. فقط موقع گرفتاریها و برای حاجات اینچنین نباشد.
قسم دوم اضطرار این است که انسان دردمند حضرت شود، اضطرار به حجت پیدا کند و بیچارهی او شود. اما دردش نه به خاطر دنیا و حوائج دنیا و گرفتاریهای دنیا باشد، بلکه به خاطر آخرت باشد. درد آخرت داشته باشد، و آن درد او را به ولی خدا کشیده باشد که دستش را بگیرد.
این قسم دوم که اگر خاطر شریف شما باشد عرض کردیم که اگر کسی اعتقاد داشته باشد که عمرش و زندگیاش فقط شصت، هفتاد سال نیست. امتداد دارد تا ابد، اولاً! و ثانیاً تا ابد رفتن شوخی نیست. توشه میخواهد. خرج دارد. باید یک چیزهایی باشد که توشهی راه آدم در این مسیر طولانی باشد. کار آدم را راه بیاندازد در منزل، منزل این سفر ابدی، و همچنین آسیبهایی جاهایی هست که باید آن آسیبها دفع شود. هرکسی نمیتواند این توشهی ما را تعیین کند. هرکسی نمیتواند ما را راه ببرد. دستگیری کند از آن خطرات نجات بدهد. یک کسی احتیاج هست که این مسیر ابدی را، یعنی این مسیر رشد را تا آخر رفته است. بعد آمده و دست افتادهها را میگیرد. و در این مسیر میبرد و اینکس غیر از حجت معصوم خدا که خطایی در آن نیست، کس دیگری نیست.
عرض کردیم قرآن ولو حجت است ولی به تنهایی نمیتواند این مسیر ما را ببرد. چون نسبت به قرآن، همهی گروهها و فرقههای اسلامی تمسک میکنند و قرآن فیصله نمیدهد. فصل الخطاب نیست. رسول خدا هم در عین حال که خحت است اما چون عمر شریفشان تا قیامت در دنیا نیست، کسانی که در عالم دنیا هستند، دستشان از ایشان کوتاه است که قرآن را به ایشان تبیین کنند، مقاصد قرآن را، جلوی تحریف قرآن را بگیرد، اینها را از خطرات آگاه کند، و در این مسیر ببرد و راهنمایی کند. عقل هم به تنهایی کافی نیست. اولاً عقل کجا وسیلهی ابدی را میداند، که چه چیزهایی میخواهد پیش بیاید، خطراتش چیه؟ توشهی راه آن چه هست؟ عقل ما آشنایی به امور ندارد. در همینجا میمانیم. در دنیا میمانیم. درمانده میشویم. به علاوه که، چه کسی میگوید ما بیعقل هستیم؟
همهی فرقهها و گروههای مخالف به همدیگر میگویند: حرف ما عاقلانه است. آنچه ما میگوییم درست است. باز هم عقل فصل الخطاب نیست. لذا یک حجت زندهای که شبیه رسول خدا باشد، با همان صفات، با همان علم، و با همان عصمت، باید باشد که دست ما را بگیرد، تا ابدیت.
آقای شریعتی: باز هم مسیر منحصر میشود در حضرت ولی عصر.
حاج آقای عالی: منحصر میشود در حجت خدا و این نوع اضطرار، این قسم دوم اضطرار که به خاطر رفتن به بهشت ابدی، و نرفتن به جهنم، و پرهیز از او، آدم زانو جلوی حضرت ولی عصر بزند، این هم خیلی مرتبهی بالایی است. خیلی ارزشمند است.
آقای شریعتی گاهی مواقع بعضیها، متأسفانه بیخود کلاس میگذارند. بیخود اینجا میآیند میگویند: نه، این چیزی نیست که آدم به خاطر بهشت، به طمع بهشت راه بیفتد به سمت خدا و ولی عصر برود و کارها را به طمع بهشت و شوق بهشت انجام دهد. از ترس جهنم، یک چیزهایی را ترک کند. این مثلاً مرتبهی ارزشمندی نیست.
آقای شریعتی: براساس روایت حضرت امیر این را میگویند.
حاج آقای عالی: قطعاً همین است. حضرت امیر (ع)، مردم را تقسیم میکند. منتهی ببینید. مقصود حضرت امیر این نیست که این هیچ ارزشی ندارد. این در آن کلاس خودش و حد خودش فوقالعاده است. و نسبت به آن کسی که دردمند به حضرت میشود، برای حوائج دنیا، آن بالاتر است. این چشم به آخرت دارد. اصلاً ببینید خود امیرالمؤمنین(ع)، خود حضرت امیر دارد که وقتی که چاهی را حفر کرد و به آب رسید، در نخلستانهایی که چاه حفر میکرد، به آب که میرسید، وقتی که به کارگرش گفت: دست مرا بکش و بالا بیاور. تا بالا آمد، هنوز سر و صورت به هر حال گلی بود و هنوز خودش را تمیز نکرده بود، فرمود: یک چیزی بیاور من میخواهم وقف کنم. میخواهم یک وقف نامهای بنویسم.
بعد حضرت فرمود: این چاه را علی بن ابی طالب وقف کرد برای اینکه خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات بدهد. اینطور نیست که خود اهلبیت، خود امیرالمؤمنین(ع) از آتش جهنم نمیترسیدند. از عذاب جهنم نمی ترسیدند. شوق به بهشت نداشتند.
ما حساب کنیم بهشت چه جایی است؟ بهشت مهمانسرای خدا است. بله اگر فکر کنیم بهشت یک باغی مثل باغهای شمال است، که در آن شراب و کباب و حور و غسور و سیب و گلابی است. حالا یک مقدار بهتر از آنجا، اگر هست، و فقط آنجا آدمها میخورند و یک کیف و لذت نفسانی و مثلاً مثل خوردنهای اینجا انجام میدهند، خوب بله این چنگی به دل نمیزند. ولی اگر بدانیم بهشت مهمانسرای خداست، که پروردگار عالم در ذره ذره آنجا جلوه کرده و خودش را نشان داده است، ما هنوز این را نمیفهمیم که یعنی چه؟ در آب آنجا جلوهی خدا هست. در نهرهای آنجا، در ریگهای آنجا، در خشت خشت آن قصرهایی که آنجا هست. در حوری آنجا، در میوههای آنجا، در درخت آنجا، شما هر میوهای، هر غذایی که در بهشت میخوری، قبل از اینکه لذت از آن میوه و از آن طعام ببری، آن دستی که به تو میدهد، دست خداست. از آن لذت میبری. از انعام جلوتر از نعمت لذت میبری.
لذا در مباحث خودمان، در مباحث گذشته عرض کردیم که شما در بهشت هر چه که میخوری، خوردن، خوردن نفسانی و لذت و کیف نفسانی نیست. هر چه که میخوری بر معرفت تو افزون میشود. هر چه که میخوری، جلوهی خدا را در آن میبینی. هر چه که نگاه میکنی در آن جلوهی خدا است. بهشت یک چنین جایی است که فوقالعادگی دارد که وقتی آدم تصور بکند، یک لحظه نمیخواهد اینجا بماند.
گاهی اوقات بعضی از کسانی که عزیزانشان از دست دادند، تصور کنند که ان شاءالله اینها مؤمن بودند و اهل ولایت بودند، اینها الآن کجا هستند؟ اینها جایی هستند که اگر آنجا را به شما نشان میدادند، یک لحظه اینجا نمیمانی. اگر به آنها اختیار بدهند به دنیا برگرد، میگوید: من برنمیگردم. بودند کسانی که صحنهی آن طرف را دیدند، بعد خواستند آنها را این طرف برگردانند، هنوز عجل حتمیشان فرا نرسیده بود اصلاً برایشان عذاب بود که برگردند دوباره به دنیا. بنابراین بهشت، چیز کمی نیست. این را آدم باید در نظر بگیرد.
این خیلی ارزشمند است. از ان طرف جهنم هم همینطور است. جهنم مسألهی غضب خداست، قهر خداست، مگر دردش چیزی هست که آدم میتواند به این سادگی تحمل کند؟ لذا آن کسانی که سطح همتشان بالا رفته است، در زندگی چشمشان به آخرت است، و کارشان را با آنجا تنظیم میکنند، و برای اینکه آن زندگی ابدیشان آباد شود، مضطر به حجت میشوند. در خانهی ولی خدا میروند که دستشان را در این ابدیت بگیرد، و ببرد و به انها کمک کند، خیلی آدمهای بزرگی هستند.
کسی که خداوند متعال تمام رحمتش را به او داده است. کسی که مهربان است، از پدر مهربانتر است. به کسی که خطرات راه را میداند و دلسوزانه سرمایهگذاری میکند برای اینکه این بچههایش را ببرد. یک چنین کسی، مضطر هستیم، دست بدهیم تا برویم.
شما اگر در یک راه ناشناختهای بخواهی بروی، اصلاً شما نگاه کنید، اگر سوار هواپیمایی شوی که خلبانش خیلی راه را بلد نیست. از همان اول ترس فرا میگیرد. ترس و اضطراب میگیرد، کسی است که اصلاً وارد نیست. اصلاً وارد به کارش نیست. وارد به این رانندگی نیست که تو را ببرد و راهنمایی کند و ببرد.
اصلاً سوار آن هواپیما نمیشوی. اینچنین است. یک چنین کس کار بلدی را آدم جلویش زانو میزند، عرض کردم اینطور آدمها خیلی ارزشمند میشوند. کارهای دنیاییشان هم، که در دنیا انجام میدهند، قشنگ میشود. یعنی هر کاری میکنند یک چشمی به آخرت دارند. این کار ما باعث نشود خراب شود. ببینید چقدر ارزشمند است.
خدا مرحوم آقای شیبخ مرتضی زاهد را رحمت کند. رضوان و رحمت خدا بر ایشان که مرحوم آقای مجتهدی تهرانی هم به هر حال از ایشان استفاده کرده بود. خیلی سال نیست از دنیا رفته است. حضرت امام خیلی با ایشان رفیق بود. خیلی آقای شیخ مرتضی زاهد را دوست داشت.
میگفتند که یک مرتبه بعد از نماز، مسأله گفته بود برای مردم، مسأله میگفت، اشتباه گفت. وقتی که خانه آمد رساله را دید، دید مسأله را اشتباه گفته، همان شب راه افتاد، در خانهی آن کسانی که پشت سرش نماز میخواندند و مسجدیها که همسایهاش بودند، دوری و بریها بودند، دانه دانه در خانهی آنها رفت، آقا من مسأله را اشتباه گفتم. درستش این است. خانهی دوم، آقا من مسأله را اشتباه گفتم، درستش این است.
همینطور تا در خانهی یکی از اینها که رسید، ان طرف گفت: حاج آقا چه عجلهای است، فردا شب بعد از نماز تصحیح می کردی. درستش را میگفتی. فرمود: عزیزم، تو عجله نداری، شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد. و امشب دیگر به فردا نرسد. من باید زود کارم را درست کنم. تصحیح کنم. ببینید اینطور آدمها معمولاً کارهایشان روی زمین نمیماند. چالههایشان را پر میکنند. محیا هستند. اینها چقدر آدمهای بلندی و بزرگی شدند. چقدر کارشان زیبا میشود؟ اینها ظلم در زندگیشان نیست. این هم قسم دوم اضطرار، که اضطرار به ولی خدا و حجت خدا به خاطر آخرت. درد آخرت ما را در خانهی او کشانده است. و دستمان را به دامن او وصل کرده است.
قسم سوم اضطرار این است که آدم اضطرار به ولی خدا پیدا کند به خاطر خدا یعنی چون درد خدا دارد، نه درد دنیا و حوائج دنیا، و گرفتاریهای دنیا، نه درد آخرت، رسیدن بهشت و نرفتن به جهنم، بلکه درد خدا دارد. میخواهد به خدا برسد. مگر نمیشود یک کسی درد دوستش را داشته باشد که دور از او است. مگر نمیشود کسی که دوست خدا شود، کسی که دوست خدا و محب خدا بشود و عاشق خدا شود، خوب درد دارد. این دردش اصلاً از همهی دردها هم بیشتر است. این درد از همهی دردها هم بیشتر است.
آنوقت طبیعتاً میداند که اگر بخواهد، به خدا برسد، از راهش باید برود. ار هر راهی که نمیشود به خدا رسید. شیطان هم میخواست از خودش یک راه من درآوردی در بیاورد، و به خدا برسد، ولی جز رَجم هیچی نصیب او نشد با وجود شش هزار سال عبادت. از هر راهی نمیشود. صراط یکی بیشتر نیست. صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. و قطعاً در آن یکی اهلبیت هستند. مگر میشود آدم ترسیم کند صراط مستقیم این است که آدم را به خدا برساند ولی اهلبیت در آن نیستند. خوب اگر اهلبیت هستند باید با اینها رفت. مضطر او شد و دست به دامن او شد که او تو را به خدا میرساند.
ببینید این تیپ آدمها، که درد خود خدا را دارند، اینها کسانی هستند که کارهایی را که در زندگیشان انجام میدهند، کارهایشان برای رضایت خداست. من این کار را انجام میدهم، دنبال این نیستم که چیزی به من بدهند یا ندهند، دادند دادند، ندادند، نداند. همین هم خدا خوشش میآید. من این کار را انجام میدهم چون میدانم روی لب امام زمان لبخند میآید. ببینید کارها روی دوستی است. اصلاً منتظر نیست چیزی به من بدهند. همین که او خوشش بیاید. نه من به جایی برسم. او خوشش بیاید. این نوع خیلی خالص است. این شدنی است، و فقط برای معصومین نیست. فکر نکنیم این فقط در حد حضرت امیر (ع) و معصومین بوده است. نه! شدنی است. که آدم دوستی و محبتش به حدی برسد، که عرض کردم کار را انجام میدهد، همین که امام زمان خوشش بیاید، برای من بس است. من مزدم را گرفتم. در بند این نیستند که چیزی به آنها بدهند یا ندهند. گفت:
حافظ وظیفهی تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش که نشنیدی یا شنید
در بند این نباش که به تو چیزی دادند یا نه؟ اینها انطور نیست که چهل شب جمکران بروند، طلبکار شوند که ما باید امام زمان را ببینیم. یعنی خرج دیدن امام زمان فقط چهل شب است. که آنوقت بعدش آدم توقع پیدا کند. طلبکار شود. یک کاری کردم باید به من بدهی. یا احیاناً چهار قطعه اشکی ریخته و مثلاً نماز شبی بلند شده، حالا از خدا توقع دارد که خدایا دیگر من دعا که میکنم، هر چه گفتم باید گوش بدهی. من باید مستجاب الدعوة بشوم. این طلبکاری و توقع، این عمل را دیدن است. این خود را دیدن است.
ولی آنهایی که حد خدا هستند، آنهایی که در مسیر بندگی اینقدر بندگی کردند و تمرین کردند که یاد گرفتند پا روی خودشان بگذارند، و دوستی در وجودشان به شکلی شده که اگر هم درد دارند، درد دوستیشان را دارند. و اگر درد دارند، درد فراق او را دارند. و اگر لذتی دارند، لذت وصل به او را دارند.
یعنی بییند این تیپ دستهی سوم است. نه اینکه از بهشت، همیان بهشت حور و غسور و امثال اینها، شوق به او ندارند، نه اینکه از جهنم بدشان نمیآید و نمیترسند، نه! بهشت و جهنمشان یک چیز دیگر شده است. بهشتشان و لذتشان با او بودن شده است. با دوست بودن! جهنمشان فراق شده است.
میدانید بدترین جای جهنم کجاست؟ بدترین جای جهنم آتش و فرض کنید سیخ و میخ و اینطور چیزها نیست، بدترین جای جهنم یک جایی است، که خدا به یک عده میگوید: من با شما قهر هستم. نه با شما حرف میزنم و نه دیگر نگاهتان میکنم. بدترین جای جهنم، جهنم فراق است. که خدا با یک عده قهر است. قرآن میگوید: « ِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة» (آلعمران/77) در روز قیامت خدا با یک عده قهر است. این دردش از همهجا بالاتر و بیشتر است. بالاترین جای بهشت که لذتش از همه بیشتر است، سیب و گلابی و حور و غسور با همهی ارزششان نیست، بالاترین جایش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» است. و رضوان، بهشت رضوان. « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» (توبه/72) این دستهی سوم کسانی هستند که از جهنم فراق دردشان میآید، ار فراق! آنچه برایشان لذت دارد بهشت وصل است. حافظ اشاره به این دارد که: «شنیدهام سخنی خوش، که پیر کنعان» یعقوب چون دچار فراق شده بود، درد فراق را چشیده بود.
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت *** فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث حول قیامت که خوان بائض شهر *** حکایتی است که از روزگار هجران گفت
حدیث حول قیامت آن هجرانش است. آن دوریاش است. برای اینطور آدمهای دستهی سوم همین هجران برایشان سخت است. درد هجران دارند. چرا دوری؟ چرا نزدیکتر از این نباید شویم. چرا دور از امام زمان هستیم؟ درد خودش را دارد.
مرحوم آ سید کریم محمودی تهرانی، حدود شصت سال پیش در همین تهران بود. خوبان و بزرگان تهران، آیت الله حاج شیخ عبدالنبی نوری که ار مراجع بود، صاحب رساله بود. آیت الله یاسری، آیت الله مزد الدوله، آقا شیخ مرتضی زاهد که شمردم اینها همه ارادت داشتند به این سید کریم محمودی تهرانی، معروف بود به سید کریم کفاش. چون یک دکهی پینهدوزی و کفاشی داشت. ایشان تشرفات متعددی خدمت حضرت ولی عصر داشت، البته بیسر و صدا و فقط خواص میدانستند. و خیلی حالت خاصی داشت. نقل میکنند در یک از تشرفات خدمت حضرت ولی عصر(ع)، آقا جای او را در بهشت به او نشان داد. اولین سؤالی که کرد این بود که آقا شما هم آنجا هستید؟ حضرت فرمود: نه! چون جای حضرت خیلی بالاتر است. آنجا نیست. سید کریم کفاش گفت: آقا من هم آنجا را نمیخواهم. جایی که شما نباشی به چه درد من میخورد؟
گفت: کدامین شهر زانها خوشتر است *** گفت: آن شهری که در آن دلبر است
آنجایی که تو در آنجا باشی برای من بهشت است. بهشت من شما هستی. ما هنوز لذت بودن با ولی خدا را، لذت سیب و گلابی و شراب و اینها را میدانم ولی آن لذت را هنوز نمیدانیم.
دستهی سوم آدمهایی هستند که همتشان بالا رفته است، و آن را ساحل بهشت را، او را هدف قرار میدهند. دردشان او است. و به خاطر اینکه به خدا برسند از طریق ولی خدا زانو زدند که به او برسد.
آقای شریعتی: بسیار خوب. خدا کند که دردمند شویم از این...
حاج آقای عالی: عرض کردم از صد درمان بهتر است. درد خواهم دوا نمیخواهم!
آقای شریعتی: خیلی خوب. مباحث خوبی را اشاره کردید حاج آقای عالی. خیلی ممنون از توجه دوستان. فضای برنامه را منور کنیم به نور قرآن کریم. انشاءالله تمام لحظات زندگی ما منور به نور قرآن باشد. به نور حضرت ولی عصر(عج). حال و هوای تلاوت قرآن امروز ما متفاوت خواهد بود. دعوت میکنم که همراه ما باشید. صفحهی 17 مصحف شریف آیات 106 تا 112 سورهی مبارکهی بقره تلاوت میشود. باز میگردیم همراه شما خواهیم بود.
«مَا نَنسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَِیرٍْ مِّنهَْا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ(106)أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىٍِّ وَ لَا نَصِیرٍ(107) أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئلَ مُوسىَ مِن قَبْلُ وَ مَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْایمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ(108) وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینََ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ یَأْتىَِ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ(109)وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکمُ مِّنْ خَیرٍْ تجَِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(110)وَ قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن کاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(111) بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(112)»
ترجمه آیات:
«هیچ آیه اى را منسوخ یا ترک نمىکنیم مگر آنکه بهتر از آن یا همانند آن را مىآوریم. آیا نمىدانى که خدا بر هر کارى تواناست؟ (106)آیا نمىدانى که خدا فرمانرواى آسمانها و زمین است و شما را جز او یارى و یاورى نیست؟ (107) آیا مىخواهید از پیامبر خود چیزى بپرسید، هم چنان که قوم موسى پیش از این از موسى پرسیده بودند؟ آن کس که کفر را به جاى ایمان برگزیند، چون کسى است که راه راست را گم کرده باشد. (108) بسیارى از اهل کتاب با آنکه حقیقت بر آنها آشکار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر بازگردانند. عفو کنید و گذشت کنید، تا خدا فرمانش را بیاورد، که او بر هر کارى تواناست. (109) نماز بگزارید و زکات بدهید. هر نیکى را که پیشاپیش براى خود روانه مىدارید نزد خدایش خواهید یافت. هر آینه خدا به کارهایى که مى کنید بیناست. (110) گفتند: جز یهودان و ترسایان کسى به بهشت نمىرود. این آرزوى آنهاست. بگو: اگر راست مىگویید حجّت خویش بیاورید. (111) آرى، هر کس که از روى اخلاص رو به خدا کند و نیکوکار بود، پاداشش را از پروردگارش خواهد گرفت و دستخوش بیم و اندوه نمىشود. (112)»
آقای شریعتی: تلاوت مصحف شریف از فضای نورانی مسجد مقدس جمکران بود که تقدیم نگاه شما شد. ان شاءالله روزهای یکشنبهی ما فضای تلاوت ما همین فضا خواهد بود. تشکر میکنم از همهی دوستان خوبمان، که زحمت کشیدند و این فضای نورانی را برای مهیا کردند. حاج آقای عالی اشارهی قرآنی را امروز را بشنویم.
حاج آقای عالی: در آیهی 111 سورهی مبارکهی بقره خداوند متعال میفرماید: «وَ قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن کاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى» یهودیها و مسیحیها به صورت یک تعصب نژادی میآمدند میگفتند: ما اهل بهشت هستیم. غیر از ما کسی نیست. مسیحیها میگفتند: ما اهل بهشت هستیم. غیر از ما دیگر کسی نیست. خداوند متعال میفرماید: «تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ» اینها آرزوها و به هر حال آن تمناهای واهی هست که همینطور ادعا دارند. «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» دلیل شما چیه؟ اگر راست میگویید، دلیل شما چیه که شما فقط بهشتی هستید؟ بهشت برای شما است؟
ببینید این نکته که درس قشنگی است از این آیهی شریفه خدای متعال میفرماید: باید نسبت به کارهایتان دلیل داشته باشید. نسبت به ادعاهایتان، نسبت به عقایدتان، این خیلی نکتهی قشنگی است که ما بیاییم در زندگیمان نسبت به افکارمان، نسبت به عقایدمان، نسبت به چیزهایی که از دیگران میشنویم، چه کارهایی که خودمان میخواهیم بکنیم، چه حرفهایی که خودمان میخواهیم بزنیم. دلیل داشته باشیم.
یک حجتی داشته باشیم نزد خدا. که اگر از ما پرسید که چرا این حرف را زدی؟ چرا این کار را کردی؟ چرا این دستورالعملی که آمد به تو گفت، پذیرفتی؟ این در کدام روایت بود. کجا بود؟ همینطور که یک کسی آمد گفت: فلان ذکر را بگو، فلان دستور العمل را انجام بده، یا در خواب کسی به تو یک پیامی داد، مؤمن اهل این آیه است. که در هرجایی ببیند که یک دلیلی دارد و میتواند پیش خدا عرضه کند. دلیلی که طبق بر آیات یا روایات یا دستور مرجع تقلیدش یا رهبرش، یعنی این چیزهایی که حجت شرعی است که پیش خدا بتواند ارائه کند. صرف اینکه من از خودم، من درآوردی یک عقیدهای، یک حرفی، یک کاری کنم. بدون اینکه پشتوانه و دلیل داشته باشد، این همان توبیخ خدا به یهودیها و مسیحیها است که بیدلیل دارید. و این حجت نیست.
آقای شریعتی: خیلی ممنون و مشتکرم حاج آقای عالی. شاید خیلی فرصت نداشته باشیم تا پایان برنامهی امروز، جمع بندی بفرمایید.
حاج آقای عالی: من فقط همین را عرض کنم که آنچه که قسم سوم اضطرار بود که ارزشمندترین نوع است که همت مؤمنین باید تا آنجا باشد، خداوند متعال اصلاً تمام نیازهایی که در ما گذاشته است، حتی نیازهای مادی. حتی نیاز به خواب و خوراک و غذا و همهی اینها، برای اینکه انسان عجز پیدا کند به خدا و زانو بزند به جلوی پیشگاه پروردگار عالم، و به اضطرار او برسد. تمام نیازها در انسان، چه نیازهای مادی، چه نیازهای معنوی، همه فقر به خدا را میخواهد برای ما ایجاد کند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) این ماحصل نیازهایی است که خدا به ما گذاشته است. اگر ما نیازمند نمیبودیم، شاید مستکبرانه احساس استغناء میکردیم و خودمان را غنی میدانستیم، زانو نمیزدیم.
این نیاز را در ما گذاشته است. خوب وقتی ما به خدا نیاز داریم، باید از طریق آن کسی که مظهر همهی اسماء خداست، و میتواند ما را به او برساند، یعنی ولی خدا را برسیم و غیر از ان راهی نیست. این همانی است که به ما گفتند این دعا را بخوانید. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» (بحارالانوار/ج52/ص146) یعنی خدایا سه تا معرفت از تو میخواهم، با این ترتیب، اول معرفت خودت، تا خودت را نشناسم و مضطر به خودت نشوم، زانو جلوی نبی و ولی نمیزنم. اگر تو را شناختم و فهمیدم برای رسیدن به تو باید از طریق وسیلهی ای که اسماء و صفات تو را معرفی میکند، در بین خود ما انسانها یعنی نبی و ولی. از این طریق است. این مسیر، مسیری است که آدم را میرساند. لذا نیازها را خدا گذاشته است. تا زانو بزنیم جلوی خدا و برای رسیدن به خدا از طریق اسماءاش که نبی و ولی هستند.
ان شاءالله که بتوانیم از این طریق به آستان مقدس پروردگار عالم به اندازهی خودمان برسیم.
آقای شریعتی: الهی آمین. آقا خیلی ممنون و متشکرم و خیلی ممنون از توجه همهی دوستان خوبمان. حاج آقا دعا بکنند و همهی ما آمین بگوییم.
حاج آقای عالی: من همین دعا را تأکید میکنم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»
آقای شریعتی: بسیار ممنون و متشکر هستم. فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای فرحزاد خدمت شما میرسیم. چقدر خوب است که در پایان برنامه امروز همه با هم برای سلامتی حضرت حجت، حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) دعا میکنیم. بهترینها را برای همهی شما آرزو میکنم.
" مباحث یادی از امام زمان عج الله - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا - http://samtekhoda.tv3.ir "
سایر پست های موضوع یادی از امام زمان عج الله:
مباحث مربوط به امام زمان (عج):
آیا در بین یاران خاص امام زمان علیه السلام، خانمها هم هستند ؟
توضیح ویژگی زنده بودن امام زمان عج الله
دلایل زنده بودن امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (1)
توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (2)
توضیح در مورد ویژگی غایب بودن امام زمان (ع)
دلایل غیبت امام زمان علیه السلام
راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت - (1)
راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت (2)
رابطهی امام حسین ( علیه السلام ) و امام عصر ( علیهالسلام )
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (1)
وظایف فردی منتظران در عصر غیبت امام زمان عج الله
در محضر امام زمان عج الله بی ادبی نکنیم
وظایف منتظران – ادب زمان و مکان (1)
تجدید عهد روزانه با امام زمان علیه السلام (1)
چرا امام زمان عج الله به داد فقیران و گرفتاران نمی رسد ؟!
تبعیت از جانشینان امام زمان عج الله (1)
علائم ظهور و وظیفه منتظران (1)
← مباحث یادی از امام زمان (عج) (۴۶ مطلب مشابه)
- ۲۰۸۷ بازدید توسط ۱۵۸۱ نفر
- سه شنبه ۱۰ شهریور ۹۴ - ۱۲:۰۰