گاهی آنهایی که می‌فهمیدند، می‌فهمیدند هر عمل خیری چه کارکردی دارد. واجبات که جای خود را دارد. بنابراین من می‌خوام عرض کنم اضطرار که کلید گشایش و فرج بود در مسأله‌ ی ظهور و امر ولیعصر(ع)، اضطرار به حجت، در جاهای دیگر دین هم اگر آدم اضطرار پیدا کند از تنبلی در می‌آید. دینداری‌ اش یک طور دیگری می‌شود. ارزش خودش را همه‌ جا دارد. آن اضطرار همه‌ جا کارگشاست.

یک مطلبی که من نیاز می‌بینم در این بحث خودمان باز مطرح کنم، یک مطلب دیگری است. این است که اضطرار به امام زمان که نقطه‌ی اوج یاد امام زمان، معرفت به امام زمان، انتظار امام زمان، نقطه‌ی اوجش رسیدن اضطرار به اوست، این اضطرار از چه راه‌هایی حاصل می‌شود.

 معرفت به امام زمان که چیزی جای آن را پر نمی‌کند، آن سر جای خودش است. آنها مقدمه است و مقدمه‌ی ضروری هم هست. منتهی می‌خواهم عرض کنم همه‌ی اینها باید نهایتاً شخص مؤمن را به این برساند که بفهمد تنها درمان دردهای دین و دنیا و آخرتش امام زمان است و آمدن اوست. دردمند او شود. من درد او را داشته باشد و بدانم او دوای درد من است. بدانم او تنها راه نجات است و چیز دیگری جای او را پر نمی‌کند.

بله برای رسیدن به اضطرار باید امام زمان را بشناسم. باید بفهمم که امام زمان (ع) چه کارهایی دارد. آنها مقدمه است. ولی نهایتاً من باید دردمند او شوم که اگر این اتفاق افتاد، آنوقت فرج رخ می‌دهد. عرض کردیم حالا یا فرج شخصی برای آن شخصی که دردمند شده است، یا اگر جامعه به اضطرار و دردمندی رسیده است، دردمندی نسبت به او؛ نسبت به امام زمان، یعنی فهمیدند او گره گشا است، آنوقت فرج عمومی رخ می‌دهد.

نکته‌ ای که می‌خواستم عرض کنم این است که اضطرار و دردمندی ما به حضرت حجت و امام زمان (ع) سه نوع است. می‌تواند با سه سبب حاصل شود.

اولین سبب این است که اضطرار به ‌خاطر دنیا حاصل شود، حاجات دنیایی ما را دردمند امام زمان می‌کرده است. گرفتاری‌ های دنیا و مشکلاتی که داریم. خوب ببینید ما در این دنیا برای رسیدن به یکسری منافع یا برای اینکه دفع یکسری ضررها را کنیم، مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید، ضررهایی که برای ما پیش می‌آید، مریضی، قرض، گرفتاری، خانه نداشتن، ازدواج، و به خاطر هزار و یک بلا و مشکلات توسل به حضرت کنیم، بعضی‌ها که دردشان خیلی زیاد است، گرفتاری‌ هایشان خیلی زیاد است و می‌فهمند که جای دیگر کارگشا نیست، مضطر حضرت می‌شوند و توسلاتی به او دارند. این یک نوع اضطرار است که سبب آن رسیدن به امور دنیایی است. همین دردهایی که ما گرفتار آن هستیم.

ببینید این هیچ اشکالی ندارد خیلی هم خوب است که کسی به خاطر گرفتاری‌ هایش در خانه‌ی امام زمان برود. چله بگیرد، مثلاً مسجد جمکران، مسجد سهله، مسجد کوفه، اگر گیرش بیاید. نماز استغاثه به حضرت حجت بخواند. در مفاتیح آمده است. کارهایی که هست، توسلاتی که هست. دردمند حضرت شده است، چه دردش آورده است؟

گرفتاری‌ های دنیوی دردش آورده است. هیچ اشکالی هم ندارد. آدم پیش غریبه نمی‌رود. پیش ولی خدا می‌رود. پیش کسی می‌رود که باب الله است و او نزد خداوند متعال واسطه می‌شود و برای ما می‌خواهد. از این جهت هیچ دردمند او شدن مشکلی نیست.

منتهی فقط این یک عیب دارد. آن عیبی که دارد و باید مراقب این مسأله باشیم این هست که فقط و فقط اگر برای حاجات دنیایی یاد او بیافتیم، فقط و فقط برای حاجات دنیایی اگر به او توسل کنیم، مضطر او شویم، شاید این عیب را داشته باشد، آن موقع که حاجتمان را دادند، و کار ما راه افتاد، دیگر یاد او را فراموش کنیم. یا اگر مصلحت دیدند و حاجت ما را ندادند، با آنها قهر کنیم. چون ما دنبال حاجتمان بودیم.

به تعبیر دیگر در این نوع اضطرار حاجات ما هدف است و امام زمان وسیله است. ما می‌خواهیم به هدفمان برسیم. اگر رسیدیم خوب دیگر وسیله را برای چه می‌خواهیم؟ به هدف رسیدیم. این همان است که در قرآن می‌گوید: بعضی‌ها وقتی در کشتی قرار گرفتند و دچار امواج بلا می‌شوند، «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ» (عنکبوت/65) با اخلاص خدا را می‌خوانند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» وقتی نجاتشان دادیم، به هر حال کارشان راه افتاد، «إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» دوباره به همان شکل بر می‌گردند.

اشکال این مسأله همین است که اگر ما به حاجت رسیدیم دیگر وسیله را کنار می‌گذاریم. اگر به دلیلی مصلحت ندیدند و به ما ندادند، چون ما دنبال آن هدف بودیم، باز می‌گوییم: این وسیله به چه درد ما می‌خورد؟ باز کنار می‌گذاریم. یعنی می‌خواهم عرض کنم نباید خودمان به این حد اکتفا کنیم. حاجاتمان را ببریم.

ما در روایات متعدد داریم نمک طعامتان را هم از ما بخواهید. بند کفشتان هم از ما بخواهید. کنایه از کوچکترین چیزهای زندگی است. چه اشکالی دارد آدم برای این چیزها هم مرتب در خانه‌ی امام زمان (ع) برود؟ مرتب در خانه‌ی خدا برود؟ بلکه به این بهانه‌ها در تور خود خدا بیافتد.

خدا امام (ره) را رحمت کند. در درس‌های اخلاقی‌ شان آن زمان که در قم بود، قبل از سال 42 می‌فرمود: دانه می‌ریزند تا کبوتر بگیرند. گاهی مواقع با این دانه‌ها ما می‌رویم تا در تورشان بیافتیم، این کبوتر را بگیرند.

در مثنوی می‌گوید: موسی وقتی شب با خانواده‌اش داشتند در بیابان تاریک می‌رفتند، از دور یک نوری دید، به خانواده‌اش گفت: هوا سرد است، راه را هم گم کردیم. من بروم آتش بیاورم. فکر می‌کرد آتش است. می‌گوید: یعنی شعر اینطور است. می‌گوید: «بهر نان شخصی سوی نانوا دوید» رفت نان بخرد. «داد جان چون حسن نانوا را بدید» عاشق خود نانوا شد. در تور نانوا افتاد.

«رفت موسی تا آتشی آرد به دست   آتشی او دید کز آتش برست»

نور نبوت شامل حالش شد. یک چیز بالاتری گیرش آمد. گاهی آدم به این بهانه‌ها در خانه‌ی امام زمان می‌رود. یک چیز بالاتر گیرش می‌آید. عیبی ندارد ولی من می‌خواهم بگویم: نباید به این اکتفا کرد. یاد امام زمان فقط نباید موقع گریه‌ها و مشکلات باشد.

خدا حاج آقای دولابی را رحمت کند. می‌گفت: بعضی‌ها فقط برای گریه‌هایشان در خانه‌ی امام رضا می‌روند. امام رضا می‌خواهد خنده‌های شما را هم ببیند. در خوشی‌هایتان هم بیاید. نه فقط در ناخوشی‌ها!

یک آقایی در قم بود از علمای بزرگوار بود و الآن هم زنده هستند. ایشان می‌فرمود: من در جوانی یک زمانی فقر شدیدی پیدا کرده بودم. مایحتاج اولیه‌ام را نداشتم. نشستم در حجره، یک عریضه‌ای، یک نامه‌ای، برای امام زمان نوشتم و حاجاتم را در آن ذکر کردم. مثلاً چند کیلو گوشت می‌خواهم. چقدر برنج می‌خواهم. چقدر روغن می‌خواهم. اینها را نوشتم. اینها که تمام شد، به محض اینکه تمام شد دیدم در می‌زنند. رفتم در را باز کردم دیدم یک کسی روی سرش عبا کشیده و چهره‌اش درست پیدا نیست. یک کیسه‌ی بزرگی در دستش گذاشت جلوی سکوی، جلوی حجره گفت: این آن چیزهایی است که می‌خواستی. اما امام زمان را فقط برای اینها نخواهید. امام زمان را فقط برای این چهار کیلو برنج و گوشت و روغن نخواهید.

می‌گوید: من دقت کردم ببینم چه کسی است. دیدم خدا رحمت کند حاج آقای فخر تهرانی یکی از خوبانی بود که به هر حال خیلی از کسانی که در قم بودند یادشان هست. چند سالی است که از دنیا رفته است. آن حواله را آورد ولی یک تذکری هم داد که فقط در این حد نخواهید.

گاهی مواقع آدم ائمه را تنزل می‌دهد فقط در همین حد که کارگشای گرفتاری‌ها هستند، فقط توسل برای فقر و رسیدن به حاجاتش است. اینها بالاتر از این هستند. نمی‌گویم اینها را نخواهید ولی فقط برای اینها نخواهید. اینها سلمان درست می‌کردند. ابوذر درست می‌کردند. آدم می‌ساختند. سلمانی درست می‌کردند که اگر دو روز در خانه‌ی اهل بیت دیر می‌رفت، اهلبیت گله می‌کردند. می‌گفتند: ما دلمان برایت تنگ می‌شود. چقدر دیر می‌آیی.


ما در روایت داریم که شیعیان خاص ما کسانی هستند که ملائکه خادم آنها هستند و از ملائکه بالاتر هستند. «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا» (بحارالانوار/ج18/ص345) یک چنین کسانی را درست می‌کردند. ما اهلبیت را در مسیر آدم‌سازی ببینیم. آمدند برای چنین کاری نه اینکه شفا بدهند، یک قرضی را راه بیاندازند، یک گرفتاری را راه بیاندازند. این قسم اول اضطرار است. قسم دوم اضطرار را در بخش دیگر خدمت شما می‌گویم.

 قسم دوم اضطرار این هست که کسی که درد آخرت دارد مضطر به حجت می‌شود. در قسم اول درد دنیا باعث شد که آدم دردمند حضرت شود. در قسم دوم کسی که درد آخرت دارد. درد ابدیت دارد. از طرفی من باور دارم که زندگی فقط محدود به شصت، هفتاد سال نیست و تا ابد زنده هستم. تا یک میلیارد و دو میلیارد و ده میلیارد نه! دیگر تمامی ندارم. حالا که متولد شدم، در این دنیا آمدم که بمانم. این از طرفی است.

از طرف دوم من نمی‌دانم که در مسیر ابدیتی به این طولانی چه چیزهایی به درد من می‌خورد. توشه‌های من چیست؟ من از نیم ساعت دیگر خودم خبر ندارم که چه احتیاجاتی دارم. نیم ساعت دیگر مثلاً فرض کنید یک مشکلی برای من پیش می‌آید. یک مریضی پیش می‌آید، یک دردی پیش می‌آید که دوایی می‌خواهم. گرسنگی پیش می‌آید که چه می‌خواهم. آسیبی پیش می‌آید. آفتی پیش می‌آید. ببینید من از هیچی خبر ندارم. ممکن است هر اتفاقی برای من بیافتد. خدای نکرده یک تصادفی کنم و برای من مشکلاتی پیش بیاید.

چطور راه ابدیت که میلیارد سال جلوی من است، خبر دارم که چه اینجا نیاز است؟ چه چیزهایی از من دفع خطر می‌کند؟ آسیب‌های مرا برطرف می‌کند. چه چیزهایی توشه‌ی این مسیر طولانی من است؟ پس احتیاج به یک راهنما دارم. یک کسی را می‌خواهم که بیاید مرا راهنمایی کند. نه فقط راهنمایی دست مرا بگیرد ببرد. کسی که این مسیر را رفته باشد و برایش آشنا باشد.

این از طرف دوم است. پس اولین مورد زندگی من ابدی است و محدود به شصت، هفتاد سال نیست. در این زندگی ابدی چون برای من ناشناخته است، توشه برای من مشخص نیست. خطراتش برای من مشخص نیست. من یک کسی را می‌خواهم که توشه‌ی راه را برای من راهنمایی کند. خطرات را رفع کند. دست من را بگیرد. شفاعت و دستگیری کند در مسیر ابدیت. این دومین مورد است.

از طرف سوم قرآن به تنهایی نمی‌تواند این کار را کند. ممکن است شما بگویی: قرآن این کار را کرده است. برای ما حجت است. قرآن می‌گوید: چه کاری بکن، چه کاری نکن؟ توشه‌ات چیست؟ خطرات راه چیست؟ جواب این است که به قرآن همه‌ی فرقه‌ها تمسک می‌کنند.

قرآن فصل الخطاب نیست که کار را قطع کند و تمام کند. احتیاج دارد که مقاصد قرآن تبیین شود، تفسیر شود و گفته شود. آن مقصود خدا بیان شود. و الا شما نگاه کنید هم خوارج تمسک به قرآن می‌کردند و هم امیرالمؤمنین. هم معاویه به قرآن تمسک می‌کرد و هم سپاه علی! امیرالمؤمنین وقتی ابن عباس را می‌خواست برای بحث کردن با خوارج بفرستد، فرمود: با قرآن با آنها بحث نکن. چون تو یک آیه می‌خوانی و آنها یک آیه‌ی دیگر را می‌خوانند. تو یک آیه می‌خوانی می‌گویی: معنایش این است. آنها می‌گویند: نه! مقصود این آیه چیز دیگری است. بحث ختم نمی‌شود.

خوب پس ببینید قرآن به تنهایی کافی نیست. رسول خدا هم حجت است ولی حجتی است که در همه‌ی زمان‌ها، تا قیامت نیست. ببینید باید کسی باشد که زنده باشد و در هر زمانی حافظ قرآن باشد. از تحریفش جلوگیری کند. مقاصد و اهداف خدا در قرآن را در هر زمان تبیین کند.

در هر زمانی بگوید: به اقتضای آن زمان چه کار باید کرد و چه کار نباید کرد؟ خطراتش چیست؟ و اینجاست که باز هم ضروری است که کسی مثل رسول خدا با همان علم، با همان عصمت و خطا ناپذیری باشد. مقاصد قرآن را تبیین کند. قرآن را از تحریف حفظ کند. دست ما را بگیرد و تا ابدیت ببرد. پس بنابراین اگر کسی دردمند شد، آخرت و ابدیت را باور دارد، آنوقت مجبور است جلوی حجت زانو بزند. چون می‌داند که در این شب ظلمانی و طولانی کسی غیر از او نیست. من فقط می‌خواهم بحثم را تمام کنم با اشاره به یک غزلی از حافظ که اشاره به همین دارد.

زان یار دلنوازم شکری است با شکایت         گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس           گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود      از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
او باید در این سیاهی و تاریکی نجات بدهد. این راه بی‌نهایت است.
این راه را نهایت صورت کجا توان بست           کز صد هزار منزل بیش است در بدایت
اولش صد هزار منزل دارد. پس او باید بیاید. لذا در آخرین بیتش می‌گوید:
عشقت رسد به فریاد، گر خود بسان حافظ     قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

اگر قرآن را با روایت چهارده نفر، با روایت چهارده معصوم و تبیین آنها بخوانی به داد تو می‌رسد.

قسم سوم اضطرار به حجت است به خاطر خدا، نه درد دنیا، نه درد آخرت، درد خدا دارد و زانو می‌زند، این را جلسه‌ی بعد می‌گذاریم.


" مباحث یادی از امام زمان عج الله - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا - http://samtekhoda.tv3.ir "


سایر پست های موضوع یادی از امام زمان عج الله:

یادی از امام زمان عج الله (1)

یادی از امام زمان عج الله (2)

یادی از امام زمان عج الله (4)


مباحث مربوط به امام زمان (عج):

آیا در بین یاران خاص امام زمان علیه السلام، خانم‌ها هم هستند ؟

یادی از امام زمان عج الله (1)

توضیح ویژگی زنده بودن امام زمان عج الله

دلایل زنده بودن امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف

توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (1)

توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (2)

توضیح در مورد ویژگی غایب بودن امام زمان (ع)

دلایل غیبت امام زمان علیه السلام

راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت - (1)

راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت (2)

رابطه‌ی امام حسین ( علیه السلام ) و امام عصر ( علیه‌السلام )

بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (1)

نقش امام عصر در تقدیر انسانها

وظایف فردی منتظران در عصر غیبت امام زمان عج الله

در محضر امام زمان عج الله بی ادبی نکنیم

وظایف منتظران – ادب زمان و مکان (1)

تجدید عهد روزانه با امام زمان علیه السلام (1)

چرا امام زمان عج الله به داد فقیران و گرفتاران نمی رسد ؟!

تبعیت از جانشینان امام زمان عج الله (1)

علائم ظهور و وظیفه منتظران (1)


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مباحث یادی از امام زمان (عج) (۴۶ مطلب مشابه)