سلام به همه
دلم گرفته و شب های بسیاریه که با گریه میخوابم و روز همه ش افسرده و دل مرده ام، جریان از یک خواستگاری شروع شد؛
من دختری بودم که خواستگار کمی داشتم، فقط یک دونه خواستگار رسمی رد کردم، اونم در سن کم و چون واقعا هیچ چیزی از زندگی مشترک حالیم نبود، ولی بعد اون نمیدونم چی شد هیچ وقت خواستگاری نداشتم و اصلا به چشم نمیومدم، انگار خدا بختم رو بست و از نگاه جنس مخالف منو انداخت، تو مراسمات و دانشگاه با اینکه همه میدونستن چقدر خوش اخلاقم ولی یک نفرم خواستگاریم نکرد.
و از اون طرف یک دختر فامیل دورمون از در و دیوار براش خواستگار میریخت، از بس خواستگار داشت دیگه خونه نشین شد چون هر جا میرفت خواستگاریش میکردن، شاید تو تصورتون بیاد شرایطش خوب بوده، ولی ما دو تا تقریبا شرایط مون یکی بود ولی اون یه کم فقط یه کم خوشگل تر از من بود.
ولی به جان پدر مادرم قسم که اخلاقش خیلی بده، جوری که منه دوست صمیمیش، چند ساله باهاش بخاطر اخلاقش قطع رابطه گردم و دیگه حتی بهش زنگ نمیزنم. پدر مادرش هم اخلاق گندی دارن که همه رو تحقیر میکنن و بیشتر اطرافیان ازشون فراری هستند.
نمیدونم چی بود، ولی کل پسرهای فامیل عاشقش میشدن و بهش پیشنهاد ازدواج میدادن، و دختره یک بار آبروی یکی شون رو بد ریخت. ولی همین پسرها یکی شون عاشق من نشد، جوری که مادرم هم تعجب میکرد که چرا هیچ کسی عاشق تو نمیشه، چرا به چشم یک نفر هم نمیای؟
تا این که چن ماه پیش برای من یک خواستگار اومد که شغل معمولی داشت، کلا همه ویژگی هاش معمولی بود ولی اخلاقش خوبه و صداقت هم داره و زحمت کشه، ولی شغل دهن پر کن نداره و با حقوق کم، خلاصه منم در گیر و دار این خواستگاری و خوشحال بودم که خدا آدم خوش اخلاقی سر راهم گذاشت، تا اینکه چند ماه پیش یک خبری تو فامیل پیچید که همین دختر فامیل ما یک خواستگار عالی داره که خونه، ویلا و ماشین شاسی بلند داره.
من راستش بگم یه کم حسادتم شد، ولی بیشتر دلم گرفت، از اینکه من فقط یک خواستگار رد کردم اونم چون اصلا نمیدونستم ازدواج چیه و بعدش انگار تحریم شدم از خواستگار، ولی این دختر خانم که به بهاته مختلف خواستگار بسیار تاپ رد کرد مثلا بدلیل سن زیاد، قیافه قد و غیره، سالهاست همه عاشقش میشدن و دیگه خواجه حافظم خواستگاریش کرد، ولی من حتی یک پیرمردم عاشقم نشد که یه کم پز بدم.
الانم خواستگار درجه یک داره، من پول پرست نیستم، آهن پرست و این خزعبلات نیستم، فقط میخوام بدونم من که همیشه خیلی خوش اخلاق تر از اون بودم، من که خولستگار الکی رد نکردم، من که کسی رو مسخره نکردم، حق کسی رو هم پایمال نکردم، چرا خدا بختم رو سالها بست و الان هم یک خواستگار معمولی بهم داد؟
ولی اون دختر که انقد خواستگار الکی رد کرد، آبروی یکی رو هم برد و بد اخلاقه، چرا خدا همچین کسی سر راهش قرار داد ؟ همه فامیل به چشم تحقیر به خواستگار من نگاه میکنن در صورتی که ایشون بسیار زحمتکشه، فقط زبون بازی بلد نیست و کم حرف و کم روئه. حتی مادر خودم امروز بهم گفت این خواستگار تو درپیته و هیچی نداره.
اون وقت دختر فلانی باید کسی بیاد براش که همه دهن شون باز بمونه، ولی نقل محافل فقط شده خواستگار این خانم و اینکه چه شانسی داره؟!
چرا خدا هم نمیخواد بعضی بنده هاش شاد و خوشحال باشن؟
خدا بر اساس چه معیارهایی نعمت ها رو تقسیم کرده
چرا خدا ما رو از همه آرزوهامون محروم کرده؟
چرا خدا کمکم نمیکنه ازدواج کنم؟
چرا خداوند بعضی آدمها را مادر زادی دوست نداره؟
خدا کجایی؟ این سوال منو له کرده ...
چی کار کنم خدا من و خانوادم را ببینه ؟
چرا خدا یه کاری برای ما نمیکنه
چرا هر چی میگم خدا گوش نمیده ؟
← درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه)
- ۶۱۷۲ بازدید توسط ۴۱۶۳ نفر
- دوشنبه ۲۰ خرداد ۹۸ - ۱۵:۰۹