باسلام
دختری 27 ساله هستم که مدرک فوق لیسانس یکی از رشته های فنی مهندسی را دارا می باشم. متاسفانه تا بحال تجربه کار در هیچ محیطی رو نداشتم و این مشکل مربوط به تعصبات الکی خانواده ام می باشد.
خدا رو شکر از لحاظ مالی خانوادم مشکلی ندارند و این دلیل باعث شده که هر وقت کاری رو پیدا کردم و با خانوادم مطرح کردم اونها عدم نیاز به کار رو بهم گوشزد کردند و گفتند نیازی نیست کار کنی و بهتره بری درس بخونی و ادامه تحصیل بدی.
این قضیه از بعد از لیسانسم شروع شده و تا امروز ادامه پیدا کرده. به اصرار اونها مجبور به ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس شدم و از اونجا که نمیخواستم کامل نظراتشون رو بهم تحمیل کنند حاضر به تحصیل در دانشگاه ازاد نشدم و یک سال پشت کنکور موندم و در دانشگاه تهران قبول شدم.
حالا بعد از سه سال تحصیل و تموم شدن درسم وقتی حرف از کار کردن میزنم و میگم که قراره برم فلان شرکت برای مصاحبه، مخالفت میکنن و اولاً میگن که برو دکترا بخون و من اصلا موافق این قضیه نیستم با اینکه استعداد درخشان هم هستم و میتونم امسال هم بدون کنکور دکترا برم. میگن حالا که نمیخوای درس بخونی نیازی نیست کار هم بکنی و یا مثلا اگه میخوای کار کنی برو دنبال ثبت شرکت ، کمکت میکنیم و وقتی میگم که من با تجربه صفر کاری شرکت بزنم شکست میخورم میگن پس دنبال کار دولتی بگرد!
تقریبا شش ماهه خونه نشین شدم، اما کوتاه نمیان و واقعا دارم از این قضیه عذاب میکشم. تو این شش ماه حتی از لحاظ مالی ازشون چیزی نخواستم و الان دیگه یه جورایی کفگیرم داره به ته دیگ میخوره و نمیخوام این قضیه باعث بشه که اونا بتونن خواسته هاشونو بهم بازم تحمیل کنن...
نمیتونید تصور کنید چه عذابی رو دارم تحمل میکنم، حتی مامانمم سمت من نیست و تو تیم بابام و داداشمه و وقتی بهش میگم تو میتونی راضیشون کنی میگه منو با اونا درگیر نکن، اگه میخوای کار کنی بهتره بری شوهر کنی و خونه شوهرت بری سرکار !!
امروز با برادرم دوباره بحثم شده سر این قضیه، تهش عابر بانکشو داده بهم میگه بیا اینم کار !! اخه من چی بگم و یا چکار کنم؟
تو رو خدا اگر راهکار و یا حرفی میدونید که فکر میکنید میتونه راضیشون کنه بگین تا بهشون بگم ... اگر اوضاع همین طور پیش بره افسرده تر از اینی که الان هستم میشم...
با تشکر از تمامی دوستان
موفق باشید
بیشتر بخوانید ...
یکی پیله کرده که چرا تا حالا ازدواج نکردی، چی بهش بگم؟
دختری 29 ساله ام که جهیزیه ندارم، به ازدواج کردن امید داشته باشم؟
یه بغض سنگینی رو گلومه که فقط خدا حالم رو میدونه و بس
دیگه نمیکشم، دیگه نمیخوام این زندگی رو ...
همه چیزمون رو الکی و برای هیچ باختیم
سهم من از این زندگی فقط کلفتی پدر و مادرم هست
نمیدونم سرنوشتم چرا اینجوری شد ؟
سر طبیعی ترین مسائل زندگی جیگرم خونه
این که یه دختر مجرد خونه بگیره و مستقل بشه بده ؟
چطور خانوادم رو قانع کنم که سر کار برم ؟
صبح تا شب توی خونه حسرت زندگی دوستانم رو می خورم
چرا منو کسی نمیخواد؟ ، این سوال شده عقده
تنها چیزی که تا آخر عمر با منه حسرته
یک دخترم که در آستانه 30 سالگی دچار بحران شدم
دختر 28 ساله ای هستم که دیگه هیچ هدفی ندارم
مدتی هست که دلم عاشقی کردن می خواد
در 53 سالگی هنوز مجردی رو تجربه می کنم
27 ساله شدم، دلم می خواد یک مرد کنارم باشه
همفکری دخترانی که امید ازدواج ندارن
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۹۵۸۶ بازدید توسط ۶۶۹۲ نفر
- سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶ - ۲۱:۴۹