سلام
دختری ٢١ ساله هستم، به دلیل دعواهای پدر و مادرم یه وقت هایی ترس عجیبی از ازدواج دارم و شدیدا فکرم رو مشغول میکنه این موضوع، چون با کسی در ارتباطم و به هم دیگه علاقه مندیم و قصدمون ازدواجه.، از همین جا معذرت میخوام اگه متنم خیلی طولانیه ولی مجبورم کامل توضیح بدم.
دعواهای خونه ی ما معمولا با مسائل خیلی جزئی و در حقیقت چرت شروع میشه یا آدم های از نظر من بی ارزش (خانواده پدریم) و کارهایی که تو گذشته کردن و ...
مادرم جوش میاره و بحث میکنه و پدرم یه کلمه یا یه فحش یا یه عبارتی پیدا میکنه که شدیدا بسوزونه!، مادرم خیلی بیشتر جوش میاره، سرخورده شده به دلیل این حرف ها حتی، و بحث هی کش داده میشه و پدرم هم به حرف های اینجوری و فحش و دست گذاشتن رو نقطه ضعف و حتی فحش دادن به پدر بزرگم ادامه میده و هی بدتر و بدتر و بدتر، تازه رابطه ش با پدر بزرگم خیلی هم خوبه ها ولی تو دعوا هر جور حرفی میزنه به پدربزرگم که یه کارگر زحمت کش بوده فوق العاده با شخصیته.
میتونم بگم هیچ حرمتی نمونده! من از این توهین ها واقعا اذیت میشم و میبینم که مادرم هم خیلی اذیت میشه رو روح و روانش تاثیر گذاشته و میبینم که پدرم هم کشش این همه بحث رو نداره و اونم حق داره یه جورایی.
بعد از چند هفته تکرار شدن این مسائل یه جا کار به کتک کاری میکشه دیگه و منو برادر ١٥ ساله م مجبوریم بیشتر وارد دعوا بشیم تا پدرم کاری نکنه.
متاسفانه چند روز پیش انقدر شرایط بد بود که من خواستم سریع از مامانم دفاع کنم و به جاش سمت من اومد و کلی کتک خوردم، در مورد شرایط خانوادگی مون اگه بخوام بگم پدرم کارشناس روابط عمومی هستش و کارمند، مادرم بعد از ازدواج کارشناسی حقوق خونده و خانه داره، از نظر مالی تو این اوضاع اقتصادی میتونم بگم خیلی خوب هستیم و شرایط زندگی ایده آلی داریم، زندگی اقتصادی دست مادرم میچرخه و کارهاش بی نظیره واسه پیشرفت مون، ببخشید که این همه توضیح دادم.
اصل مطلبم این ترسی هستش که از زندگی آینده ی خودم دارم، ترس از این که این شرایط خیلی روم تاثیر گذاشته باشه یا حتی اگه من رعایت کنم بعدا، طرف مقابلم رعایت نکنه و اون مشکلات عجیب این جوری داشته باشه که بعد ازدواج بزرگ بشه.
این ها واقعا ذهن منو درگیر کرده و همه آینده رو برام پوچ کرده، میترسم زندگی اصلا اون چیزی که فکر میکنم در نیاد و همه علاقه مون از بین بره یا به روح هم آسیب بزنیم و درک نشیم
پشاپیش ممنونم از این که کمکم میکنین و برای سوالم ارزش قائل شدین.
مرتبط با عدم تمایل به ازدواج در دختران:
برای علاقمند شدن به ازدواج چه راهکارهایی دارید؟
به خاطر خیانت هایی که دیده ام از ازدواج متنفرم
روحیاتم با خانم بودن، همسر بودن و کدبانو بودن جور در نمیاد
دخترم، اصلا هیچ میلی به ازدواج ندارم
به دختری علاقه دارم که نمیخواد ازدواج کنه
دخترم، نمی خوام ازدواج کنم ولی با دل والدینم چه کنم ؟
بر خلاف قبل الان دلم نمیخواد شوهر کنم
من از ازدواج می ترسم، چونکه اصلا نمی تونم به کسی اعتماد کنم
حس خوبی نسبت به ازدواجم ندارم و مطمئنم که خوشیخت نمیشم
نمی تونم هیچ پسری رو برای ازدواج دوست داشته باشم
← جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه) ← ترس از ازدواج در دختران (۵ مطلب مشابه)
- ۲۳۳۷ بازدید توسط ۱۶۲۳ نفر
- سه شنبه ۳ دی ۹۸ - ۱۸:۰۵