بسم الله الرحمن الرحیم
آقای شریعتی: در جلسات گذشته بحث ما در ذیل بحث یادی از امام عصر (عج)، بحث عدالت حضرت بود. نکات خوبی را شنیدیم. سؤالی که در بین سؤالات دوستان فراوان بود، این بود که گفتند: از حاج آقا بپرسید، این عدالتی که حضرت میآورد و همهجا را پر میکند، غیر از عدالتی است که نبی مکرم اسلام، امیرالمؤمنین (ع)، انبیاء و اولیای گذشته به دنبال آن بودند. یعنی جنس عدالت ایشان فرق میکند؟
حاج آقای عالی: بسم الله الرحمن الرحیم. این سؤال بسیار قابل توجه است از این جهت که یک فصلی از تاریخ مصادف با برقراری عدالت بود ولو در یک محدوده خاصی در زمان پیغمبر اکرم، حکومت مدینه و همچنین در زمان امیرالمؤمنین (ع) در کوفه بود. آن چیزی که ولی عصر (ع) در آخرالزمان خواهد آورد، دنباله همان است؟ از جنس همان عدالت است یا چیزی فراتر از آن است؟ از جهتی دنباله همان و از جهتی فراتر از آن است.
از این جهت دنباله آن است، چون ظهور امام زمان و حکومت حضرت ولی عصر (ع) دنباله همان زحمات تمام انبیاء و اولیاء و ثمرهی آنهاست. همه انبیاء و اولیاء در طول تاریخ به دنبال تحقق عدالت و گسترش عدالت بودند. به دنبال یک چیز بودند و هدف یک چیز بوده که یک عدالتی در جامعه گسترش پیدا کند و در بستر آن عدالت بندگی خدا محقق شود. توحید محقق شود.
جنس عدالت امام زمان از همان جنس است. مهدویت دنباله همان نبوت و امامت است و امام مهدی (ع) دنباله پیغمبر و حضرت علی (ع) و امام حسن و امام حسین است. فقط چیزی که هست یکی از جهت عرض و طول این عدالت است، یعنی گسترهی عدالت مهدوی بسیار فراگیر و بسیار گستردهتر است. یعنی در سطح زمین در تمام عرصههای جامعه این عدالت پیاده میشود. در آن زمان نبود. دومین مورد اینکه درجات عدالت خیلی عمیقتر و رشد یافتهتر خواهد بود. اولاً اصل جنس عدالت همان است.
در روایتی از امام صادق(ع) است که فرمود: «مهدی ما همان سیره پیغمبر و همان زندگی امیرالمؤمنین را خواهد داشت.» از همان جنس است. چون این آدم از همان جنس آدمها است. از همان جنس انسانهای پاک و صالحی است که تمام هم و غمشان هدف الهی و برقراری حکومت خدا در زمین بوده است.
در تواریخ معتبر هست که پیغمبر اکرم بعد از فتح مکه، یکی از افراد طایفهی قبیلهی بنی مخزوم، از قبایل با اهمیت قریش بوده است. زنی سرقتی کرد، آنها میدانستند که پیغمبر اکرم در اجرای حد الهی و قوانین الهی مسامحه نمیکند. دور هم جمع شدند که اگر این کیفر ببیند، از قبایل قریش است، آبروریزی است. چطور به پیغمبر بگوییم؟
به نظرشان رسید که اسامه بن زید را که فردی محبوب پیغمبر بود و پیغمبر به او علاقه داشت را شفیع و واسطه قرار بدهند که بگوید: از این بگذرید. اسامه به پیغمبر گفت، پیغمبر بسیار ناراحت شد طوری که رنگ چهرهشان عوض شد، فرمود: شما در رابطه با یکی از قانونهای خدا واسطه میشوی که من زیر پا بگذارم.
بعد که حضرت حس کرد که شاید یک ذهنیتی در بعضی از افراد هست، و آن قومیت و قبایل باعث شوند حکم خدا زیر پا گذاشته شود، شب در مسجد بعد از نماز یک خطبهای خواندند و یک جمله را بیان کردند که این خیلی گویا است.
به خصوص در زمان ما برای کسانی که در این کشور مسؤولیتی دارند، حواسشان را جمع کنند. فرمودند: پیشینیان شما و امتهای گذشته اگر احیاناً دچار هلاکت و عذاب شدند به این خاطر بوده که تبعیض آمیز رفتار میکردند. اگر بزرگی در بین آنها سرقت میکرد، او را رها میکردند. ولی اگر آدم ضعیف و بی دست و پایی بود که کس و کاری نداشت، اگر او یک خطایی میکرد، حد را بر او جاری میکردند. همان مثل خودمان که شتر دزد را رها میکردند، آفتابه دزد را میگرفتند. پیغمبر فرمود: به خدا قسم اگر دخترم فاطمه، چیزی را سرقت کند، دست او را قطع میکنم. آنچنان برخوردی کرد که همه حساب کار خودشان را بکنند. در قانون الهی تبعیض و پارتی بازی و میانجیگری نیست.
موردی در مدینه اتفاق افتاد که خانهای سرقت شد، دو نفر متهم بود. یک نفر یهودی و یک نفر مسلمان بود. یک عده مسلمان روی همین مصلحت جوییهایی که گاهی دلسوزی فراتر از خدا و رسول می کنند، نزد پیغمبر آمدند و گفتند: یا رسول الله! اگر قرار باشد شما به این مسلمان گیر بدهید، آبروی مسلمین میرود.
پیغمبر فرمود: این حرفها نیست. باید ببینیم چه کسی بوده است. هرکسی بوده فرقی ندارد. گفتند: یا رسول الله! یهودیها خیلی به ما ظلم کردند. به فرض هم اگر مسلمان بوده، شما این یهودی را دم چشم قرار بدهید. به او شک کنید به تلافی ظلمهایی که به ما کردهاند.
پیغمبر فرمود: ربطی به هم ندارد. آن ظلمها جای دیگری بوده است. ما قرار نیست ظلم کنیم. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده/8) قرار نیست دشمنی با گروهی ما را به ظلم وادار کند. اتفاقاً وقتی بررسی کردند، مسلمان مقصر بود.
پیغمبر گفت: آبروریزی یعنی اینکه ما احکام خدا را جاری نکنیم. الآن هم بعضی هستند که برای اینکه آبروی ما نرود، وجه خوبی در جهان ندارد، دست از احکام الهی میکشند و توصیه میکنند. آن چیزی که آبروی ما را حفظ میکند، این است که طبق آن چیزی که خدای متعال فرموده است عمل کنیم. خدا میداند که آبرو کجا محفوظ است و کجا میریزد. این چیزها بود که دین را محبوب مردم کرد و از اقوام و ملل دیگر جذب اسلام میشدند. چون میدیدند که با عدالت است. چون میدیدند تبعیض و ظلم در آن نیست.
این در تاریخ معروف است که امیرالمؤمنین(ع) میرفتند. چون زره حضرت گم شده بوده، چشمش افتاد که زره ایشان دست یک مسیحی است. از او در دادگاه شکایت کرد. آن زمان شریح قاضی در زمان حکومت امیرالمؤمنین قاضی بود. حضرت علی(ع) خلیفه بود. از یک فرد معمولی مسیحی شکایت کرد که او زره مرا برداشته است. وقتی دادگاه آمدند، شریح قاضی خواست به احترام امیرالمؤمنین بلند شود، حضرت اشاره کردند. من اینجا به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه نیستم. من شاکی و او متشاکی است.
شریح گفت: داستان چه هست؟ حضرت فرمودند: من زره خودم را گم کردم. آن زره را نه به ایشان فروختم و نه بخشیدم. الآن در دست او است! شریح از او پرسید: حرف شما چیست؟ مسیحی گفت: نه! من این زره را از کسی ندزدیدم ولی علی را هم دروغگو نمیدانم.
شریح به امیرالمؤمنین گفت: شما شاهدی دارید؟ دلیلی دارید؟ حضرت فرمودند: نه! شریح گفت: پس من نمیتوانم حق را به شما بدهم. این زره دست ایشان است و برای ایشان است. حضرت سخنی نگفتند و از محکمه بیرون آمدند.
چند قدم دور شدند، مسیحی برگشت، گفت: شهادت میدهم این دین، دین حق است. این قانون، قانون خداست و این رفتار، رفتار انبیاء است. من در کنار حاکم و خلیفه وقت، هیچی فرقی بین من و او گذاشته نشود و او از فرق گذاری خوشش نمیآید، و وقتی هم حکم علیه او شد، نه زوری و نه استبدادی و نه دشنامی، از موقعیتش هیچ استفاده نکرد.
من حق را بر این دین میدانم و شهادت میدهم این دین حق است. شهادتین را جاری کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین این زره شما در جنگ صفین از شتر افتاد و من برداشتم. الآن هم تقدیم شما میکنم. حضرت فرمود: حالا که مسلمان شدی برای خودت باشد!
رضوان خدا بر امام راحل ما باشد. یکی از نزدیکان ایشان در یکی از شهرها یک خطایی کرد، آن زمان هنوز نیروی انتظامی تشکیل نشده بود، افراد کمیته خواستند ایشان را دستگیر کنند، ظاهراً ایشان پرخاش کرده بود و برخورد کرده بود. طوری بود به امام خبر داده بودند. حضرت امام متوجه شد که او حتی اسلحه هم دارد. از اقوام نزدیک امام بود. امام فرمودند: او را بگیرید، بردارید و بیاورید. اگر خواست برای شما اسلحه بکشد، او را بزنید. درود خدا بر او که مانند اجداد طاهرینش قصدش از این انقلاب ظلم ستیزی و زمینه برای وجود مقدس حضرت ولیعصر(ع) بود. آدمهایی که عادل هستند میتوانند یاور امام عدالت باشند.
شما به هر مقداری که بتوانی از ظلم کم کنی، بار امام زمان را کم کردی. سختی کار را از دوش حضرت برداشتی. این جنس عدالتی است که بر ائمه طاهرین بوده و امام زمان(ع) هم اصل عدالتی که خواهند آورد، همین است. منتهی فرق آن این است که اولاً در همه عرصههای فردی و اجتماعی گسترش میدهند. ثانیاً درجات عدالت در زمان امام زمان(ع) و تحت ولایت حضرت و تربیت حضرت درجات عدالت عمیقتر و رشد یافتهتر میشود.
چطور در بندگی، درجات بندگی رشد یافته میشود. ما هم بندگی میکنیم، سلمان هم بندگی میکند، امیرالمؤمنین هم بندگی میکند. ولی این بندگی کجا، بندگی سلمان و امیرالمؤمنین کجا؟ درجات تسلیم بودن با هم فرق دارد. کلاسها و مراتبش با هم فرق دارد.
طوری که اگر اعمال کلاس پایین را کلاس بالایی به جا آورد، برایش گناه حساب میشود. اگر نماز ما را سلمان بخواند، گناه حساب میشود. چون از سلمان این نماز توقع نیست. مثل این است که استاد خطی، خطی را بنویسد که کلاس اول ابتدایی مینوشت.
در کلاس بالا این توقع از او نیست و خطا است. «أن حسنات الأبرار سیئات المقربین» (بحارالانوار/ج11/ص256) آن اعمالی که برای ابرار که مقامشان پایینتر است حسنه حساب میشود، برای مقربین سیئه حساب میشود. اگر ما یک مکروهی انجام دهیم، گناه نیست.
اما اگر یکی از انبیاء انجام دهد، مکروه که بماند، ترک اولی، یعنی چیزی که اولویت داشت و بهتر بود انجام بدهد. اگر انجام بدهد برای او گناه مینویسند. کلاسها فرق میکند. من وقتی کلاسم در بندگی، کلاسم در عدالت، بالاتر برود ترازوی من دقیقتر میشود. اگر در کلاس پایین برای اعمالی به خودم بیست میدادم، الآن دیگر صفر هم نمیدهم. کلاس بالا آمده است. ترازو دقیق شده است. یک چیزهایی را در زدگی ظلم نمیدیدم، اما چون الآن آدم دقیقتری است، میبیند حواسش جمعتر شده است.
ما باید در بندگی اینطور باشیم. باید هرچه جلوتر میرویم، ترازوی ما پیشرفته تر و دقیقتر باشد. این باسکولهایی که با کامیون بار روی آن میرود، دو، سه کیلو را نشان نمیدهد. ولی ترازوهایی که در طلافروشی هست مثقال را نشان میدهد. ترازوهایی که از آن دقیقتر است که فشار هوا روی آن اثر گذار است. اولیای خدا و آنهایی که کلاس بالایی در بندگی و ولایت دارند و درجاتی را طی کردند، یک چیزهایی را ظلم میدانند که به چشم ما ظلم نمیآید.
مرحوم آیت الله میرزا رحیم ارباب، در تخت فولاد اصفهان دفن هستند. ایشان عارف، مجتهد، فقیه و دین شناسی بود و در زمان مرحوم بروجردی معاصر بودند. خیلی از زمان ایشان نگذشته است، ایشان زمانی در خانه سبزی پاک میکردند، برگهای سبزی را وقتی جدا میکرد، خیلی با دقت جدا میکردند. یک نفر گفت: آقا همینطور از ساقه بکش، همه یکباره کنده شود. گفت: نه! اگر یکی از این برگها از زیر دست من در برود و کنده نشود، آنوقت بعد نزد خدا گلایه کند که خدایا من این همه راه را طی کردم، برای یک مؤمن یک چیزی مفید شوم که بتواند بخورد و من وارد بدن او شوم و کمال پیدا کند. میدانید غذا از طریق بدن مؤمن به ذکر تبدیل میشود. کمال غذا این است که از طریق شما به ملکوت برود و به نماز و روزه و ذکر تبدیل شود. آنوقت اگر این برگ بگوید: خدایا به من ظلم شد. مرا مهمل گذاشتند. آنوقت من چه جوابی بدهم.
خدا شهید مطهری را رحمت کند. ایشان فرمود: من به استادم میرزا علی شیرازی، که خیلی از اوقات مرحوم آیت الله بروجردی ایشان را از اصفهان دعوت میکرد که بیایند و مجالسی را که موعظهای بود، آیت الله میرزا علی آقا شیرازی سخنرانی میکرد، و از ابتدا تا انتهای مجلس شانهها بود که از گریه تکان میخورد.
شهید مطهری که آدم دقیقی بود، میفرمود: ما خداشناسی را از ایشان یاد گرفتیم. از ایشان فهمیدیم که میگویند:«شب مردان خدا صبح جهان افروز است» یعنی چه؟ شب زنده دار و زاهد بود.
شهید مطهری فرمود: ما شب جمعهای با ایشان به مهمانی رفتیم. جلسهای بود و علما و طلبهها بودند و بحث از شعر و شاعری پیش آمد. هرکس شعری از یک شاعر خواند. میرزا علی آقا شیرازی، هم آن شب هم شعرهای زیادی خواندند و هم اظهار نظر میکردند و شعرها را نقد میکردند و نکته سنجی میکردند که آقای مطهری می فرمود: ما فهمیدیم که ید طولایی در شعر هم دارند. وقتی جلسه تمام شد، بیرون آمدیم، نزدیک خانه که رسیدیم، دیدم ایشان میلرزد و حال ترسی بر او افتاده است. اگر ما گناه کبیره کنیم، آنچنان حالت ترس و لرز و اضطراب نمیشود.
گفتم: چه شده است؟ گفت: من بارها با خودم عهد کردم، شبهای جمعه شعر نخوانم. روایتی هست که شبهای جمعه شعر خواندن مکروه است. اشعار که لغویات درونش بوده، نه اشعار حکمت آمیز! الآن اشعاری هستند، روضهها با شعر خوانده میشود. این شعرها همه حکمت و معارف است. آقای مطهری می گوید: ایشان عادتش این بود که معمولاً پاسی از سحر را بلند شود و شب زندهداری کند، آن شب نتوانست بیدار شود. اذان صبح که بلند شد، به ما رو کرد و گفت: ببینید! این اثر همان کاری است که دیشب کردم! ممکن است این عمل برای ما چیزی نباشد، منتهی چون ترازوی او دقیقتر شده است، حس میکند.
حضرت ولیعصر(ع) میآید و یک تربیت ولایی میکند. سطح بندگی را بالا میبرد. جنس عدالت فرق نمیکند، جنس عدالت این است که حق هر ذی حقی به او داده میشود. وقتی کسی تحت تربیت ولایی امام زمان قرار میگیرد، گفتیم: افراد معمولی و عادی در زمان حضرت از اولیای خدا هستند.
تعبیر روایت این است که چشم و گوششان باز میشود. وقتی این مردم اینچنان رشد یافتند، طبیعی است که درجه عدالتی را که رعایت می کنند، همان درجهای نیست که در کلاسهای پایینتر رعایت کردند. بین امیرالمؤمنین و حضرت مهدی فرقی نیست. بحث سر عدالتی است که حضرت محقق میکند. سطح درک مردم از عدالت درجه درجه بالا میرود. کما اینکه سطح ولایت مردم درجه درجه بالا میرود. پس بنابراین امام زمان با امیرالمؤمنین فرقی نمیکند، منتهی حضرت امیر موقعیت پیدا نکرد. امام زمان هم در طول و عرض این گسترش را خواهد داد، هم در عمق و هم در درجات عدالت، چیزی است که در زمان حضرت اتفاق خواهد افتاد.
در مباحث مهدویت نکته بسیار درس آموزی است که آدم بعضاً از روایات هم میبیند، این هست که حضرت آن ظلم گسترده در آخر الزمان را و آن کار کارستان که میخواهند ورق را به عدالت برگردانند، جز با معجزه نمیشود.
ولی باید در نظر داشت که معجزه وجهه قالبی کارهای معصومین نیست. قرار نیست انبیا و اولیاء با معجزه کارهایشان را پیش ببرند. شکی در این نیست که امدادهای غیبی خدا در رابطه با همه مؤمنین میرسد. اما همه کارها با معجزه و امداد غیبی پیش نمیرود. اگر قرار بود وجهه قالبی و اصل کار حضرت با معجزه باشد، نیاز نبود برای به سامان شدن جامعه این همه طول بکشد. پیغمبر اکرم مقامش بالاتر از همه ائمه است. اباعبدالله در واقعه عاشورا معجزه می کردند. بنا بر این نیست.
اتفاقی که در زمان حضرت ولیعصر(ع) میافتد، او بستر عدالت است که در جلسه قبل هم اشاره کردیم. عقل و فهم مردم بالا میرود. ریشهی تحمل عدالت مردم که اجازه میدهند حضرت عدالت را گسترش دهد، عقلها و فهمها هست که رشد میکند و بالا میرود. از طرفی هم موانع عدالت کنار میرود.
اینکه عقل و عقلانیت ریشه عدالت است، حدیثی در اصول کافی است، معروف است. حدیث جنود هقل و جهل است. امام صادق(ع) فرمود: خدا در وجود ما عقل و جهل را قرار داده و لشگریانی برای عقل و برای جهل قرار داده است. 75 صفت از صفات فضیلت، تواضع، شکر، اخلاص، اینها از صفاتی هستند که از جنود عقل هستند، 75 صفت هم از لشگریان جهل هستند. بخل و تکبر و ریا و امثال اینها است. این جنود عقل و جهل در درون ما یک نمایی، جلوهای از جنگ حق و باطل در بیرون یا به تعبیری صف بندی ولایت الهی و اولیای خدا با شیطان است.
یکی از آن 75 صفت، که زیر مجموعه عقل است، عدل است. در روایت امام صادق عقل از جنود و لشگریان عقل است. یعنی زیر مجموعه عقل است. پس عقل اصل است. عقلانیت است که باعث میشود شخصی که عاقل میشود، عادل هم می شود.
در جلسه قبل روایتی را از امام باقر گفتیم که وقتی امام زمان(ع) ظهور میکند، وقتی قیام میکند، «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (کافی/ج1/ص25) دست عنایتش را روی سر بندگان میکشد و عقلها کامل میشود. تحت شرایطی که امام زمان دارد، خود حضرت ولیعصر(ع) میآید، این عقلها رشد پیدا میکند آنوقت آمادگی تحمل آن عدالت را خواهد داشت. چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی! یعنی وقتی این شعور پیدا شود که ظلم چه آثاری دارد؟ چه تبعاتی دارد؟ طبیعی است که این را میپذیرند. از آن طرف موانع عدالت است که مهمترین مانع عدالت شیطان است. در زمان حضرت ولیعصر(ع) ذبح میشود. اصلاً فلسفه وجودی شیطان در زمان حضرت ولیعصر تمام میشود.
شیطان در دستگاه آفرینش درست است که شیطنت کرده و به اختیار خودش تمرّد کرده و به هر حال از در خانه خدا رانده شده است، اما با این وجود این چنین نیست که حکومت خدا را بر هم زده باشد و یک چیزی خلاف حکومت خدا باشد. شیطان در واقع یکی دو راهی درست می کند که یک راهش را انبیاء درست کردند، راه خیر است.
یک راهش را شیطان درست میکند، راه باطل است. که در سر این دوراهی انسان قرار بگیرد، و انسان انتخاب کند. اگر دوراهی نبود، فقط سر راه ما بندگی و کار خوب بود. اینکه دیگر نیازی نبود خدا انسان را خلق کند. ملائکه را داشت، بندگی میکردند و کار خوب میکردند و گناه هم نداشتند. خدا برای اینکه موجودات برتر از ملائکه بیافریند، موجوداتی که خودشان در عین اینکه میتوانند به سمت شر بروند، ولی در عین حال خوبی و بندگی را انتخاب میکنند. خدا انسان را خلق کرد و سر راهش دو راهی قرار داد. راه خیر را انبیاء و راه شر را شیطان آمد و نشان داد.
دو علم افراشت، اسپید و سیاه *** آن یکی آدم، دگر ابلیس راه
بنابراین ابلیس یکی از این دو راه را ایجاد میکند. فلسفه وجودی انسان این است که راه دوم را درست کند و تمام آن زحماتی که انبیاء میکشند، در مقابلش شیطان هم برای گمراهی میکشد. یک موجود تخیلی نیست. یک موجود واقعی است که نقشه میکشد. فقط انبیاء و اولیاء نبودند که سر راحت بر بالین نمیگذاشتند. شیطان هم همینطور است. خستگی ناپذیر کار میکند. من به یکی از علما گفتم: شیطان هم خواب دارد؟ فرمود: اگر میخوابید ما از دستش راحت میشدیم. خواب ندارد!
خدا مرحوم آ شیخ مرتضی زاهد را رحمت کند. از اکثر جاهای تهران میآمدند که پشت سر ایشان نماز بخوانند. بعد هم برای مردم صحبت و موعظه میکرد. یک مرتبه بعضی از کسانی که پشت سرش بودند، دیدند در نماز یکی دو جا را پس و پیش خواند. حواسشان آنچنان که باید و شاید نیست. بعد از نماز هم پراکنده گویی میکرد و صحبتها منسجم نیست.
حتی یکی از کسانی که با ایشان خانه میرفت، میگفت: من در خیابان دستش را گرفتم ماشین به او نزند. دو سه روز این حالت پریشانی را داشت، بعضی از او پرسیدند: آقا شما دو سه روز است پریشان هستی. جریان چیست؟ گفت: بله که پریشان هستم! من دو سه شب پیش یک روایت از پیغمبر خواندم، آن روایت مرا پریشان کرد.
چون اهل باور بود، روایات اهلبیت را هم باور داشت. پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: یا علی! به تعدادی که تو از خوبیها و راههای هدایت میدانی، شیطان هم از بدیها و راههای گمراه کردن بلد است. به تعدادی که تو میدانی او هم میداند. یک چنین موجودی است. فلسفه وجودیاش همین دو راهی درست کردن است.
در زمان ظهور وقتی مردم به حدی از رشد رسیدند که بندگی را انتخاب کردند، راه بندگی و خیر و سعادت را انتخاب کردند، که ظهور رخ بدهد، دیگر فلسفه وجودی شیطان که درست کردن دو راهی بود، تمام میشود. چون مردم انتخاب کردند. قریب به اتفاق مردم خوبی را انتخاب کردند.
و لذا در قرآن وقتی به خدا فرمود: «رَبِّ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (حجر/36) از بهشت که رانده شد به خدا گفت: خدایا تا قیامت به من فرصت بده. خدا نفرمود: باشد. فرمود: «قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ، إِلىَ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/37 و38) به تو تا یک وقت معین فرصت میدهم. امام صادق(ع) فرمود: آن وقت معین که عجل شیطان فرا میرسد عصر ظهور است که در مسجد کوفه به دست مهدی ما از بین میرود. البته شیطان به عنوان یک عامل بیرونی گمراهی و مانع عدالت از بین میرود. نفس از بین نمیرود. مانع اصلی عدالت که شیطان بود برداشته میشود. از این جهت هم عقل رشد میکند و هم مانع برداشته میشود. لذا حضرت در این بستر عدالت را گسترش میدهند.
خدا را به آبروی امام زمان(ع) قسم میدهیم که ما را از یاران حضرت قرار دهند، ان شاءالله بتوانیم باری از حضرت برداریم با کم کردن ظلم و گناهان خودمان، هرچه بار حضرت را کمتر کنیم، کار حضرت راحتتر است.
" مباحث یادی از امام زمان عج الله - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا - http://samtekhoda.tv3.ir "
مرتبط با بررسی عدالت گستری امام عصر عج :
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (1)
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (2)
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (3)
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (4)
مباحث مربوط به امام زمان (عج):
آیا در بین یاران خاص امام زمان علیه السلام، خانمها هم هستند ؟
توضیح ویژگی زنده بودن امام زمان عج الله
دلایل زنده بودن امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (1)
توضیح در مورد رحمت، رأفت و مهربانی گسترده امام زمان (ع) (2)
توضیح در مورد ویژگی غایب بودن امام زمان (ع)
دلایل غیبت امام زمان علیه السلام
راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت - (1)
راه های ارتباطی ما با امام زمان (ع) در عصر غیبت (2)
رابطهی امام حسین ( علیه السلام ) و امام عصر ( علیهالسلام )
بررسی عدالت گستری امام عصر(عج) (1)
وظایف فردی منتظران در عصر غیبت امام زمان عج الله
در محضر امام زمان عج الله بی ادبی نکنیم
وظایف منتظران – ادب زمان و مکان (1)
تجدید عهد روزانه با امام زمان علیه السلام (1)
چرا امام زمان عج الله به داد فقیران و گرفتاران نمی رسد ؟!
تبعیت از جانشینان امام زمان عج الله (1)
علائم ظهور و وظیفه منتظران (1)
← مباحث یادی از امام زمان (عج) (۴۶ مطلب مشابه)
- ۱۲۸۷ بازدید توسط ۹۵۹ نفر
- سه شنبه ۲۴ شهریور ۹۴ - ۱۲:۰۰