↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
سلام
خواستم بپرسم اگه دختر و پسری با اطلاع خانواده ها برای امر ازدواج بخوان با هم صحبت کنن و بیرون یک ساعتی برای آشنایی برن، آقایون به چه مسائلی دقت دارن توی اولین دیدار؟
نحوه برخورد خانم چجوری باشه که براشون دلنشین باشه و دوست دارن اون خانم در مورد چه مسائلی صحبت کنن؟ اگه اون آقا یه مقدار کم حرف باشن به نظرتون بهتره ابتدا دختر خانم سر صحبت و گفتگو رو باز کنن یا منتظر باشن آقا شروع کننده بحث و صحبت باشن ؟ ممنون میشم بابت پاسختون.
سلام
میخواستم نظر آقایون رو در مورد چادر براق بدونم
که آیا چادر براق اصلا جایگاهی در دین داره؟
و اینکه واقعا تحریک آمیزه
با این مانتوهای جلو باز چی قراره به سر نوجوون ها بیاد؟
آیا تحریک شدن با صحبت کردن عادی با یک دختر عادیه؟
مگه میشه پسری با یه SMS تحریک بشه؟!
کارم گناهه و دارم باعث تحریک پسرا میشم ؟
سلام
راستش من یه مشکلی دارم و نمیدونم چه جور باید برطرفش کنم. مشکلم اینکه خوب و اروم نمیتونم صحبت کنم صدام هم خیلی کلفته و بیشتر شبیه مرداست .
لحن صحبتم با تندی همراهه. مشکل دیگه هم اینکه چهره م خیلی نگران و مضطربه .خودم متوجه نمیشم ولی تا حالا چند تا بهم گفتن چته چرا اینجوریه ؟
در حقیقت چهره م همیشه ناراحته و مثل اینکه اخم کرده باشم . امروز با یکی از استادام حرف میزدم که بعدش یکی از همکلاسیهای آقام گفت خانم چرا اینطور با استاد صحبت کردید و گفت یه کم نرمتر بکنید لحن صحبتتونا .
اینقد خجالت کشیدم. نمیدونم باید چیکار کنم. منم مثل خیلیای دیگه مشکلاتی دارم مثل ازدواج که با اینکه صد تا خاستگار بیستر داشتم ولی نمیشه که نمیشه .بیشتر خاستگارا هم منا نپسندیدن .من تو جلسه اول خاستگاری خیلی خوبم ولی تو جلسات دوم سوم که پسرا با روحیاتم و طرز حرف زدنم بیشتر اشنا میشن یا بهتر بگم خود واقعیم را می بینند منصرف میشن .
من رابطم با خدا خوبه . تا حالا پاک زندگی کردم . خونواده خوبی دارم مخصوصا پدر و مادرم. هم خودم هم خونوادم مذهبی هستیم خیلی مورد تایید فامیل و همسایه و اطرافیان هستیم.
تحصیلکردم و ویژگیهای اخلاقی خوب زیاد دارم .٢٨ سالم و تقریبا سنم رفته بالا برای ازدواج . منم مرد ایده ال دوست دارم ولی خیلی توقعاتم را اوردم پایین از اولش هم توقع انچنانی نداشتم. برای ازدواج میتونم بگم زن زندگی هستم.
ولی خوب این روحیه و اضطراب درونی که دارم که خیلی وقتا ناخوداگاه هستش بدون اینکه متوجه بشم و تو صورتم کاملا نمود پیدا میکنه واقعا ناراحتم کرده. تو یه روز شاید مامانم روزی ده بار بهم بگه چته چرا صورتت اینجوره؟ چهره م خیلی افسرده شده بعضی وقتا از خودم عکس میگیرمو واقعا داغونم .حتی اگه بخندم یا خودما شاد نشون بدم باز هم این نگرانی تو صورتم هست .
راستش جذابیت زنانگی برا مردا ندارم . همیشه سرم به کار خودم بوده .ناز و ادا اطفار بلد نیستم در بیارم .تا حالا هیچ پسری نگاه بد بهم نکرده و خدا را بابت این شکر میکنم. ولی دلم میخواد برای همسرم جذاب باشم. بلد نیستم خیلی مهربونی کنم.
اکثر پسرا تو جلسه اول خاستگاری شیفته طرز فکر و اخلاقم میشن ولی تو جلسات بعدی که بیشتر با روحیم اشنا میشن بی خیال ازدواج میشن.
دوستام بهم میگن خیلی پخته ای و خوش بحال مردی که تو زنش بشی. ولی من خودم اخلاقما دوست ندارم.
خواهش میکنم اگه راهی برای کم کردن این اضطراب و نگرانیم دارید بهم بگید چون واقعا دارم ضربه میخورم.
سلام..
دلم خیلی گرفته .. ولی از کارم پشیمون نیستم چون اعتماد برام خیلی ارزش داره...
دختری هستم که مرد مورد علاقم رو به خاطر گواهی برگه سلامت ردش کردم..
یکسالی بود که پسری بهم با تمام وجود علاقه داشت دوست ندارم توضیح بدم که چطور اشنا شدیم و چه ویژگی هایی داشت اما از همه لحاظ عالی بودیم تو جلسه خواستگاری بهم گفت گواهی سلامت برام مهمه از حرفش شکه شدم گفتم یعنی به من اعتماد نداری اونم گفتم چرا ولی دلیلای خودش اورد من اعتماد از ته دل برام خیلی ارزش داره چون پاک زندگی کردم حتی خجالت میکشیدم لباسمو جلو مادرم عوض کنم فقط جلو همسر این چیزا رو دوست داشتم.
خلاصه بهش گفتم اما قبول نکرد مادرش اومد دنبالم رفتیم پزشک قانونی ... برگه سلامت رو گرفتم به پسره هم گفتم تا فهمید کلی خوش حال شد گفت من بهت ایمان داشتم و اعتماد اما من به زور جلو خودمو گرفته بودم لبخندی زدم و گواهی رو دادم دستش گفتم این برگه سلامت حالا برو به سلامت...
تعجب کرده بود منم همین طور که اشکام میومد از اونجا دور شدم دوید دنبالم اومد کلی معذرت و اینا بهش گفتم میدونی چقدر سختم بود که منو معاینه کردن و کلی چیز که دلم سنگینی میکرد گفتم دیگه برام ارزش نداره قسم خوردم دیگه نمیخوامش هر چی هم اصرار داره قبول نکردم...
من یه دختر 30 ساله هستم. دانشجوی سال آخر دکتری تو یه رشته مهندسی از یه دانشگاه دولتی عالی . 4 ساله هر کی میاد خواستگاری تا می بینه احتمال هیئت علمی شدنم صفره می ذاره میره.
من کنار درسم یه کار پاره وقت کوچک دارم که ربطی به درسم نداره. دکتر بهم گفته که بیش تر از این به خودم فشار نیارم. توی دوره دکتری متوجه این موضوع شدم. نه اینکه مشکل حادی داشته باشم ولی متوجه شدم به خاطر فشارهایی که به خودم وارد اوردم برای درس و کار بدنم دیگه تحمل تنش زیاد کاری رو نداره و خیلی واکنش نشون می ده. موندم با بقیه زندگیم چی کار کنم.
نه می تونم تو رشته تحصیلیم کار کنم چون کارش سنگینه. نه می تونم ازدواج کنم. 4 ساله حسرت بغل کردن بچه خودم رو دارم. تازه یه بار یه خواستگار حسابی منو به خودش وابسته کرد بعد که دید احتمال هیئت علمی شدنم کمه یهو گذاشت رفت. تا 2 ماه تو شوک بودم. مشکل اصلی من افسردگیه که با توجه به اتفاقاتی که برام افتاده خیلی سخت دارم باهاش می جنگم. فکر کنین 12 سال تو یه رشته درس بخونی بعد مجبور باشی بذاریش کنار. من چی کار کنم که یکم به آینده امیدوار شم؟
مرتبط:
می خوام بدبین نباشم به خودم و آینده ام
نا امیدی نتیجه امیدوار بودن به غیر خداست
تجربه های امیدوار کننده در زندگی
امیدوارم بتونم راهم رو پیدا کنم
مشکل ناامیدی و کمبود اعتماد بنفس دارم
با سلام
من شیعه هستم میخوام با یه پسر مسیحی ازدواج کنم ایا اشکال داره عقد باطل است لطفا دوستان راهنمایی کنند پاسخ فوری بدن؟
وقتی یه بسر 3 سال ابراز علاقه مستقیم نمی کنه .فقط به طور غیر مستقیم بعضی مواقع نشون میده دوست داره یا بهت علاقه داره نشونه چیه ؟ واقعا چه قدر منتظر بودن ؟ دارم نا امید میشم .
یکی از دلایلش اینه که چنین افرادی دچار کمبودها ، عقده ها و ... هستند وقتی وارد زندگی میشن می خوان تلافی در بیارن .
دلیل دوم اینه که نگاه اونا به زندگی غلط هستش . به عنوان معشوق می خواد وارد زندگی بشه نه عاشق ! . فرهنگ عاشقی رو بلد نیست . فقط بلده ناز کنه ، میگه فقط باید منو دوست داشته باشن .
بلد نیست که عاشقی بکنه . خیلی از آقایون معتقدند که خانشمون بد اخلاقه ! در حالی که بد اخلاق نیست بنده خدا ، داره ناز می کنه برای تو ! این اسمش بد اخلاقی نیست .
من رشته محبت خود با تو می بُرم شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم !!!
خانم میگه ، آقای من اخلاقش بده ! نه این اخلاقش بد نیست ، می خواد غرورش رو تو خونه به رخ بکشه . تو یه بار بگو آقای من ، ببین چقدر نرم میشه ! کسی به این بنده خدا نگفته آقای من !
خانم می خواد نوازش بشه دعوا راه میندازه ، آقا می خواد احترام بشه دعوا می کنه . داشته باش قصه رو .
بگو آقای من الان اعصاب نداره ، آقای من ... ، این مرد اگه سنگ هم باشه نرم میشه . اون همین رو می خواست !
سلام
من یه دختر دانشجو هستم و 21 سالمه مشکلی که دارم اینه که صدام ذاتا خیلی نازکه (حتی گاهی تلفن جواب دادنی کسی که پشت خطه اگه منو نشناسه فکر میکنه یه دختر بچه داره باهاش صحبت میکنه) مخصوصا اگر بخوام با کسی با احترام صحبت کنم بدترم میشه و اصلا صدام رو از قصد نازک نمیکنم چون به حجاب (چادری هستم) و سایر موارد دین هم اعتقاد دارم .
اصلا دلم نمی خواد این صدام باعث جلب توجه و برداشت بد دیگران و به خصوص آقایون در مورد من بشه خیلی از این موضوع ناراحتم چون هیکل درشت و چاقی هم دارم اصلا صدام به هیکلم نمیاد حتی چند بار دوستام بهم گفتن تو که این همه رعایت میکنی سعی کن صداتو کلفت کنی و صحبت کنی تا مردا بد برداشت نکنن ولی واقعا سخته یعنی من اصلا نمیتونم صدامو تغییر بدم .
سوالم از شما به خصوص برادرهای عزیزم تو این سایت اینه که صدای نازک خانم ها واقعا باعث تحریک تون میشه اگر حتی صداشون ذاتا نازک باشه و اندی این کارو نکنن یا فقط کسانی که خودشون میخوان با عشوه و نازک صحبت کنن جلب توجه میکنند؟
ممنون و ببخشید اگر طولانی شد
من یک دختر چادری و محجبه ام تا حالا با هیچ پسری دوست نبودمو نخواهم بود
مشکل من ای است که من در کلاس های مختلط شرکت می کنم و احساس امل بودن بهم دست می ده اخه نمی تونم سرم را بالا بگیرم و به پسر های کلاس نگاه کنم و یا به استادمون زل بزنم .
مشکل دوم من این است که من در کل دختر شاد و شوخی هستم یعنی کسی از با من بودن خسته نمی شود و دوستان زیادی دارم ولی تا به حال نشده یک پسر بیاد طرف من خیلی ناراحتم که دوستام بهم می گند تو روابط اجتماعیت پایینه چون تا به حال با یک پسر در حد اس دادن نبودی:-( من خودم واقعا با دوستی با جنس مخالف , مخالفم به نظرم این گونه کار ها کاری نداره من می تونم برم تو لاین و شیک کنم و با پسر ها دوست بشم ولی چرا نمی رم؟ چون از این روابط خوشم نمیاد
نمی دونم چه رفتاری داشته باشم که اگه پسری از من خوشش اومد بیاد و بهم بگه؟
سلام
یکی از همکلاسیام از من خواستگاری کرده که قضیه اش مفصله و هم من نمیدونم آدمه خوبی هست یا نه.
و مشکلم اینه که نمیتونم فعلا ازدواج کنم و ناگفته نماند من دو سال پیش به یک آقایی واقعا علاقه داشتم و خواستگاری کرد اما وقتی شرایطمو فهمید همه چیز رو بهم زد با جملاتی از قبیل اینکه من لیاقتتو ندارم و ...
و من واقعا آسیب دیدم چون شرایطم که تقصیره من نبود. من که گناهی نداشتم وخلاصه واقعا از خدا کمک خواستم و بهم آرامش داد و فراموشش کردم و نفرتی ازش ابدا توی قلبم نیست دیگه احساسی بهش ندارم و به خودم گفتم خب اون حق داشته اتخاب کنه.
البته به این راحتی نبود واقعا زجر کشیدم ولی خدا کمکم کرد.
اما اون شرایط فد چیه، پدره من قبلا وضعیت مالیه خوبی داشت اما یک مقدار پول بهره ای یا نزول گرفت بعدشم زندگیمون به تدریج داغون شد پدرم ورشکسته شد دقیقا عین فیلمای غم انگیز و هر روز طلبکارا میومدن در خونه و هر چی داشتیم فروختیم اما بهره پول ها روز به روز زیاد تر میشد و من چک هاشو دیدم ده برابره پولشونو بهشون داده بود ولی بازم ولمون نمیکردن ماشیونو فروخت خونه رو فروخت وقتی دیگه چیزی نداشتیم پدرم تصمیم گرفت برا رهایی از اون ها بریم یک استانه دیگه تا بتونه بازم کار کنه حداقل پولشونو بده و ورشکستگیش درست شه و دوباره از صفر شروع کردیم.
و خدا هم خیلی کمک کردم برادرمم تحصیل کرده است اما متاسفانه سرش کلاه گذاشتن اونم یک کلاهه گشاد و رفت حبس که هنوزم مشخص نیست چی میشه دادگاه حکم نداده و نمیدونم کی میاد البته شاید یکماهه دیگه درست شه وقت دادگاه دارن دعا کنید برگرده زودتر.
من سعی کردم از خدا کمک بخوام دعا کردم نمازه حاجات خوندم اونم خیلی زیاد ، هزارتا آیت الکرسی خوندم ، قرآنو ختم کردم چندین بار، امام زاده هایم ختلف رفتم و هر کاری کردم درست نشد و میبینم که مامانم روز به روز پیرتر شد اما با این حال خدا کمکم کرد که تو سختی ها قویم میکنه نمازو که میخونم پشتم محکم میشه و احساس قدرت دارم اما گاهی بهم فشار میاد و تقریبا زیادم گریه میکنم توی هفته چندبن بار بعضی وقتام هر شب اما اشکام از خستگیه گاهی میگم پس کی میخواد اوضاع درست بشه اما آدمه افسرده نیستم آرومم در عین حال میخندم و خوش خنده رو ترینه هکلاسیامم و از تهه دلم میخندم و بخ شدت شوخ طبعم ابدا غصه به دلم راه نمیدم اگر دلم بگیره با خدا حرف میزنم هر چند گاهیم با خدا قهر میکنم.
اما در این مورد خیلی وقته توجه های اون آقا رو حس میکنم که همیشه در حاله حمایت کردنه و داره حمایتشو به انواع و اقسام نشون میده اگه راهنمایی بخوام زودی میاد راهنمایی میکنه وقتایی که میرم خونه دم دانشگاخ حواسش هست و منتظر میمونه تا پدرم بیاد دنبالم و خصوصا اگه شب باشه و مثلا میخواد بگه مواظبتم ولی برای من اصلا مهم نیست و احساساتی نشدم تا چند وقت پیش قبل از محرمو صفر خواستگاری کردن و یکبارم اون آقا گوشیشو چسپوند به گوشم و من وحشت کردم و فهمیدم مادرشون پشت خطه و خواستگار کردن.
اما من نتونستم شماره خونمونو بهشون بدم که بیان واسه همین شرایط مالی یعنی روم نمیشه چون میدونم یک قرونم نداریم که من جهیزیه بخوام خصوصا تو این شهر که همه چیز بر عهده دختره توی شهر ماه چیزای سنگینو پسر میخرید چیزای سیکو دختر اما اینجا کلان شهره و تجملاتی.
اصلا چرا راهه دور بریم من مدت هاست کفشام پاره شده و چادرم سوراخ شدن خدا شاهده دو ساله قصد دارم بخرم پول ندارم و ته جیبه پدرم چیزی نمیمونه همش صرف اجاره خونه و پول آبو برقو خورد و خوارک میشه و صفر میشیم تا ماهه بعد.میخواستم درکناره تحصیلیم کاره دانشجویی بگیرم پدرم اجازه ندادند .
و مخارج تحصیلیم به سختی جور میشه نمیتونیم با اقوام ارتباط داشته باشیم چون دوباره طلبکارا ممکه خونمونو پیدا کنن.
و وقتی اینا رو الان مینویسم میفهمم که چقدر اوضاعمون خرابه ولی من امید دارم و اصلا احساس افسردگی و ... ندارم شادم و خدایبش شعار نمیدم شادمو خندون تر از هر کس دیگه.
این وسط این آقا هر دفعه میگن چی شد ؟ پس کی؟ من قصد بدی ندارم منکه فلان نیستم که بخوام قصد بدی داشته باشم فقط تلفن خونتونو میخوام بدید به من دیگه کاری به شما ندارم و یه بار خیلی اصرار میکرد و منم حس کردم همه دارن نگاه میکنم مجبوری فکری به سرم زد و یه شماره الکی بهش دادم خخخخ (حقش بود).
ولی من نمیتونم این چیزا رو بهش بگم چطور بهش بگم اوضاعه خانواده ام بده
اصلا نمیخوام بگم نمیتونم بازم بگم و قضیه مثل اون روزا بشه تازه من به اون خواستگار قبلی که پشیمون شد من بعد از اینکه کلی اعتماد کردم گفتمو اینطوری شد.
از طرفی میترسم شمارمه خونه رو بدم و خانواده ام بگن تو اونقدر نفهمی که شرایطه ما رو درک نمیکنی .
از طرفی میترسم بهش بگم آبروم بره و دیگه نتونم برم دانشگاه از خجالت.
به نظرتون چیکار کنم ؟ راهنماییم میکنید؟
سلام
یکی از دوستام ٢ ساله که با یه پسر دوسته پسره ١٢سال ازش بزرگتره دوستیشون درحد اس ام اس هست با وجود اینکه تو یه شهرند ولی تا حالا همو از نزدیک ندیدن دوستم دختره خیلی خوبیه تا حالا حتی با پسرای اقوام حرفم نزده فقط در حد سلام کم بیرون میره اگرم بره بیرون همش سرش پایینه و جلف بازی هم در نمیاره.
تا حالا هیچ پسری حتی موهاشو هم ندیده چادری هست نماز و روزشم کامل انجام میده خلاصه تو خونوادشون زبونزد همه هست ولی به این پسره عادت کرده خیلی هم با هم کل کل میکنن ولی حرفای عاشقونه به هم نمیزنن دوستم عاشق پسره شده ولی حجب و حیاش اجازه نمیده به پسره بگه میگه اگه بگم فکر میکنه دختر بدیم تا حالا چند بار به پسره گفته میخوام برم اما پسره نمیذاره به نظرتون پسره هم دوسش داره خواهش میکنم جواب بدین
سلام دوستان
دوستان من یه پسر 28 ساله و مجرد هستم و روی سخنم با دختر خانومای محترم اینجاست.
چند هفته پیش توی نظرات چند تا نظر از دختر خانوما دیدم که گفته بودن به دلیل کوچیکی سایز ... اصلا اعتماد بنفس ندارن و همش نگران هستن که خواستگاراشون بخاطر این مسائل برنگردن و مسائل شبیه به این.
از طرف خودم و پسرای همفکر خودم دوست دارم چندتا نکته رو یادآوری کنم.
خانومای عزیز بنظرم فکر به این مسائل و از دست دادن امید و اعتماد بنفس بخاطر این چیزا و وزن و کلا ظاهر در شان یک خانوم فهمیده و زن زندگی نیست، تصورش رو بکنید که دختری با این اعتماد بنفس پایین و ناامیدی چطور خواهد توانست بچه های قوی و ارزشمندو مفیدی رو تربیت کنه؟
خانومای محترم اینکه امروزه پسرا زیاد به ظاهر اهمیت میدن رو تا حدودی قبول دارم و یکی از دلایل بسیار مهم این اتفاق هم خود خانوم ها بوده اند که با آرایش ها و حضور با وضعیت نامناسب در اجتماع به این قضیه دامن زدن. پسری که امروز کف خیابون خانومی رو میبینه که مردای دیروز حتی تو اتاق خوابشونم ندیدن خب مشخصه که توقعش بالا میره و میگه اگر این خیابونه پس اتاق خواب باید فلان و بهمان باشه.
من می خوام بگم تمامی پسرا اینطور نیستن و شما چون تو خیابون پسرایی که مزاحمت ایجاد می کنند یا تیکه میندازن رو می بینید تصور می کنید همه اینطورن درحالی که به اعتقاد من اکثریت پسرا اینطور نیستن. شما که پسرایی رو که سر کارن یا به آرامی و بدون مزاحمت از کنارتون رد میشن رو نمی بینید (نظرتون جلب این افراد نمیشه).
بیشتر پسرا توی معیارای ازدواج شون قیافه و ظاهر الویت سوم و چهارم هستش و بیشتر به اخلاق (خدا چه نعمت بزرگی به کسایی که خوش اخلاقن داده و چه لطف بزرگی در حق خودشون و اطرافیانشون کرده) دینداری، پاکی، اصالت و زن زندگی و بساز بودن اهمیت میدن و قیافه بعد از این موارد قرار می گیره. اما یه چیزی که هست اینه که ترتیب تشخیص این موارد مثل ترتیب خود موارد نیست، مثلا قیافه که معیار سوم چهارم یه مرد زندگیه، اولین معیاری هست که میشه تشخیص داد که طرف مقابل داره یا نه!
متوجه منظورم شدید؟ حرفم اینه که وقتی پسری جلسه اول خواستگاری میاد و دیگه نمیاد بخاطر به دل ننشستن قیافه، معنیش این نیست که قیافه معیار اول این آقا پسر بوده و اگر اون وجود داشت جلسه خواستگاری حتما به ازدواج منجر میشد، بلکه معنیش اینه که قیافه اولین معیاری بوده که تشخیص داده و وقتی اون رو نپسندیده دیگه بررسی وجود سایر معیارها رو رها کرده.
یه چیزی هم به اون دختری که خواستگارش گفته بود سایز 90 دوست دارم و ...، بگم، شما و هر دختر دیگه ای که جلسه اول با این چیزا روبرو میشید باید خیلی خوشحال باشید که طرف خیلی زود و بسادگی خودش رو لو داده و مشخص شده که تو چه وادی ای سیر میکنه و تصمیم گیری برای شما خیلی ساده تر میشه، اینکه با توجه به سایر موارد آیا انتخابش بکنید یا نه. پس از این موارد زیاد ناراحت نشید و بهش زیاد دل ندید (توجه نکنید) و همش نگید که همه پسرا اینطور شدن، چون شما از جمعیت پسرا کسانی رو خواهید دید و با کسانی آشنا خواهید شد که تو فکرتون و باورهاتون از پسرا تصور دارید.
شاد و پیروز باشید دوستان
با سلام
من دختری ۲۲ ساله هستم و دانشجو. نمیدونم چرا تا الان حتی ی پسر هم به من پیشنهاد دوستی یا حتی خواستگاری نداده، از نظر قیافه خوشگل نیستم،کاملا ی چهره معمولی دارم از نظر خانواده ام شرایط خوبی دارم،خیلی غصه میخورم تو فامیل هیشکی باورش نمیشه من با کسی دوست نیستم،میگن مگه میشه،
این حرفا خیلی منو ناراحت میکنه خب اونا نمیدونن تا به حال کسی به من پیشنهاد نداده،دخترای فامیل که هم سن و سال من هستن ازدواج کردن،چیکار کنم؟خودمم دوست دارم با کسی دوست بشم البته به قصد ازدواج،خیلی ناراحتم گاهی وقتا با خدا دعوا میگیرم دوست ندارم به گناه الوده بشم،
دختر مذهبی نیستم اما به یسری عقاید پایبندم.خیلی احساس تنهایی میکنم وقتی دخترای فامیلو پیش نامزداشون میبینم،میترسم سنم همینجوری بره بالا من تنهابمونم،چرا خدا به حرفام گوش نمیده حتما باید به گناه الوده بشم،لطفا کمکم کنید بگید چیکار کنم؟