2 مرداد 97 :
سلام
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۱۶ مطلب مشابه) فراموش کردن عشق قبلی (۵۳ مطلب مشابه) قطع رابطه با جنس مخالف (۶۷ مطلب مشابه)
2 مرداد 97 :
سلام
سلام
دختری هستم ۱۹ ساله امسال ورودی دانشگاه بودم که به کاری کردم می دونم اشتباه بوده خودم و نباید انجام میشد اما شد الان از همه دوستان م میخوام کمکم کنید چی کار کنم ؟
اولین بار بود میرفتم دانشگاه که اوایل دانشگاه با یکی از همکلاسی هام دوست شدم البته اینم بگم تا قبل از اون دختره خیلی پاکی بودم و به هیچ پسری محل نمیذاشتم گوشیم هم گوشی ساده بود . خلاصه بگم که اول های رابطه علاقه زیادی به این آقا نداشتم اما بعد ها که ارتباطمون بیشتر شد رفت و آمد ها و پارک رفتن کم کم بهش علاقه مند شدم و الان اون م بهم خیلی وابسته شده .
سلام
بچه های خونواده برتر از اینکه با جمع گرم و صمیمی شما آشنا شدم خوشحالم.
من دختری 35 ساله هستم و مجرد. از نظر رفتار و پوشش محجوب و موقر هستم. شاید چو حقیقت ندیدم ره افسانه زدم.
با این عقیده:
لزومی نداره اینقداهم که بزرگترامون اعتقاد دارن به محدودیت حتی رابطه کلامی بین زن و مرد خودمون رو اجبار کنیم. اصل رفتارمونه که باید متین باشه و وارد حریم جنس مخالف نشیم. با همین اعتقاد یه مدت زیادی حدود 10 سال با هر زن و مردی چه همکلاسی و همکار و فامیل و ... از متاهل گرفته تا مجرد و در هر سنی راحت مکالمه میکردم و مناسبت ها رو تبریک میگفتم و به ارتباطم ادامه دادم. اهل خوش و بش و بگو بخند هم نبودم و این مورد رو کنترل میکردم. رسمی و جدی اما مداوم. بعبارتی با همه ارتباط دوستی دارم چه تو واقعیت و چه مجازی.
سلام خسته نباشید
دوستان ، من با یه آقایی حدود یک سال و نیم دوست بودیم و حالا یک ماهه که من تموم کردم . چون از هر لحاظ به این نتیجه رسیدم که دوستی مناسب نیست و تصمیم گرفتم کلا روابط دوستی رو قطع کنم .
ایشون با خطوط مختلف مزاحم من میشه و الان نمیدونم چیکار کنم ؟ بنظرتون سیم کارتم رو عوض کنم؟ ممکنه تهدید کنه ؟ ضمن اینکه تو دانشگاه می بینمش و شماره خونه رو هم داره .
ممنون
سلام
من یه دختر ۱۸ ساله ام که در حدود یک ماهه با یه پسر آشنا شدم. این آقا چند هفته ای میومد درب مدرسمون و نصف راه رو با هم برمیگشتیم خونه و تو راه صحبت می کردیم.
من به خاطر کنکورم هم که شده بود حاضر به برقراری رابطه دوستانه نشدم تا اینکه این آقا خودش برام خط آورد و من حالا هفته ای دو سه ساعت تلفنی باهاشون صحبت میکنم.
من کاملا در جریانم که این کار خلاف شرع و عرف و عقاید خانواده من و الخصوص اعتقاد خودمه ، به اینکه این کار خیانت به همسر آیندست . ولی اگه نخوام یه طرفه به قاضی برم بهتره بگم که این آقا جون مادرشون که فوق العاده براشون عزیز هست رو قسم میخورن و میگن که نیتشون ازدواجه و حتی برای جلب اعتماد من بارها بهم گفتن که اجازه بدم تا با خانوادشون بیان خواستگاری و به قولی واسه ی چند سال دیگه نشونم کنن.
سلام
۲۲ سالمه و مدت حدود ۹ ماه هست که با پسری آشنا شدم . رابطمون واقعا عالی بود از همه نظر. از نظر اخلاق ، برخورد، شخصیت و خیلی چیزهای دیگه همون طوره که دوست دارم .
ولی جدیدا دلم میخواد رابطمون تموم شه چون یه سری عقاید و چیزهایی هست که ایشون دارن و از نظر من درست نیست .
من خودم آدم مذهبی نیستم ولی به یک سری مسائل خیلی پایبندم در ضمن مساله ازدواج رو هم پیش کشیدم . ایشون میگن موقعیتش رو ندارم . نمیتونم زندگی رو بچرخونم . در صورتی که شغل عالی و درآمد خیلی بالایی دارن .
سلام
من پسری هستم 28 ساله ( قیافه خوبی دارم البته میگن شخصیتم رو هم میگن سنگین مودب، خانوادمون هم خوب و اصیل ، اینا تعریف نیست خدایی نکرده معرفی خودم بود) .
یه مشکلی دارم که به گذشته ی خودم که اصلا برام خوشایند نیست خیلی فکر میکنم و زجر آوره این برام.
قضیه از اینجا شروع شد که زمان دانشگاه یه دختری مهمان اومد کلاس ما ، از همون اول نزدیک شد به من جزوه رو از من میگرفت کلا سوالی داشت میپرسید گفت من کسی رو اینجا نمیشناسم از این حرفا کلا زندگیشو برام تعریف میکرد درد دل میکرد خیلی گرم گرفت با من بالاخره طوری شد که رفته رفته دیدم ارتباط یه ارتباط ساده ای نیست و من بهش علاقه مند شدم که اصلا نیتی نداشتم و اونم همینطور علاقه مند .
سلام
دختری 26 ساله هستم. آدم مقیدی هستم و با حفظ چارچوب مدت ها عاشق کسی بودم که 90 درصد معیارهای همیشگی زندگی من رو داشت. حس مون دو طرفه بود.
از سمت خانواده من رد شدن به علت نداشتن کفویت تحصیلی و فرهنگی. ( خانواده من خودشون رو خیلی بالا میدونن بنده هم در حال تحصیل در مقطع دکترا هستم. ایشون کارشناسی بودن. برای من اصلا اهمیت نداشت و نداره)
هیچوقت نتونستم با دلیل خانوادم قانع بشم. مدت ها کلنجار رفتیم؛ در نهایت در اوج احساس و علاقه، خیلی عاشقانه؛ بخاطر حفظ حرمت خانواده ها تمومش کردیم...
تمام مدت فکر میکنم حتی اگر با کس دیگه ای ازدواج کنم، هیچوقت ایشون و اخلاق های بسیار خوب شون رو نمبتونم فراموش کنم. برای ایشون هم خیلی سخته ممکنه هیچوقت نتونه فراموش کنه. (راهی برای ادامه دادن نمونده)
نمیدونم چطور با غم از دست دادن کنار بیام... چطور عذاب وجدان ایشون رو نداشته باشم که این همه مدت پای همه چیز من ایستادن و چقدر هتک حرمت ها رو نسبت به خودشون تحمل کردن...
اگر هیچوقت نتونستن من رو فراموش کنن و تو زندگی به مشکل بخورن چی؟ بخاطر دلایل بی اساس خانواده من بود.. عذاب وجدانش رو من دارم...
سلام
پسری هستم 32 ساله . با دختری 5 ماه دوست بودم همه چیز خوب پیش می رفت و هم اون شرایط من رو پذیرفته بود و هم من عاشقانه دوستش داشتم.
جالب هم اینه که ما پنج ماه با هم بودیم اما من یک سال تمام سعی می کردم که یه طوری باهاش ارتباط برقرار کنم که هم مشکل خاصی بوجود نیاد هم بتونم جواب خوبی ازش بگیرم... منظورم اینه که من یک سال و نیم تو فکر این دختر بودم.
خلاصه اینکه بعد از پنج ماه اینور اونور رفتن و اینا خلاصه یه روزی رفتیم تئاتر و بعد اون تو تئاتر دستمو محکم گرفته بود اما من خودمو کنترل می کردم و سعی می کردم که عادی رفتار کنم و واقعا من دوستش دارم اما اون بعد از اون روز تئاتر کم کم دیدم سرد شد بهم بعد هم هی می گفت ما به درد هم نمی خوریم و تو لیاقتت خیلی بهتر از ایناست و تو پسر خوبی هستی و اینا که برو پی زندگیت ما نمی تونیم باهم باشیم .
خلاصه من بیچاره شدم و با خونوادش صحبت کردم و چند بار با خودش اما یک کلام میگه نه و جالب هم اینه که کسی رو نداره!!! نمی دونم چرا اینطوری شد یهو ؟
سلام
بخشید یه کم مفصله سعی کردم خیلی خلاصه بنویسم .
25 سالمه اهل مشهد . دو سال پیش با یه خانمی که شش سال بزرگتر از من بود دوست شدم توی محیط کارش باهاش اشنا شدم. بعد چند وقت فهمیدم خیلی دختر خوب و ایده عالیه و برای ازدواج میتونه مناسب باشه ( متاسفانه هنگام اشنایی من یه اشتباهی کردم گفتم 30 سالمه ) بعد که خواستم بهش بگم فلانی من تو رو میخوام برای ازدواج مجبور شدم سنم رو بهش بگم وقتی فهمید میخواست ول کنه بره اما هر طور بود راضیش کردم.
جریان گذشت تا اینکه فهمیدم این خانم قبلا دوست پسر داشته و فهمیدن همانا و شروع دعوا و عصبانیت همانا ، اما نتونستم ولش کنم . چراشو خودمم نمیدونم. پنج شش ماه خیلی تلخ گذشت تا اینکه یه خواستگار براش اومد و منو گذاشت و رفت .
سلام دوستان
دو ماه پیش یکی از دوستای پسر عمه من به من پیام داد و ابراز علاقه کرد دو هفته بعد از من تقاضای مقداری پول کرد که من بهش قرض دادم پول زیادی هم بود ... من با این آقا به دلیل اینکه آدم درستی نبود قطع ارتباط کردم و خواستم که پول رو به من برگردونه ولی توجهی نکرد و جواب پیام منو نداد .
دو ماه گذشت من ابن موضوع رو با پسر عمم درمیون گذاشتم اون خودش پول و به حسابم ریخت و گفت از دوستش میگیره خلاصه رفته بود پیش پسره و پول و گرفته بود و پسره به اسم من اسکرین درست کرده بود که من باهاش چه کارا که نکردم ...
(تو رو خدا چقدر آخه آدم بی شرف باشه با آبروی دختری که این همه سال پاک زندگی کرده اینطوری بازی کنه) تو اسکرین ها یه سری عکس هم بوده ... پسر عمه من اومد منو دید به جای اینکه زده باشه تو گوش اون پسره از شرافت من دفاع کرده باشه برگشت پرسید تو چرا همچین کاری با اون کردی!!!!
از اون بدتر خدا شاهده اگه اینکارو انجام داده بودم این فامیل خدانشناس خوشحال تر میشد تا اینکه بگم انجام ندادم خودش روی پست فطرت های عالم و سفید کرده .... یعنی خودش رو من نظر داشت ... همش گرفت به مسخره بازی و حرف مفت زدن ... اسکرین درست کردن از چتای بقیه با اسمشون که کاری نداره که اون بی شرف بی همه چیز که من بهش لطف کردم و کمک مالی بهش کردم از من درست کرده بود...
آبرو برا من پیش این پسرعمه پست تر از خودش برام نذاشت .... که برگشت بهم گفت بیشتر با ما در ارتباط باش ....منم جواب ندادم به خدا قسم اگه این بی ناموس که با آبروی من اینطوری بازی کرد آبروش نره و یه بلایی سرش نیاد من دیگه این خدا رو نمیپرستم ... حس میکنم تو این دنیا تنها و غریبم ...شما جای من بودین چه برخوردی با این پسر عمه میکردین ؟
بیشتر بخوانید :
چکار کنم که از پسران بدم بیاد؟!
نمیتونم به پسرا رو بدم حتی به کسی که ازش خوشم میاد
به خاطر آبروی پدرم رابطمو با پسری که دوسش داشتم قطع کردم
بعد از قطع رابطه با دوست پسرم دو مشکل اساسی پیدا کردم
چرا بعضی از دختران و پسران ناگهانی رابطه دوستی رو قطع می کنند ؟
سلام
من مدت یه ساله با یه آقا پسری دوستم. ایشون از همون اول قصدشون ازدواج بود. ولی جدیدا خیلی پیگیرتر شدن و میخوان با خانواده شون در میون بذارن. منم قصدم ازدواج بود. ولی راستش نمیدونم چرا دلمو زده ؟
اصلا دلم براش تنگ نمیشه،برام فرقی نداره ببینمش یا نه. میخوام رابطه مونو بهم بزنم ولی اون خیلی حساسه.خیلی.
اگه مصادیق حساسیتشو بگم خودتون میفهمید. یه نمونش اینکه فقط کافیه یه قهر کوچولو باهاش بکنم. گریه که هیچ کارش به بیمارستان میکشه. دروغم نمیگه چون با هم آشناییم و کل خبراشو دارم خخخ
کار بدی هم نکرده ها. اخلاق بدی هم نداره. مدام در حال محبت و ابراز علاقست. یعنی بخدا هر چی فکر میکنم یه خصلت بد نمیتونم پیدا کنم. ولی نمیدونم چرا دیگه بهش حس خاصی ندارم.
حالا با این اوصاف چیکار کنم که بدون اینکه بهش ضربه بخوره رابطه رو تموم کنیم؟ بازم یادآوری میکنم خیلی احساساتیه. خیلیم روم حساسه. بگید چیکار کنم؟
فقط نگید که پسر خوبیه ولش نکن و اینا. چون برای ادامه یه رابطه باید حس دوطرفه وجود داشته باشه که متاسفانه نیست.