من پسری هستم که میخواستم درسم رو تموم کنم و بعد دنبال ازدواج برم، همین کار رو هم کردم در دوران تحصیلات ارشدم با فردی آشنا شدم که بعدها از دوستان صمیمی من شد و ایشون دختری که فامیل خانم شون بود رو به من معرفی کردن و مدام از خوبی شون گفتن، منم که دنبال تشکیل خانواده بودم با دختر خانم آشنا شدم. ایشون دختری تحصیل کرده بودن و دانشجو.
بعد از چند روز از معرفی مون به هم و حرفهایی که با هم داشتیم ایشون گفتن که به خاطر اینکه از یک شهر نیستیم خانواده م قبول نمی کنن منم خیلی ناراحت شدم و مدتی همه چیز رو فراموش کردم ولی یک هفته بعد همون معرف مون گفتن دختر خانم پیام دادن و گفتن که دوست تون با یه حرف گذاشتن رفتن! راستش رو بگم تو اون وضعیت و حال بدم این حرف خیلی حالم رو خوب کرد که می تونم امیدی داشته باشم. بعد از اون جریان حدود یک ماه باهاشون حرف میزدم ولی این دفعه چون می دونستم احتمال داره ایشون هم منو می خوان زیاد مجبورشون نمیکردم که وقتی میرن خونه با خانواده حرف بزنن، کم کم بهشون عادت کردم و دوباره موضوع علاقمندیم رو گفتم ولی ایشون دوباره همون حرفها رو زدن که نمی شه و خانواده م قبول نمی کنن.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)