سلام دوستان من یه دختر ۱۷ سالم
راستش از بچگی عاشق ادبیا ت و شعر و اینا بودم... توی فامیل یه پسری بود مثل من که اونم اهل این چیزا بود و من کلی از اطلاعاتش کیف میکردم.
۴ سال پیش یه بیماری گرفت و ،کم بینا شد. ولی با این حال روحیش عالی بود و تو جمع حداقل خیلی شادنشون میداد... من دوسش داشتم و حتی بیماریش اصللا باعث نشد به حسم شک کنم که متأسفانه الآن یه ساله کلا کور شده، هیچ بینایی نداره.
ولی من واقعا دوسش دارم، تا اینکه بهم گفت منم دوستت دارم ولی زندگیت و خراب نکن، منو فراموش کن... نمیتونم اصلا نمیتونم به مرد دیگه ای فکر کنم ... من ظاهر خوبی دارم، همه میگن خوشگلی و متأسفانه چیزی که ازش بدم میاد خواستگاره، که الآن واقعا دارن عذابم میدن...
دوست صمیمیم میگه :این حتی تو رابطه جنسی ام نمیتونه مثل یه آدم عادی باشه... ولی واسم مهم نیس من واقعا دوسش دارم، میخوام خودم چشماش بشم، همه زندگیم باشه، همه زندگیش باشم...
تو رو خدا کمکم کنید، خونوادمو چیکار کنم؟ چطور راضیشون کنم؟ پدرم سرشناسه و وضعمون خوبه، حتی آدمای معمولی رو به بالا رو تو خونه راه نمیده، چطور مطرحش کنم؟ بابامو چیکار کنم؟
خواهشا فقط نگید بچه ای و داغی و اینا ،چون حس من دو،سه روزه نیست... چندین ساله!!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)