سلام به همگی دوستان
یه مساله ای رو میخوام مطرح کنم که شاید خیلی از همسن های خودم درگیرش باشن. حداقل بین دوستان خودم میبینم که خیلی هاشون به همین وضعیت دچار هستن، و واقعا برای خودم راه فراری نمیبینم. خواستم از فکر بقیه هم استفاده کنم.
از خودم بخوام بگم، پسری هستم در آستانه 30 سالگی. تو یه خانواده خیلی معمولی بزرگ شدم. از اول کودکی راهی که به ما معرفی شد به عنوان راه سعادت، درس خوندن بود. تو این راه هم تلاش کردم تا جایی که در توانم بود. دانشگاه به اصطلاح طراز اول مهندسی خوندم تا ارشد. بعدش هم سربازی و پیدا کردن کار که خب شد 27-28 سالم.
هیچ وقت دلم به کار دولتی راضی نبود با اینکه (طبیعتا با پارتی) امکانش بود، و وارد بخش خصوصی شدم. به نسبت بقیه که بدون رانت وارد کار شدن، حقوقی که میگیرم بد نیست. ماهی حدود 3-4 تومن میشه. طبیعتا ثبات کار دولتی رو نداره، ولی پولی که میگیرم دلم راضیه که حلاله. از دانشگاه رفتن پشیمون نیستم، بهره ای که باید رو بردم از درس خوندن. کار آزاد هم برای منی که سرمایه و حمایت مالی نداشتم، چیزی بیشتر از این عایدی نداشت. خلاصه پشیمون از چیزی نیستم.
مشکل من اینه که حس میکنم با این روند به هیچ جایی نمیتونم برسم. خدا رو شکر میکنم بابت خانواده ای که دارم، ولی خب از نظر مالی هیچ توقعی نمیتونم داشته باشم ازشون. در توان شون نیست که اگه بخوام زندگی مستقل داشته باشم کمکی بهم بکنن.
هر گلی بزنم خودم به سر خودم زدم. موندم با این حقوق های معمول، و با این مخارج و قیمت ها چی کار میشه کرد آخه؟، خونه الان جای متوسط تهران 15 میلیون حداقل هست. یه پراید ساده معادل 2 سال پس انداز من در حالت ریاضت کامل اقتصادیه. خب چطور روی زندگیم میتونم حساب کنم؟
فرض که من خواستم ازدواج کنم. چطور آخه؟، چند سال از جوونیم رو باید کار کنم و پول کنار بگذارم برای خرید یه ماشین رده پایین؟، چند سال دیگه اش رو برای جور کردن پول پیش یه خونه؟، چند سال دیگه اش برای هزینه یک شب عروسی و چند تیکه از جهاز؟، چند سال برای خرید یه سرویس طلا؟ چند سالم شده تا جمع و جور کنم اینها رو؟
مشکل این نیست که دختر ساده گیر و کم توقع پیدا نشه یا بخوام با کینه و نفرت مشکلات رو نسبت بدم به دخترها. نه والا. اصلا شما فرض کن یه دختر از من نه ماشین خواست، نه خونه، نه عروسی نه سرویس طلا و ... خب بعدش چی؟
دیگه همچین حقوقی با احتساب اجاره خونه و مخارج زندگی قابل پس انداز نیست که. اومدیم و آخر ریاست جمهوری حضرات بعدی مجددا خونه 3 برابر شد. چیکار باید بکنم؟، دست دختر مردم رو بگیرم برم کپرنشین بشم؟
اصلا انقدر آینده نگری هم لازم نیست. به خدا گذروندن مجردی هم سخته با این وضع اقتصادی. همین دوزار حقوق رو هزینه رفت و آمد و خورد و خوراک رو که بدم، یه خرج غیر منتظره درست بشه آخر ماه چیزیش نمیمونه. یه دندونم درد گرفت این ماه 500 تومن هزینه اش شد.
اومدیم یه دختر قانع و بساز هم پیدا کردم، با همین حقوق سر کردیم. فردا دندونش درد بگیره باید برم از باباش پول بگیرم؟، به خاطر شرایط اقتصادی اصلا در توان خودم نمیبینم بتونم ازدواج کنم، و واقعا راهی هم پیش پای خودم نمیبینم که بخوام درآمد خیلی بالاتر از این داشته باشم.
دوستان همسن خودم، بعضی هاشون که رفتن از ایران به هر طریق. کاری که اونجا میکنن با کاری که من میکنم فرقی نداره، ولی اونها 4-5 هزار دلار درآمد دارن (فارغ التحصبل هاشون) که کفاف یه خونه زندگی رو میده. بقیه دوستام که هستن، یا خانواده متمول داشتن که رفتن تو کار پدرشون و ارتزاق میکنن، بعضی هاشون ازدواج کردن بعضی نه. بقیه که مثل من بودن، و حمایت مالی خانواده رو نداشتن، و به دلایلی توان مهاجرت هم نداشتن، وضعیت شون دقیقا مشابه منه.
همه بلاتکلیف و بی هدف، فقط در حال گذران زندگی هستیم. اکثرشون البته دوست دختر و اینها دارن و سرشون گرمه. من ولی حالا به درست یا غلط همیشه فکر میکردم راه درست ازدواجه، و سمت این روابط نرفتم، که با وضعیت فعلی ازدواج هم برای ما شده خرما بر نخیل.
الان واقعا نمیدونم باید چکار کنم. هر طور محاسبه میکنم توان مالی ازدواج رو ندارم و از طرفی حس میکنم عمر و جوونیم داره بیخود به هدر میره. چند وقته به این فکر میکنم که این همه سالی که سمت دوستی و روابط آزاد نرفتم اشتباه کردم. واقعا هم نمیدونم اگه میخواستم عرضه اش رو داشتم یا نه اصلا. ولی هیچ وقت امتحان هم نکردم.
از طرفی واقعا دلم راضی نیست به این رابطه ها. باز نگاه میکنم میبینم امیدی هم به بهبود هیچی ندارم، میگم دوستی حداقل از هیچ مطلق بهتره. میترسم 40 سالم بشه، و مثل الان که فکر میکنم سال های قبل رو تلف کردم، ببینم باز هم اشتباه کردم که منتظر ازدواج بودم.
جالب اینجاست پدر و مادر هم اصرار دارن که چرا به فکر ازدواج نیستی؟ انگار که اصلا خبر از وضعیت ندارن. من هم روم نمیشه بگم پدر من با کدوم پول؟ میترسم بهشون بر بخوره ناراحت بشن که کاری از دست شون بر نمیاد. انقدر گفتم نمیخوام اینها باور کردن من واقعا نمیخوام. الان فکر میکنن من مشکلی چیزی دارم!!!
با شرایط فعلی جامعه میدونم کم نیستن کسانی که تو شرایط من گرفتارن. دوست داشتم اولا یه درد دلی کرده باشم، ثانیا ببینم شاید من بیش از حد همه چیز رو تاریک میبینم. شاید واقعا راهی هست. دوست دارم بدونم بقیه با شرایط مشابه چه هدف گذاری دارن برای خودشون.
ممنون از دوستانی که وقت گذاشتن و خوندن و معذرت اگه زیاده گویی کردم.
مرتبط با مشکلات روحی و اقتصادی پسران:
یه حسی بهم میگه امسال سال آخر زندگیمه
تا کی باید دست مون در جیب پدر و مادر باشه؟!
برای اینکه روحم آروم باشه میرم کارگری، تا به خودم بگم رفتم سر کار
برادرم به خاطر بی توجهی های گذشته، عقده ای شده
پسری 26 ساله ام، برام سخته که از خانواده پول بگیرم
بیکاری یا مشکل مالی مرد رو عصبی می کنه ؟
بیایید علل بیکاری رو به چالش بکشیم
در مورد حل مشکل بیکاری چه کارهایی میشه کرد ؟
یه پسر وقتی ناراحته، چطور باید آرومش کرد ؟
شما چه می کنید با این وضع بی پولی ؟
درد شرمندگی مردان در این اوضاع اقتصادی
اشکالی داره پسر و دختر ازدواج کنن ولی هر کدوم سر سفره پدرشون باشن؟
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه) ← مشکلات اقتصادی پسران (۱۹ مطلب مشابه)
- ۹۷۲۵ بازدید توسط ۶۸۲۹ نفر
- يكشنبه ۱۳ بهمن ۹۸ - ۱۵:۵۳