↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
مرتبط با بدحجابی:
یک دلیل منطقی برای بد حجابی خودتون بفرمایید
آقایون غیر مذهبی واقعا از بد حجابی خانم شون در جامعه ناراحت نیستند؟
راه درست امر به معروف یه بد حجاب چیه ؟
چند سوال برای کشف عقاید بد حجاب ها
مرتبط با ازدواج آسان و در سن پایین:
چرا خانواده ها نمیذارن دوستی دختر و پسر شرعی و عرفی بشه؟
اگه دختران و پسران در سنین پایین عقد کنن چه مشکلاتی داره ؟
به کسانی که ادعا میکنن ازدواج باید تو سنین پایین باشه
بچه ها رو چطور باید تربیت کرد که در سن پایین آماده ازدواج باشن ؟
عقد کنیم و تا زمان ایجاد شرایط ازدواج ، موافقید ؟
از کجا میشه فهمید یه خواستگار جنم کار کردن داره یا نه ؟
کاش عقاید مردم جامعه طوری بود که بچه هاشون زود ازدواج کنن
ائمه تاکید کردن به ازدواج آسان اما انگار گوش ما بدهکار نیست!
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
تا اینکه بعد 5 ماه مشاوره رفتم.مشاوره گفت اشتباه کردی در شرایطی که هنوز اون ضربه عاطفی از شدتش کم نشده خواستگار راه دادی.یک مدت مسافرت برو و هیچ خواستگاری راه نده.
اما چیزی که در مورد من وجود داره اینه که من با اینکه تا الان خیلی خواستگارای مختلف داشتم و شاید از نظر شرایط مالی و تحصیلی و ظاهری بهتر هم بودن ولی به نظرم هیچ کدوم مثل اون خواستگار اولی از نظر خصوصیات اخلاقی و روحی مثل من نیستن .
بیشتر بخوانید ...
رد کردن خواستگارانم به امید ازدواج با پسر مورد علاقم عقلانیه ؟
آسیب های برخاسته از عشقِ قبل از ازدواج
می خوام عاشق بشم، بعد ازدواج کنم
من میتونم با یک ازدواج سنتی عاشق شوهرم بشم ؟
آیا علاقه بعد از ازدواج می تونه به وجود بیاد ؟
اگر بعد ازدواج عاشقش نشدم چه گلی به سرم بریزم؟
اومدیم و این عشق بعد ازدواج به وجود نیومد !
آیا عشق بعد از ازدواج از بین میره ؟
ازدواج عاشقانه یا ازدواج عاقلانه
باید عاشق بشم بعد ازدواج کنم یا بعد ازدواج عاشق میشم؟
ازدواج باید عاقلانه باشه نه عاشقانه
کدوم ازدواج با دوام تره ، با عشق یا سنتی ؟
در ازدواج می خوام عقلانی شروع کنم و با احساس پیش برم
توی یکی از بهترین رشته ها یکی از دانشگاه دولتی قبول شدم تا این که ترم 2 بودم که با یه آقا پسری آشنا شدم اصلا اهلش نبودم اما اون ول کن نبود چون واقعا موقعیت خوبی داشتم و بیشتر هم جذب ظاهرم شده بود (البته بگم من مانتوی بودم اما با حجاب بودم) اون پسر هم واقعا موقیعتش خوب بود اما منم قبول نمی کردم تا این که انقدر اصرار کرد که گفتم باشه ولی توی فکرم گفتم یه بار باهاش می رم بیرون تا بفهمه من اهل حال دادن بهش و این کارا نیستم اما متاسفانه من نتونستم این فکرمو عملی کنم و رابطه ما بیشتر شد
اصلا نمی فهمیدم چرا باهاش ادامه میدم تا این که بعد از دو سه ماه عاصی شدم و بهش گفتم عمرا ادامه نمیدم ولی اون بدجور وابستم شده بود بهم گفت دوست دارم می خوام بیام خواستگاریت با این حرفاش دوباره منو خام کرد و یه بار منو به زور کشوند خونشون همش بهم می گفت تو همسر منی من دوست دارم تو رو در آغوش بکشم چرا منو محروم می کنی منم احساس عذاب وجدان می گرفتم ولی راضی نمیشدم تا این که منو کشوند و اونجا منو مجبور کرد کنارش دراز بکشم ولی وقتی این کارو کردم حالم داشت بهم می خورد یک لحظه حس کردم خاک بر سرت تو داری چه غلطی می کنی؟؟از جام بلند شدم و با گریه ازش قهر کردم و رفتم تا چند روز محلش نمی ذاشتم و دوباره هی به من ابراز محبت کرد و من دوباره خام شدم تا این که رابطه ما به جایی کشید یک بار منو بوسید بعد از این کارش یه حسی درونم قوی شد که من دارم برده جنسی این بشر می شم و احساس تنفر نسبت بهش پیدا کردم و بهش گفتم برای همیشه از زندگی من گم شو بیرون اولش باور نمی کرد اما بعد که دید من خیلی جدی هستم به غلط کردن افتاد و گفت به خدا دوست دارم می خوام بگیرمت ولی من دیگه باور نمی کردم تا این که مادرش زنگ زد و هر چی دلم خواست بهش گفتم
بعد اون روز واقعا بیچاره شدم همش گریه می کردم نه به خاطر جدایی به خاطر
گناهایی که کردم کارم شده بود صپ تا شب توبه کردن همش نماز می خوندم چند
بار به حدی گریه و زاری کردم که حالم بد شد و چشمام سیاه شد دست خودم نبود
من واقعا دختری بودم که با حجاب بودم از خدا شرمم می شد چند بار رفتم
مشهد و جمکران و از اهل بیت عذر خواهی کردم ولی این حس منو آب کرد..رابطه
ما یک سال بود که من تمومش کردم الان دو سال از کات کردنم می گذره توی این
دو سال مثل قبلم شدم حتی چادری شدم تا کارهای زشتمو جبران کنم خیلی از خدا
عذر خواهی کردم ولی این حس راحتم نمی ذاره همش حس می کنم من ناپاکم من نجسم
من یه ادم عوضی هستم.توی این دو سال هیچ وقت به هیچ پسری نگاه نکردم و فقط
درس خوندم تا این که چند ماه پیش یکی ازپاک ترین و نجیب ترین پسرهای
دانشگاه ازم خواستگاری کرد ولی من بهش جواب رد دادم چون لیاقتشو نداشم اون
خیلی پاکه ولی من چی ؟من یه ادم گناه کارم که حالم از خودم بهم می خوره اما
اون ول کن نبود تا این که قبولش کردم بعدش توی خواستگاری بهش گفتم شما چرا
منو انتخاب کردین جوابی که بهم داد منو داغون کرد بهم گفت من شیفته حیا
شما شدم. خدای من اون شب تا صپ گریه می کردم و با این حرفاش منو بر می
گردونه به روزایی که ازشون متنفرم
حالا به نظرتون چی کار کنم ؟؟مخصوصا
آقایون بگن.بهش بگم من این جوری بودم آخه دارم داغون میشم همش حس میکنم
لیاقتشو ندارم از طرفی هم همیشه آرزوم بوده همچین همسری داشته باشم؟؟