سلام
حرف هام هم درد و دله هم انتقاد نسبت به پدرها و مادرها.
نمی دونم از کجا شروع کنم ولی تا یادم میاد از بچگی تا الآن که 27 ساله هستم در حال سرکوب نیازهام بودم یا گناه خ ا. هیچ وقت سمت رل و این چیزها نرفتم چون به شدت فکر کار رو درآمدم بودم و منتظر بودم یه روزی ازدواج کنم با اینکه هم از لحاظ اجتماعی شغل خوبی دارم هم تحصیلکردم هم از لحاظ ظاهری و تیپ مشکل ندارم هیچ وقت سمت رابطه با جنس مخالف نرفتم.
خودم از بچگی روی پای خودم بودم و بعد کلی تلاش تونستم ماشین بخرم و یه پول خوبی پس انداز کنم برای ازدواج و خدا را شکر از لحاظ حقوقی هم راضیم. چند جایی رفتم خواستگاری که اولین جا بابای دختر گفت خونه نداری و پشتوانه مالی هم نداری زیاد من دختر نمیدم.
دومین جا مادر دختر گفت من خودم یه عمره اجاره نشین بودم نمی خوام دخترم هم اجاره نشین بشه با اینکه مامانم گفت زیر زبون دختره را کشیدم میخوادت ولی پدرش اجازه نداد.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)