سلام
حرف هام هم درد و دله هم انتقاد نسبت به پدرها و مادرها.
نمی دونم از کجا شروع کنم ولی تا یادم میاد از بچگی تا الآن که 27 ساله هستم در حال سرکوب نیازهام بودم یا گناه خ ا. هیچ وقت سمت رل و این چیزها نرفتم چون به شدت فکر کار رو درآمدم بودم و منتظر بودم یه روزی ازدواج کنم با اینکه هم از لحاظ اجتماعی شغل خوبی دارم هم تحصیلکردم هم از لحاظ ظاهری و تیپ مشکل ندارم هیچ وقت سمت رابطه با جنس مخالف نرفتم.
خودم از بچگی روی پای خودم بودم و بعد کلی تلاش تونستم ماشین بخرم و یه پول خوبی پس انداز کنم برای ازدواج و خدا را شکر از لحاظ حقوقی هم راضیم. چند جایی رفتم خواستگاری که اولین جا بابای دختر گفت خونه نداری و پشتوانه مالی هم نداری زیاد من دختر نمیدم.
دومین جا مادر دختر گفت من خودم یه عمره اجاره نشین بودم نمی خوام دخترم هم اجاره نشین بشه با اینکه مامانم گفت زیر زبون دختره را کشیدم میخوادت ولی پدرش اجازه نداد.
یه مورد دیگه پیدا شد که خواستگاری نرفتم ولی بابای دختره گفت بیاید خواستگاری و هفته بعدم نامزد کنید منم گفتم مگه دیوونه م بدون شناخت نامزد بشیم.
نمی دونم تو شهر شما نامزدی به چه صورته ولی شهر ما نامزدی را دیگه ازدواج رسمی می دونن و همه فک و فامیل و همسایهها دعوت میشن و همه میفهمند.
حالا اگه بعد یک ماه فهمیدید به درد هم نمیخورید دیگه راه پس و پیش ندارید و این مهر می خوره تو پیشونیت که یه بار نامزد کردی و بهم خورده و این را ننگ می دونن و منم هیچ وقت حاضر نیستم این طور ازدواج کنم.
یه مورد دیگه بود خاله م میگفت به شدت تو چشم و هم چشمین و مهریه زیاد و مهمون زیاد و کلی طلا و خرج الکی که گفتم حرفشم نزن.
با توجه به اینکه از خانواده خوب و شناخته شده ای هم هستیم همه میشناسن مون اوضاع اینه و وای به حالم اگه اینطوری هستم نبود. به کل خانواده و فک و فامیلم گفتم هر جا خواستن برن خواستگاری باید یه مدت حداقل سه ماهه با دختر آشنا بشم تا اخلاق مون بیاد دست هم و حاضر نیستم علنی بشه تا زمانی که نفهمیم به درد هم میخوریم.
من که یه عمره اینطوری زندگی کردم و سرکوب کردم چند سال دیگه هم روش. ازدواج دیر تر بهتر از ازدواج اشتباهه. نه زیر بار ازدواج بدون شناخت میرم نه زیر بار چشم و هم چشمی و مادیات.
کسی که خودش یه عمره نتونسته خونه بسازه و مستاجره نمی تونه توقع داشته باشه یه پسر جوون همه چی داشته باشه.
کسی که برای پسر خودش زیر بار 100 سکه بیشتر نمی ره حق نداره برای دخترش حرف از 500 سکه و زمین و خونه بزنه.
گاهی اوقات این قدر فشار جنسی و عاطفی بهم فشار میاره و روانی میشم که میگم خدایا گناهی که میکنم گردن تو چون من می خوام ازدواج کنم تو نمی خوای تو شخص درستش رو جلو پام نمی ذاری من دارم تلاشم رو میکنم ولی تو نمی خوای هر چی گناه میکنم گردن تو.
امیدوارم روزی برسه که از این تعصبات عهد قجری و چشم و هم جشمی ها و توقعات بی جا خارج بشیم و عرصه را این قدر برای جوونامون سخت نکنیم.
نمی دونم پدر و مادرها نمی دونن بچه هاشونم نیاز دارن یا می دونن و خودشون رو می زنن به اون راه. امیدوارم هر کسی یروزی به جفت درستش برسه و طعم شیرین زندگی مشترک را بچه ش هست.
به نظر شما من اشتباه میکنم یا حق با خانواده دختره و سخت گیری های الکی شون درسته؟ لطفاً نظرتون رو بگید.
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) ← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۶۴۴ بازدید توسط ۱۹۶۹ نفر
- جمعه ۴ آذر ۰۱ - ۱۷:۵۳