١ ساله پیش با پسر عموی مادرم که ٤ سال از من بزرگ تره اشنا شدم. بعد از ٤ ماه با مادرم در میون گذاشتیم و بعد از یکمى مخالفت قبول کرد.
بعد از اینکه ٦ ماه از رابطمون گذشت اومد خواستگاریم پدرم موافقت کرد ولی مادرم گفت تا با خانواده پدرم و پدرت مشورت نکنیم رضایت نمیدم.
من خیلی شوکه شده بودم که مادرم از همه چی خبر داره دیگه این چه مشورتیه؟ خلاصه رفتن مشورت کردن همه نه آوردن به خاطر گذشته ی پسر.
خلاصه پدرم هم که تحت تاثیر اونا قرار گرفته بود گفت نه. ولی ما باز با هم رابطه داشتیم. بعد از مدتی مادرم منو برد در خونه ی پسر عموش ( به خاطر دانشگاهش خونه مجردی گرفته بود ) گفت میدونم داره بهت خیانت می کنه منم دیوونه شدم و رفتم در خونش و دیدم بعله ... کلی جیغ زدم و کتک کاری کردم.
یه مدت باهاش رابطه نداشتم که دیدم شروع کرده ایجاد مزاحمت واسه پدرم و همه چیزو واسه بابام گفته بود. خلاصه یه دعوای فامیلیه بزرگ برامون پیش اومد که باعث شد بابام دیگه بهم اعتماد نداشته باشه و از این جور چیزا..
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)