خانواده برتر

با سلام؛

خواهر من اینایی که گفتی تا یه جاهایی طبیعی هست.همه از جن می ترسن.همه درجاتی از ترس رو زمانی که کاملا تنها هستن دارن.اما موردی که شما گفتی کمی بیش از حد هست.در مورد پیشنهاد مشاورتون هم من به شخصه با اون روش ها موافق نیستم.به نظرم باید به ی روش دیگه ای خودتونو از این وضعیت خارج کنین.اگه دوست داشتید من چندتا پیشنهاد براتون دارم.

دختر خاله منم فوبیا گربه داره حتی نمیزاره تو اتاقش عکس گربه بزنن که عادت کنه

 

سر این ترسش از گربه چه ابرو ریزیایی که تو دانشگاهو محله براش اتفاق نیفتاده

 

یه کار کن اول از روشن خاموش کردن شروع کم

مثلا رفتی تو اتاق تاریک بشین مثلا لباسای اویزونو میبینی میترسی چراغو روشن کن و نگاهش کن دوباره خاموش کن و نگاهش کن صعی نکن تصویر سازی کنی که بدتر میترسی فقط بگو لباسان لباسان

این زمانو کم کم بیشتر کن

ایشالا درست میشه

سلام

من چپو راست فیلم ترسناک و بازی ترسناک انجام میدم. اخرین بازی ترسناکمم اویل ویتین بود. 

من یکبار تو خونه تنها بودم. صدای خردن ظرف ها به هم اومد. من انگار نه انگار ولی یادم موندش.

منم تو سن 18 تا 21 سالگی حدودا اینجوری شدم. البته به این شدت نبود. بعدا خودش خوب شد. شاید یک دلیلش استرس درس و کنکور و اینچیزا بود. 

بیسیم چی شهید همت تعریف میکرد ک گوشی بیسیم و ب ایشون داشتند یه خمپاره میاد میخوره بغلشون بیسیم چی خودش و پرت میکنه زمین نگاه ک میکنه میبینه شهید همت راحت ایستادن ی لبخند به بیسیم چی میزنند و حرفاشونو ادامه میدن...کلا خب شرایط جنگه اون خمپاره میتونست تیکه تیکه کنه ی نفرو!!این بیسیم چی میگه خواستم ترس و از خودم دور کنم حتی ی بار شبونه ب بیابون زدم ولی ی کم ک رفتم شهید همت و حین عبادت دیدم رد شدم تاصبح تنها بودم ولی بازم ترسم نریخت تصمیم گرفتم پیش خود آقای همت و بهش بگم موضوع و خجالت و کنار زدم و رفتم گفتم شهید همتم بهش میگه منم مثل تو بودم طبیعیه این ترسا!ی روز اوایل انقلاب با چند نفر ب بدختی خدمت امام رسیدیم به هر مکافاتی بود دیدار کردیم داشت امام حرف میزد که یه دفعه یه ضربه محکم به شیشه خورد وشکست همه ما از ترس پاشدیم  جز امام فقط ی نگاهی کرد به سمت صدا وادامه صحبتاش وگفت چند دیقه بعد هنوز صحبتاشونم تموم نشده بود که اذان گفت امام والسلام گفت و از جا بلند شد اونجا بود که فهمیدم همه ی ادما میترسن!ما ترسیدیدم امام هم ترسید ولی ایشون از خدا و ما از صدا!هرکس واقعا از خدا بترسد از غیر خدا نمی ترسد!

آزمایش خون بدید؛ کم خونی و کمبود ویتامین ندارید؟

خدا رحمت کنه همه امواتو
کوچیک بودیم میخواستیم بریم دستشویی(دستشویی آخر حیاطی بود که دور تا دورش درخت بود و شب کاملا ظلمات بود)
مادر بزرگم میومد پشت شیشه می ایستاد تا ما بریم و برگردیم
وقتی بر میگشتیم میرفیتم کنارش مینشستیم بخمون میگفت صبح تو حیاط چه چیزایی دیدی؟
همه چی را میگفتیم
درخت شیر آب شلنگ سطل و ..... هرچی را دیده بودیم میگفتیم
بعدش بهمون میگفا الان همونایی که گفتی سر جاشون هستند فقط الان نور نیست که پیدا باشند
شاید بخندید از این مثالی که زدم ولی ما چار تا بچه بودیم تو اون شرایط وحشتناک با این طرز تفکر خیلی زودتر از بقیه بچه های همسن و سالمون ترسمون از تاریکی ریخت

اگه با ترست روبرو نشی تا اخر عمر همین آشه و همین کاسه

شما باید از روانشناس کمک بگیرین برا حل مشکلتون.

حس میکنم باید رشتت هنری باشه ک ترسویی چون دخملا یا پسملای رشته های هنری مث گرافیک  نقاشی معمار اینا همشون احساساتی  ترسو و بزدلن خیلی خیلی ترسو  بدبخت اعتماد بنفسشونم خیلی پاینه چون همیشه سرکوفت خوردن بهشون گفتن رشته هاتون خیلی سطح  پانه  مسخره میشن تا اخر عمرشون برا همیشه اعتماد بنفسشونم زیر صفره اما حس میکنم دانشگاتم سطح پاینه اگ سراسری بودی باز اعتماد بنفست بیشتر میبود و باعث میشد ترست کمتر باشه اماحسمیکنم از این دانشگاهای زپرتی باشی مث آزاد یا علمی کاربرد ک مث مدرسه میمونن  مدرکت همون ابتدایی  رشته درپیت نقاش معمار باشی آزاد درپیت حسابمیشه با درسنخونده فرق ندالی مخت ناقصه مجبوری با همین دخملای خنگ خل چل اونجا ازدواجکنی

به یک عدد شوهر نیاز داری ( ترجیحن با بازو درشت نیاز داری) ...

شما حساس شدید و باید این مشکلو ریشه یابی کنید(و میدنوم که میدونید از کجا شروع شده احتمالا از یه داشتان ترسناک یا یه فیلم....من حدود 7 8 سالگی همسایه طبقه اولمون گفت گربه سیاها جنن (ک چرت و پرت محض بود و هست و خواهد بود! زنیکه خرافاتی) و گفت اگه تو چشتون زل بزنن میان تو خونتون و همونوقت یه گربه سیاه چشم منو دید به شدت میترسیدم از خونمون و فکر میکردم جن داره....یه زنیکه خرافاتی ببین منو به چه روزی انداخت....
.
.
.
.
.
اما شما....بازم از مشاور کمک بگیرید چون مشکل شما به شدت حاده....و اگر سریعا رسیدگی نشه متاسفانه ممکنه حالت پارانویا و دیوانگی بهتون دست بده....حتما به یک روان پزشک مراجعه کنید مطمعن باشید بعد 2 ماه خوب خوب میشید. سعی کنید تو اتاقتون از یه رنگ گرم استفاده کنید. از چراق خواب کوچکی استفاده کنید. و اگر مقدوره گفتم یا اتاتون رو یه دیوارشو از رنگ گرم مثل نارنجی کثیف استفاده کنید یا به  یه خونه دیگه برید اینو شک ندارم اگر ترستون از محیط خونه باشه مشکلتون برطرف میشه...
اما روانپزشک راه حل قطعیو میدونه....شما احتمالا دچار یکی از ده ها مورد وسواس روانی شدید که میشه درستش کرد...
امیدوار باشد... :) و موفق باشد.

گویند از حضرت‌امیرالمؤمنین(ع) منقول است هرگاه مشکلی مرا پیش آمد این کلمات بر سه پاره کاغذ می‌نوشتم و در آب روان می‌انداختم. آن مشکل حل می‌شد و کلمات این است.هُوَ الحافِظُ وَ الْکافِیُ وَحْدَهُ

شما سودایی مزاج شدی و نیاز به اصلاح طبعت داری مواد غذایی سودازا مثل چای، سوسیس و کالباس و ... رو باید حتما ترک کنی از مواد غذایی گرم مثل دارچین و خرما و عرق بادرنجبویه حتما روزانه استفاده کن دارچین ادم رو شجاع میکنه میتونی تو اینترنت سرچ کنی درمان ترس و سودایی شدن در طب سنتی...در کنار این ها ورزش منظم رو هم در برنامه ات حتما بذار و مثبت اندیش باش...و ارتباطت رو هم با خدا قوی کن نگران نباش من هم مدتی دچار ترس شده بودم که با رعایت این نکات الان خیلی خوب شدم....و حتی تبدیل به یک دختر شجاع شدم.

نگاه کن
منم پسرم از بعضی مسائل یا چیزا ترس دارم ولی نه در حد شما
من ابتدایی بود دوم ابتدایی یه شب هیچ کس خونه نبود بارون میبارید صدای همه چیز هم تو حیاط میومد منم فرداش امتحان داشتم داشتم میخوندم ساعت 11 شب بود برق هم رفت
ببخشید دستشویی هم داشتم
یعنی اوج ترس بود واسم و اون شب خوابیدم تا صبح و دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد و خیالم راهت شد
اگه مثلا میترسی برقا خاموشه دزد بیاد که بگم سخت در اشتباهی
دیگه اینقدر وسایل کامپیوتر و هک و از این قضایا هست که دزدی به سبک قدیم خیلی خیلی کمه اصلا اگرم بیاد اون دزد 100 برابر بیشتر تو میترسه و پا میزاره فرار
من خودم وقتی بچه بودم خیلی ترسو بودم ولی حالا درست شدم
حضرت علی میگه ترس گناهه
پس اگر نمیخوای گناه کنی نترس
مثلا برو تو اتاق تاریک  بعد یه نگاه تو تاریکی به اطراف بنداز بعد برقو روشن کن ببین چی تغییر کرده بازم همینکارو کن
خواهرم به خودت اعتماد به نفس بده بگو مثلا فوقش 10 نفر مسلح اومدن داخل خونه
خب اگه خدا بخواد میکشنت نخواد هم نمیکشن بعد ماشا الله کشور ما هر چی نداره  همون قدر امنیت داره
مثلا اب چیکه کنه یا یه ظرف از بالا بیفته بشکنه شما راحت با اواز خوندن بلند برو ببین چه خبره خیلی راحت
قول میدم در 100 درصد موارد یا کسی لوله رو درست نبسته و یه ظرف اب زیر لوله است یا بشقاب بد جا بوده شکسته یا مثلا گربه اومده که مورد اخر خودش پا میزاره فرار
هر کاری خواستی تو تنهایی بکنی بلند بلند اواز بخونو انجام بده هر چی بلدی بخون دشتی بخون پاپ بخون  نوحه بخون نمیدونم  فردا اگه ازدواج کردی همسرت رفت یه ماموریتی تو خواستی از بچت مراقبت کنی بچه  تو رو ببینه سکته میکنه 
نمیخواد یهو شیرزن بشی کم کم خودتو اصلاح کن
شما یه ادم مثل منو میخواید اگه یه برادر یا خواهر داری باهاش برو تو اتاق در حالت سکوت دوتاتون بشینید بعد به اون بگو بره بعد بازم بیاد کم کم با کمک بقیه درست میشی

من که جنها رامیبینم اینقدرترسونیستم من فقط از غروب به اون طرف نمی تونم توخونه تنها باشم

شاید تو بچگیت ی اتفاقاتی افتاده ک باعث شده اینطوری بشی

منم از وقتی ی فیلم ک درمورد جن و اینا بود دیدم خیلی روم تاثیر گذاشت و خیلی ترسو شدم البته ن به این شدت

منم خیلی ترسوام ولی خب تو وضعت از من هم بدتره من با خواندن آیت الکرسی آروم میشم همین طور با فکر اینکه خدا چه  قدر مهربونه و همه جا هست و مواظب منه 

با سلام. خواهر عزیز اصلا جای نگرانی نیست سعی کنید نمازاتونو اول وقت بخونید و قرآن کریم رو زیاد بخونید اگر اعتقادتونو قوی کنید مطمئنا ترسی نخواهید داشت چون کسی که خدارو همیشه در کنار خودش حس میکنه دیگه ترس از هیچی نداره. جن هم موجودیست که خدا خلق کرده و در قرآن هم آمده جالب است بدانید همان قدر که ما از آنها میترسیم آنها هم از ما میترسن هردو برای همدیگر عجیب هستیم چون از دو خلقت متفاوت و دو دنیای متفاوت هستیم تا شما با آنها کاری نداشته باشید آنها هم با شما کاری ندارند. اصلا نگران نباشید و نترسید

شما باید با ترسهاتون مقابله کنین،اون تکنیک اتاق تاریک رو مرحله به مرحله اجرا کنین اینطوری که بار اول مثلأ ۲۰ ثانیه تو اون جو قرار بگیرین بار دوم ۴۰ ثانیه بارسوم ۱دقیقه ازطرفه دیگم بار اول ۲۰ثانیه رو تا جایی تکرار کنین که براتون عادی بشه بعد برین مراحل بعدی.همراه با انجام این مراحل به خودتون بقبولانید و زمزمه کنید که چیز ترسناکی اینجا وجود ندارد...اگه بهتر نشدین بهتون توصیه میکنم به یه روانشناس کاربلد مراجعه کنید علائمی که بهش اشاره کردین اختلال اضطراب رعبی رو نشون میده. همراه با اون حملات این علائم رو هم دارین؟ مشکلات معده و درد سینه وتنگی نفس،گیجی،رنگ پریدگی صورت و دستها.

منم دقیقا همینطوریم  .. حتی وقتی نماز میخونم هم میترسم و احساس می کنم کسی پشته ... دیگه دیوونه شدم از ترسو بودنم ... میدونی مشکل من و تو فکر خرابمونه  .. آنقدر که منفی فکر می کنیم ...   شبا قرآن و چاقو و چنگال و ناخون گیر و همه چی زیر بالشم پیدا میشه 

عزیزم درکت میکنم ازبچگی ازتاریکی به شدت میترسیدم چون فکرمیکردم توتاریکی جنه وقتی بزگترشدم ترسم بیشترشدحتی نصفه شبامیترسیدم برم اب بخورم یادشویی که داخل بودوقتی برق روروشن میکردم کمی اروم میشدم ، دکترت کاملادرست میگه توبایدباترست وتاریکی مواجه بشی مثلا من ازانبارمون میترسیدم چون مطمن بودم جن داره ، بایدحیاط روطی میکردیم تابرم انباراول ازغروبا شروع کردم به رفتن به انباربعد که کمی ترسم ریخت شباشروع کردم ازاول شب رسید به جایی که الان دوازده شبم باشه میرم اون مسیریکه برای رفتن به انباربایدطی کنم تاریکه بعدش هم بایدبرم داخل انباروتوتاریکی پریزروپیداکنم تاریکیشم که ظلماته گاهی باچراغ قوه میرم گاهی بدونه چراغ قوه اوایل ازترس میخاستم گریه کنم تندچیزیکه میخاستم ورش میداشتم کم کم ترسم کم شدنمیگم الان نمیترسم میترسم ولی نه به شدت قبل تمام اون مدتی که راه میفتم برم انبارتاخودانبارناس وایت الکرسی میخونم وبسم اله میگم وارامش میگیرم که خدامراقبمه دیگه مثل گذشته نیستم خیلی بهترشدم

من بچه بودم فقط از تاریکی موقع خواب میترسیدم یعنی اگه پا میشدم میدیدم تاریکه سکته میکردم باید تا صبح نور چراغ تو چشمم میبود تا خوابم ببره ولی بزرگتر شدم خوب شدم ولی از تاریکی توی شب اصلا نمیترسیدم یعنی اگه میگفتن برو ته باغ تاریک  میرفتم و اون ادرنالینی که ترشح میشد خیلی حال میداد از تنهایی هم که اصلا نمیترسم اگه میخوای تو زندگیت از کسی بترسی فقط باید از ادمها بترسی وگرنه جن و پری و حیوونها ازارشون از انسانها کمتره اگه مذهبی هستی سعی کن از طریق دین به ترست غلبه کنی اگه هم که زیاد مذهبی نیستی برو پیش مشاور یا روانپزشک شاید مشکلت با دارودرمانی برطرف بشه.

چقدر جالبب
بهترین داروی برا شما شوهر هست.

خب گلم ریشه ی ترست چیه

فیلم ترسناک ببین یا این مشکلت حل می شه یا از ترس زهرت میترکه :|

من بیست و هشت سالمه و همین مشکل شما رو به شدت دارم، و هیچ کارشم نتونستم بکنم، شما فکر کن شبایی هم بوده که تو خوابگاه تنها بودم و تا صبح خوآبم نبرده، حتی شده بچه ها هم بودن و چون خواب بودن من می‌رسیدم خوابم نمیبره 

والا منم با بااینکه 28سالمه هنوز میترسم تنها تو اتاق بخوابم نمازمم سروقت میخونم قران هم میخونم ولی خخب نمیدونم این مشکلو دارم البته ما چون خانواده شلوغی بودیم خیلی کم پیش میاد تنها بخوابم ولی چن 

ترسیدن تا یک حدی طبیعیه اما یقینا این مقداری که شما میترسید اصلا طبیعی نیست، اول اینکه اینقدر به خودت تلقین نکن که ترسو هستی و بگو من شجاعم و از این چیزها نمیترسم اینکه بقیه هم فهمیدن شما میترسید شاید در تشدید ترس شما تأثیر داشته که دیگه خودتون هم باورتون شده، همانطور که فاطمه خانم گفتن سعی کن تغذیه رو رعایت کنی و گرمی زیاد بخوری مثل بهارنارنج و بادرنجبویه و دارچین و... سردی رو یه مدت خیلی خیلی کم کن
بعدش اینکه به خودت بگو این همه تا حالا ترسیدی چی شده مگه اتفاقی جز اذیت شدن خودت افتاده پس سعی کن مثل یه دختر شجاع با ترست مقابله کنی
من خودمم از خیلی چیزها می ترسیدم ولی وقتی با ترسشون مقابله کردم الان لذت میبرم مثل ترس از ارتفاع ترس از ازدواج ترس از رانندگی و..
هر روز به خودت بگو که نمیترسی و ارتباطات معنویت رو هم زیاد کن مثلا وقتی میری تو اتاق تنها اول آیت الکرسی بخون و بعد دیگه خیالت راحت باشه که خداهواتو داره و اتفاقی نمیفته
در مورد جن و پری و... هم خداوند انقدر کارش حساب کتاب داشته که اجازه نمیده به انسان آسیبی بزنن. عالم نظم بسیار زیبای خودش رو داره و خدایی که این همه بهت نعمت داده خودش هم ازت محافظت میکنه «والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین»

ترس از تنهایی ، ترس از تاریکی..چه ربطی به دانشگاه داره آخه والا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در ضمن من دیدم کسی که بهترین دانشگاه زشته پزشکی میخونده اما از خون میترسیدهو انصراف داده....ترس تو وجود همه هستش فقط شما خیلی بیشتر به افکار منفی فک میکنی سعی کن اون موقعا خودت و با چیز دیگه سرگرم کنیو به چیز دیگه فک کن....من خودم مثلا اون مواقع به اتفاقاتی که تو روز برام افتاده فک میکنم با دوستام وخندم میگیره....یا شبا عادت کردم با قرآن خوابم میبره مث ایه الکرسی...نخوندنی خوابم نمیبره....

من نمیدونم بعضی از این ادمای باهوشی که دانشگاه سراسری هستن به این درجه از شعور نرسیدن که به کسی توهین نکنن زندگی و موفقیت های هر کسی به خودش مربوطه شما اگه باهوشی و سراسری می خونی واسه اینده خودته دیگه چرا منتشو سر ما میذاری  ادم فکر می کنه خدای نکرده عقده ای هستی :)

---

بترس بلرز ولی قدمی پیش بگذار!

کسیکه اومده اینجا سوالی طرح کرده مسلما نیاز به کمک داره... به امید کمک ، درد دل، استفاده از تجارب بقیه مشکلشو مطرح کرده! هیشکی اینجا دنبال سرکوفت شنیدن نیست! بجای اینکه به طرف توهین بکنیم راه حلی بهش بدیم اگر هم نظری نداریم مجبور نیستیم حرفی بزنیم! 

سلام. به نظر من به این فکر کن که خدا نزدیکتر از رگ گردنه.
بعلاوه ی این که فرشته ها هم هستن.
من هر وقت احساس ترس می کنم ی بسم الله ارحمن الرحیم میگم و ترسم برطرف میشه.
یا پنج تا آیه الکرسی می خونم حل میشه.
اگر باز هم نشد سه تا آیه ی اول سوره ی انعامو میخونم دیگه حتما برطرف میشه:))

از هیپنوتیزم یا eft کمک بگیر. من دوره های eft رو گذروندم یه اقایی ترس از آب داشت سر کلاس ترسش برطرف شد، خانومی ترس از ماشین داشت برطرف شد. فقط خیلی مهمه که آدم کار بلد پیدا کنی.

منم از خیلی چیزا میترسم مثل نرمی ووووووی من این موجودو که میبینم دهنم 3متر باز میشه حالا جیغ نزنو کی جیغ بزن ،از مارمولکم خیلی میترسم یه خاطره بگم سوم دبیرستان بودم تو امتحانا آخر ترم خردادا بود هواهم گرم بود در حیاط باز بودا من خوابیده بودم داشتم کتاب میخوندم آقا چشمتون روز بد نبینه یه مارمولک اومد داخل ووووی من دوتا پا داشتم دوتا دیگه هم قرض کردم رفتم تو اشپزخونه درا بستم کسیم خونه نبود من تنها بودم زنگ زدم به مامانم که مارمولک اومده خونه خخخخ مامانم گفتن بکشش خب!منم نمیتونستم هیچی امیدم از مامانمم نا امید شد هههه به بابامم زنگ زدم بابامم تو کوچه بود خداروشکر اومدند همون لحظه سلاح سردارو آماده کردم یه دمپایی یه حشره کش یه جارو خخخخخ فوریم رفتم دمپایی هامو پوشیدم که مبادا پامو بزارم روش دیگه بابامم اومدند مارمولکه رفته بود از بابام که نیست از من که هس بگردید بکشیدش ..رفته بود پشت مبلا هههه دیگه کشتدنش !! من شبا یه عادت دیگه هم دارم پتو که میندازم روم پاهام باید زیر پتو باشه اگه انگشتام اومد بیرون بدم میاد یه مورد دیگه خواب سبکم زودی جا میپرم همیشه زیر بالشم یه تیکه آهن ربا میزارم ،من از خیلی چیزا میترسم باورت میشه از کبوتر مرغا خروس حتی این جوجه رنگیا هم میترسم خدا به داد بعداز اینم برسه من مادرجونم میگند هرکی اومد تورو بگیره من میگم که این دختر خیلی ترسالووووه خخخخخخخخخخخخ

با سلام

تشریف ببرید پیش یه دعا نویس انشاالله که مشکلتون حل میشه.

من خودم خیلی این جور چیزها را قبول ندارم ولی چون برای خودمم پیش اومده و نتیجه گرفتم به شما هم میگم

یا علی مدد

اقا رسول من رشته دانشگاهیم گرافیک بوده شما حق ندارین به بچه های هنر بی احترامی کنید اتفاقا رشته های مثل نقاشی گرافیک ومعماری جز رشته های خیلی خوب هستن هرکسی نمیتونه هنرمند باشه من افتخار میکنم که رشتم گرافیکه وخیلی هم به رشتم علاقه دارم حتی خواهرم که رشته حقوق از دانشگاه دولتی هست همیشه وقتی کارای هنری منو میبینه میگه کاش منم هنر خونده بودم ادمایی هنری با احساس ومهربون هستن وبا مَحیط اطرافشون ارتباط برقرارمیکنن من هروقتی نقاشی یا کار هنری میکنم خیلی برام لذت بخشه سعی کنید أدما رو قضاوت نکنید هرکسی که قرار نیست دکتر مهندس بشه جامعه ما به هنرمندا هم نیاز داره همین کتابی که میخونید طرح جلدش یه گرافیست انجام داده طرح روی لباسا مواد غذایی وبسیاری از طرح های ظروف وخیلی چیزای دیگه کار گرافیست ها هست 

یه دختر همسایه داشتیم از صدای باد میترسید! وقتی باد میومد شروع میکرد به جیق زدن و گریه کردن! ولی دورانی اینجوری بود بعد کاملا خوب شد! شما هم بلاخره این ترس برات طبیعی و عادی میشه!

عزیزم بزرگتر می شی بهتر میشه،روزگار خودش به ما میگه از چی باید واقعا بترسیم
اجازه بده قضاوتم و بگم: به نظرم ناز نازی هستی، لای پر قو . والا برادرای من تا6-11 سالگی خودشون من و میترسودن از جن و .. حتی فکر نمیکردن این دختر میترسه. عزیزم بزرگتر که میشی و مسائل مختلف زندگی که پیش میاد در برابر ترس های کوچیکمون شجاع میشیم.
 

دوستان گرامی چطور و با چ منطق و استدلالی بهشون توصیه میکنین شوهر کنن؟؟؟

احساس میکنم سطح درک و فهم شما بسیار پایین ٬عامی و ظاهریست....

دوستای گلم چرا حرص میخورین بابت حرفای اون یارو رسول؟ 

سلام منم دقیقامثه توبودم رفتم پیشه روانشناس میدونی چی گف؟گف بایدخودتوتوی اون موقعیت قراربدی٬من اولش خیلی میترسیدم ولی دیدم چاره ای ندارم خودموتوخونه توتنهایی قراردادم باراول ده دقیه باردوم بیست دقیقه بارسوم یه ساعت توخونه تنهابودم بارچهارم برقاروخاموش کردم توخونه تنهابودم وبالاخره کمکم خوب شدم هیچ راهی نداری جزاینکه خودتوتوموقعیتش قراربدی٬الآن وقتی یادم میادخندم میگیره تاریکی هیییییییچ ربطی به جن نداره پس اون کسایی که توروستاهای دورافتاده زندگی میکنن که برق هم ندارن چی؟بازم میگم تاریکی هیچ ربطی به جن نداره ببخشیدطولانی شد

ببین عزیزم، میدونم خیلی اذیت میشی چون منم به مدت 1 سال اینجوری بودم، تازه من خیلی اوضاع بدتری داشتم ...وقتی یاد اون روزا میفتم از خدا میخوام هیچ کس اونطوری نشه...واقعا متاسفم برای کسانی که نه تنها درک نمیکنن تازه مسخره هم میکنن

این قدومه برای من خیلی تاثیر خوبی داشت،هیچ ضرری هم نداره خیالت راحت

حضرت علی میفرمایند که : از هرچیز میترسی برو تو دلش 

دزد که واسه شب منتفیه چون الآن نصف شبا همه پای اینترنتن میدونن پاشونو بذا ن تو خفتشون کردن واسه همین مدام دارن به همه بد و بیراه میگن که مگه شما خواب ندارین خخخخخ
به نظر منم تلقینت تو این قضیه خیلی مهمه خواهر من بچگی همینطوری بود ولی الآن یه هفته هم خونه تنها بمونه مشکلی نداره اون به خودش تلقین میکرد من در خلافش مثلا میخواستم بگم خیلی شجاعم مقابل یه چیزایی ترسمو نشون نمیدادم بعد دیدم واقعا ترس نداره
اینا واسه اینه که خانوادت میگن بچه میترسه دیگه ولی کسی بهت نخندیده حالا من بهت میخندم بلکه خجالت بکشی دیگه نترسی خخخخخ
بسم الله خیلی خوبه کلا تو اون مواقع اگه زیر لب یه دعا بخونی که یکم از صداتو  خودت بشنوی خیلی آرامش بخشه

سلام لیلی خانم از هیپنوتیزم برای درمان ترس از آب یا ماشین استفاده کردن؟ ممکنه توضیح بدین چطوری؟

وای چ ترسناک حرف میزنین بعضیاتون خیلی ترسیدم ... منم مث تو هم عزیزم فقط من 25 سالمه ولی هنوز این مشکل رو دارم ... 

سلام. اول از همه میخواستم بگم که من با اون محدثه ای که اون اوایل به این سوال جواب داده بود فرق دارم.

نادانی=ترس=>مواجه با ترس=دانایی=>عدم ترس

سلام چیشددخترخانوم هروقت ترست خوب شدبیااینجابگو٬وقتی ترست خوبشدمیای میگی عه عه عه عه من چقدبلانسبت دیوونه بودم الکی میترسیدم٬به خودت قاه قاه میخندی٬چون منم مثه توبودم الآن به خودم میخندم٬تنهاکاری که بایدبکنی اینهکه خودتوتوموقعیته چیزی که میترسی قراربدی تمام

سلام . یه املت سوسک بزنی ریدیف میشی . ببین تا بیکار میشی بخودت بگو از ترس نمیترسم . بزار بگم طرز نگاه کردنت چی جوری هست . شما نمیتونی بیشتر از چندین ثانیه به یه جا زوم کنی خیره بشی این انرژی درمانی هست که وقتی انسان ها بخاطر مشغلات کاری یا هر چیزی نمیتونن درست تمرکز کنن اون قوه تفکر از نگاه آدم ها خارج میشه . شما برو تو همون اطاقی که میگی ترس داری البته فعلا شب ها نه فقط روزها برو بشین و تکیه بده و با تمرکز بالا هر روز یک ساعت به یه نقطه خیره شو مثلا ساعت رو در نظر بگیر بعد به نقطه مرکز ساعت ذوم کن و خیره شو به هیچ چی هم فکر نکن حتی ثانیه های پلک زدنت رو هم طولانی کن اگه دفعه اول   پنج ثانیه طول میکشه تا پلک بزنی تمرین کن تا ده ثانیه و همینوطر بالا بره اون قوه تمرکز به تدریج باید جذب بشه تا افکار منفی سمت ذهن شما هجوم  نیاره   تا دو سه هفته تمرین کن قول مردونه  میدم شبا بری واسشون خاطره تعریف کنی . بعدش ببین آبجی سوچولو احتمال زیاد شما آدمی هستی که خیلی جاها بهت  بی احترامی کردن  یا حقتو خوردن یا بد و بیرا گفتن شما از حقت گذشتی هیچی نگفتی شما باید کم کم شخصیت خودتو حفظ کنی هر جا توهین دیدی جوابگو باشی نزاری به همین دلیل ضعف هایی تو وجود خودت ببینی که بعد ها باعث مشکلات نفسی بشی . نزار حرف دیگران از جمله نزدیکانت و مادرت  بهت نفوس کنه که مثلا بگه تو ترسو هستی تو هم بدل بگری و ناراحت بشی و باور کنی . اگه ترسویی درسته ولی قرار نیست ترسو بمونی خودتو قانع کن اول اینکه کلمه جن رو از ذهنت حذف کن بجاش واژه روح رو بیار بعدش  اصلا و ابدا روح هیچ کاری با انسان نمیتونه کنه روح برده انسان هست که انسان های قدرتمند میتونن به اونا فرمان بدن یعنی به اسارت بگیرن . اوکی  اون هم نه برای امر شر و مصیبت برای امر خیر  بخدا خودم داستان هایی داشتم النی با چشام دیدم در اطاقم تا نیم متر باز شد دری که خودم دستگیرش رو بستم اندازه یه آدم جا داشت ننم دووید فرار کرد رفت خونه همسایه  من چاقو رو برداشتم رفتم فحشای  خرکی بهشون دادم گفتم اگه وجود دارین وجود پیدا کنید بیاید جلو خلاصه ایمان پیدا کن که جن و روح فقط و فقط یه سایه هست و سایه هیچ کار نمیتونه کنه چون قدرتی نداره که کاری کنه حالا یه وقتایی آدم فیلمای خرکی میبینه ترسناک هست شاید تحریک بشه که میشه ولی موقت هست حالا نهایت یکی دو شب . میدونی چیه شما اینقدر بهش فکر کردی شده ملکه ذهنت توی ذهنت پر رنگ شده بهش بها نده بهش میدون نده تا اومد توی ذهنت بشینه اجازه نده ورود کنه جدی میگم بگو هری بابا خوش اومدی یه نیشخند هم تهش بزن به معنی رضایت از خودت . آخراش شبیه فیلم هندی شد البته این روزای آخر هست که انشا الله به امید حق دیگه اصلا به این روزها بخندی . من نماز خون روزه بگر نیستم ولی جوری قوه الهی رو تو وجودم حس میکنم به والله اگه جن هم ببینم خودم رو  آماده مقابله کردم اصلا مهم نمیدونم که بیان یا نیان . مسایل اخلاقی رو رعایت کن با هر حرفی دگرگون نشو بها نده حتی به عزیز ترین کست عزیز ترین کس افکار خودت هست . وای فکم . این بود انشای من

یه ادم شجاع یکبار می میره

خواهرم شما نماز میخونید ؟ اگر نماز بخونید و ارتباط معنوی با خدا پیدا کنین کم کم ترس از وجودتون میره . شاید تا حالا شنیده باشین که باید فقط از خدا ترسید . ترس شما ناشی از توهمات و خیال پردازی هاتونه . خدارو همیشه یاد کن الا بذکر الله تطمن القلوب . از خدا بخوایین این ایه از قران و تو قلبتون قرار بده با خدا صحبت کنین بهش بگین که فقط از اون میترسین تا کمک کنه 

هه وااااای فک کن شب عروسیت شوهرت میخواد برقو خاموش کنه اونوقت تو...

منم همینطور بودم یه مدت