سلام دوستان

نوشتن این پست برام خیلی سخته ، چون که مجبورم احساساتم رو از اعماق و جودم بیرون بکشم و با قلم نه بلکه کیبورد! بر روی صفحه سفید کاغذ نه بلکه صفحه نمایش! بیارمشون.

اول بگم که دوست دارم شما هم احساس تون رو در بین بذارید ، دوم این که بابت لحن نوشتار که هی تغییر می کنه شرمنده ام چون فقط با احساس این متن رو می نویسم ، سوم این که ممکنه بعضی احساسات ملموس نباشه و متوجه نشید و درواقع با نوشتن و تایپ کردن نمی شه به راحتی منتقلشون کرد، چهارم این که احساس می کنم این احساسات برای خواننده ها غریبه باشه و حس نکرده باشن شون و حتی مسخره به نظر بیاد.

شاید احساس نیاز به جنس مخالف ، جذابیت داشتن جنس مخالف ، نیازهای عاطفی و نیازهای جنسی و... نیازهایی هستند که بسیار زیاد در این وبلاگ بهشون پرداخته شده ، خیلی از این نیاز ها تو یه رابطه دوستی صمیمی با جنس مخالف تامین میشن.

توی هیچ جای دنیا حتی اگه یه فرد با هزار نفر هم رابطه داشته باشه نمی تونه جای ازدواج رو پر کنه ، پس اصولا این احساساتی که توی ازدواج وجود دارن چی هستند که ما به دنبالشون هستیم؟( شایدم فقط من به دنبالشون هستم)

به نظرم جذابیت داشتن جنس مخالف ، نیاز جنسی ،نیاز عاطفی در رابطه با جنسی مخالف ، از ابتدای تولد تا مرگ وجود داره ، شاید در کسی خیلی کم یا در کسی خیلی بیشتر باشه ولی قطعا وجود داره.

امّا از حدود سه سال پیش نیازهای جدیدی برای من تعریف شد ، نیازهایی که تا قبل از این وجود نداشت ، نیاز هایی که اهمیت خیلی بالایی دارند و بسیار حیاتی و ضروری هستند در نظرم ، نیازهایی که در نظرم بسیار اصیل هستند و هیچ جایگزینی براشون ندارم تا حال خودم رو بهتر کنم.

هر چه قدر توی زندگی کاریم پیشرفت کردم ، هر چه قدر بیشتر مطالعه کردم ، هر چه قد بیشتر فکر کردم ،هر چه قدر بیشتر یادگرفتم ، این نیاز ها پررنگ و پررنگتر شد.

شاید ازدواج بار مفهومی زیادی برای برخی ها نداشته باشه ، ولی در عقیده من قطعا از پرمفهوم ترین ، مقدس ترین ، عاقلانه ترین و مفید ترین خصوصیات یک زندگی انسانیه که میشه گفت یک موهبت بزرگ الهی به تمام ما انسان هاست ، البته شاید عقیده شما این نباشه و مشکلی نیست ، فقط خواهش می کنم لطفاً عقیده من رو پیش روی خودم لگدمال نکنید!

به خاطر قیافه و هیکل ، یا به خاطر پول ، یا توانایی ، یا دانش من ، دختر های زیادی در اطرافم بودند که می تونستم باهاشون رابطه داشته باشم ، اون هم چند تا چند تا ، عده ایشون سعی می کردن خودشون رو به من نزدیک کنن و من همیشه خیلی معمولی و رسمی باهاشون رفتار کردم ، حتی یه عده شون از لحاظ ظاهری خیلی خوب بودن و بقیه خیلی دوست داشتن بهشون نزدیک شن.

خیلی ها فکر می کردن که من با دختر های زیادی در آن واحد رابطه دارم و وقتی که من می گفتم با هیچ کس رابطه ای ندارم این رو باور نمیکردن.

در اصل داشتن رابطه با دخترها برام اهمیتی نداشت ، قطعا جذابیت و کشش وجود داشت(درحد کمی) ، ولی به دلایل بسیار زیادی هیچ وقت دوست نداشتم یه رابطه بدون تعهد و بدون قصد ازدواج داشته باشم و البته هیچ حسی به ازدواج هم نداشتم .

برخی از دلایل:

دوست نداشتم فکرم درگیر هیچ کسی باشه و فقط دوست داشتم به فکر پیشرفت خودم تو زندگی باشم ،دوست نداشتم با رفتن کسی آسیب ببینم ،دوست نداشتم به کسی اجازه دسترسی به عمیق ترین احساساتم رو بدم ، دوست نداشتم وابسته بشم به کسی اون هم کسی که هیچ نسبتی با من نداره و این رو یک نقطه ضعف می دونستم ، این رابطه رو یک سرمایه گذاری مخاطره آمیز یا یک قمار می دونستم که ممکنه 1000 ساعت از عمرت رو برای کسی صرف کنی و در نهایت هیچ نتیجه ای نداشته باشه تازه اگر ضرر دیگه ای نداشته باشه و هزاران دلیل دیگه که شاید فقط یکی شون هم برای من کافی بود و اصلا بحث ما درستی و نادرستی و قضاوت کردن نیست و موضوع پست چیز دیگه آیه.

و خلاصه داشتیم خیلی عادی و شاد و خرم زندگی می کردیم و احساساتم هم اصلا جوری نبود که به هیچ وجه کوچکترین تاثیری تو زندگیم رو غم و شادیم بذاره که یه سری احساسات جدیدی پیدا شد ، در ابتدا فکر می کردم که همون نیاز به جنس مخالفه و یا نیاز به حمایت عاطفی خانواده و یه سری شبیه این احساساته و چیز جدیدی نیست.

امّا بعد از تلاش و کوشش بسیار و آزمون و خطا و شکست ، متوجه شدم که این نیاز که تمام ذهن من رو مشغول به خودش کرد و حتی مسائل دیگه رو برام کاملا بی اهمیت کرد ، نیاز به خود ازدواجه ، یعنی میل اصیل بشر به مقوله ازدواج حتی فارغ از مسائل جنسی و جذابیت داشتن جنس مخالف.

وای چه قد ســـــــختــــه حرف زدن از احساسات برای یه مرد، عرقم در اومد.

شاید بعدا ادامه دادم ولی یه سری از این نیاز ها عبارت اند از...

خب من حدود 20 مورد نوشتم ولی برای یه پست خیلی زیاد شد و میذارم برای پست های بعد ، امّا دوست دارم قبل از این که چیزی بگم نظرتون رو درباره این که چه نیازهایی برای من وجود داشته که یه رابطه دوستی نمی تونه حتی یک درصدش رو برام برآورده کنه ؟ احساساتی که میتونن در یک ازدواج درست با فرد مناسب و تازه با وجود تلاش و کوشش خودتون برآورده بشن.

پایان فصل اول

 


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل پسران حدود ۳۰ سال (۴۲ مطلب مشابه) مسائل پسران دهه شصتی (۴۳ مطلب مشابه)