سلام
دختری 28 ساله م که از وقتی به یاد دارم همه ش سرم تو کتاب بوده، اینکه شخصیت درونگرا و آرومم باعث شده تو تنهایی هام خودم رو با درس و کتاب سرگرم کنم، یا اینکه علاقه من به کتاب باعث شده تنهایی رو بیشتر از با جمع بودن دوست داشته باشم، خیلی مهم نیست، مهم اینه که این شخصیت از جانب دیگران همیشه تحت نظره و یه جورایی حس اون ها رو برای کنجکاوی تو افکار و عقایدش زنده میکنه. این دیگرانی که میگم شامل همه میشه منتهی تو این پست بیشتر منظورم جنس مخالف هست.
نه به خاطر غرور بلکه به خاطر نحوه تربیت و اعتقاداتی که در من شکل گرفته روی ارتباط با نامحرم بسیار حساس بوده و هستم. قطعا یکی دیگر از دلایل کنجکاوی آقایون همین مورده.
یه ظاهر معمولی، یه خانواده معمولی ، پوشش ساده و محجبه چیزهایی نیستن که بتونه برای آقایون جاذبه ایجاد کنه، بنابراین علت اصلی این جاذبه فقط ویژگی های رفتاری و اخلاقی من هست.
همه آدم ها یه کشش نسبت به جنس مخالف دارن و منم منکرش نیستم، ولی تصور اینکه بتونم مردی غیر از محارم رو از ته دل دوست داشته باشم همیشه برام دور از ذهن بوده، چون هیچ وقت هیچ پسری توجهم رو به عنوان اینکه همسرم باشه جلب نکرد.
دست بر قضا پسری سر راهم قرار گرفت که حسم بهش فراتر از دوست داشتن بود و آرزو میکردم همسرم آیندم باشه. این علاقه هر روز بیشتر میشد ولی من آدم ابرازش نبودم. و اون قدر تودار بار اومدم که هیچ کس نفهمید تو دل من چی میگذره.
تا اینکه ایشون رسما به خواستگاری اومدن و من از اینکه خدا حرف دلم رو شنیده از خوشحالی سر از پا نمیشناختم. ایشون گفتن سال هاست که مهر من رو به دل دارن و خودشون رو عاشق و دلباخته من و نجابتم نشون دادن، اونقدر باب میل من حرف زدن که سر سوزنی گمان بد نبردم و خدا رو بابتش شکر کردم.
این خوشی خیلی طول نکشید، چون کم کم رفتارشون عوض شد، در واقع عوض نشد بلکه خود واقعی شون رو نشون دادن. اون دلایل و ویژگی هایی که ادعا میکردن به خاطرش عاشق من شدن حالا داشت بین مون فاصله ایجاد میکرد.
ایشون فقط عاشق تصوراتی که از من تو ذهن شون ساختن شد نه عاشق من! و حالا که من با تصورات شون فاصله داشتم سعی میکردن هر طور که شده من رو شبیه تصورات شون کنن ولی من نه میتونستم و نه میخواستم که از خود واقعیم فاصله بگیرم.
نمیخوام بگم اون آدم، آدم بدی بود، اتفاقا اونقدر خوبی داشت که بعضی وقت ها دلتنگ خاطرات مون میشم، ولی فکر میکرد با دروغ و تظاهر میتونه هر چیزی رو که بخواد بدست بیاره، به اینجاش فکر نکرده بود که تا ابد نمیتونه نقش بازی کنه و به جایی میرسه که دیگه خودش هم توان ادامه دادن نداره.
بالاخره راه ما از هم جدا شد، ولی من دیگه اون آدم سابق نیستم، قبل این ماجرا هم آروم بودم و هم آرامش خاطر داشتم ولی الان هم بیقرارم و هم کلی فکر و خیال دارم که آرامشم رو سلب کرده.
آرامش از دست رفته، دل شکسته، اعتماد از دست رفته، بیخوابی و بدخوابی و ...، تاوان کدوم خطای منه؟، منی که آزارم به هیچ کس نرسیده، به هیچ کس بی احترامی نکردم، دل کسی رو نشکوندم و همیشه سعی کردم مثل یک انسان واقعی زندگی کنم چرا باید به جایی برسم که آرزوی یه خواب راحت داشته باشم؟
به شدت احساس ضعف و پوچی میکنم، هر چقدر سعی میکنم به عنوان یه تجربه هر چند تلخ بهش نگاه کنم نمیتونم، انگار تمام کائنات دست بدست هم داده تا نتونم اون رو فراموش کنم. تمرکزم رو از دست دادم، حتی دیگه اشتیاقی برای خوندن و نوشتن ندارم. دوست دارم برم یه گوشه دنیا فقط خودم باشم و آسمون بالای سرم و منتظر بمونم تا اجل به سراغم بیاد.
تو این رابطه ای که زیر نظر خانواده ها بود و قرار بود به ازدواج ختم بشه حتی کوچکترین تماس فیزیکی هم صورت نگرفته که به خاطرش دچار همچین احساسی بشم، منتهی وقتی به این فکر میکنم که ممکنه بازی خورده باشم و از اولم دوست داشتنی در کار نبوده بهم میریزم.
خیلی چیزها رو جا انداختم، هم به خاطر ناشناس موندن و هم اینکه بیشتر از این وقت شما رو ضایع نکنم.
تنها هدفم این بود که این پست تلنگری برای پسرها و دخترها باشه تا احساس کسی رو بازیچه احساس خودشون قرار ندن و بدونن کشتن احساس آدم ها جنایتی به مراتب بزرگتر از گرفتن جونشون هست. هیچ کدوم فکرش رو هم نمیتونید بکنید چه بلایی سر زندگی و آینده طرف مقابل تون میارید، مخصوصا اگه طرف تون دختر یا پسری مثل من باشه که تک تک کلماتش بر پایه صداقت بوده و عشقش یه عشق پاک و ناب.
مرتبط با درونگرایی و برونگرایی :
دختری به شدت درونگرا هستم و اعتماد به نفس ندارم
لطفا درونگراها رو کمی بیشتر درک کنید
دختری مجرد و درونگرا هستم که انگ منزوی بودن بهم میزنن
ازدواج دختر برونگرا با پسر درونگرا
نامزدم حالت درونگرایی داره حرف هاش رو به زبون نمی تونه بیاره
درونگرایی عیب نیست. با درونگراها مهربان باشیم
تجربیات شما در مورد نحوه رفتار با همسر درونگرا
چطور از حالت درونگرایی خارج بشم ؟
خانم های درونگرا دوست دارن شوهرشون هم درونگرا باشه ؟
دختری درونگرا هستم ولی مادرم به زور میخواد منو یه آدم اجتماعی کنه
درونگراها براتون نیروی دافعه دارن؟
درونگرا بودن مرد در زندگی زناشویی تاثیر منفی داره ؟
چگونگی تبدیل یه انسان درونگرا به برونگرا و اجتماعی
ویژگی های مثبت افراد درون گرا و چند سوال
آیا درونگرا بودن و گرم مزاجی با هم ارتباط دارند ؟
← ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) ← خواستگاری های بی سرانجام (۶۶ مطلب مشابه) ← درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه) ← مسائل درونگراها (۳۵ مطلب مشابه)
- ۴۱۵۰ بازدید توسط ۲۸۷۸ نفر
- پنجشنبه ۲۱ شهریور ۹۸ - ۱۰:۵۷