اگه ازدواج زودخوب نیست شاید ازدواج دیر از زودش هم بدتره، به نظر من هر کسی هر زمانی احساس نیاز به ازدواج کرد باید ازدواج کنه حالا چه پانزده سالش باشه چه بیست و پنج و ...، یادمه انگار همین دیروز بود که بچه دبیرستانی بودیم و وقتی یکی حرف ازدواج و با ما میزد میگفتیم اوووه کو تا ازدواج!
بعد رفتیم دانشگاه و چند تا مقطع خوندیم الان راحت شدم بیست و هشت سال!، و کلی حس بد از ازدواج نکردن، کلی فشار و ...
به نظر من این اشتباهه که وقتی یکی میشنوه فلانی توی فلان سن ازدواج کرد بهش بگن اون بچه ست کوچیکه و ...
به نظر من ضررهای ازدواج دیر اگه بیشتر نباشه کمتر از ازدواج بود هم نیست، با این تفاوت که در ازدواج زودتر سازگاری ها بیشتره، خیلی ها داخل دانواده برتر میان به جوون های ۱۸ تا ۲۳ میگن بچه ای و حالا خیلی وقت داری و ...
در صورتی که شاید خودشون هم از اون دست آدم هایی هستن که هر لحظه آه و داد و فقان دارن از اینکه سن شون رفت بالا و ازدواج نکردن.
ببینید وقتی مثلا یه پسر بیست و سه ساله بیاد با یک دختر هجده نوزده ساله ازدواج کنه خانواده ها هم حمایت بکنن و اینا تصمیم بگیرن زندگی رو با هم بسازن بیشتر و بهتر قبول میکنن.
همین دخترها هر چقدر سن شون بالاتر میره سختگیری بیشتر و توقعات و کلاس بیشتر و پسرها هم همین طور هستن اتفاقا.
مثلا دختر میگه من این همه سال درس خوندم و ...، الان دیگه توی ۲۷ سالگی ازدواج کنم همه چی باید تکمیل باشه، دیگه با هم بسازیم و ...، معنی نمیده اون برای بچه دبیرستانی هاست! بعدا خودشون وقتی دبیرستانی بودن هم میگفتن که هنوز ازدواج زوده!
من این رو میگم چه دختر چه پسر، مگه این عده بچه راهنمایی و حتی ابتدایی رو نمیبینیم داخل کوچه ها روابط دوستی و صحبت و حتی جنسی دارن؟، من خودم تا حالا بارها به چشم خودم دیدم، چطور عقل برای همه چی میرسه، بعد اگه ازدواج کنن بچه هستن؟
خوب همین دختر و پسر سن شون میره بالاتر، دانشگاه و ... ارتباط بیشتر و احتمال گناه بیشتر، شکست عشقی بیشتر، تنوع و جذابیت ارتباط با جنس مخالف براشون کم میشه و عادی میشه، از هم کینه به دل میگیرن و بی اعتماد میشن، نسبت به هم سختگیرتر میشن.
از طرفی پسر هم میگه من این همه سال زندگی کردم وقتی هیچ چی نداشتم همه سختی های سربازی و دانشگاه رو ... پشت سرگذاشتم و هیچ کی محل س...م بهم نمیداد!
الان خونه ماشین خریدم، همه خودشون پیام میدن غیرمستقیم که پسر فلانی چرا ازدواج نمیکنه!، حالا اون روابط بیشتر بماند، اون سن بهار ازدواج و ... که میگذره واقعا همه چیز مسخره میشه.
من خودم الان شوقی که برای ارتباط با دختر دارم، اصلا قابل مقایسه با چند سال پیش نیست منظورم ارتباط سالمه نه دوستی و ...
چون اونقدر توی دانشگاه و ... با دخترهای مختلف همکلاس بودیم که دیگه برام عادی هستن، و انصافا حوصله توقعات شون رو هم ندارم اگه بخوام ازدواج بکنم.
میخوام بگم که خود ما زخم خوردیم از همین تفکرات اشتباه که پدر و مادر هی بهمون میگفتن دهن تون بوی شیر میده، بچه هستید و ازدواج زوده، الان سن مون رفته بالا، ولی بازم توی ذهن مون هم شده و میریم به بقیه هم میگیم، تازه وقتی میشنویم دختر و پسر دبیرستانی ازدواج کردن میگیم بچه هستن!
همه حرفم اینه که اگه چه ازدواج زیر ۱۸ سال چه برای پسر و دختر رو توصیه نمیکنم، ولی همین دختر و پسرها ممکنه در سنین خیلی پایین تر هم روابط پنهانی شون رو با جنس مخالف داشته باشن.
اتفاقا ما نسل قبلی ها بچه هستیم! ماها رو بچه بار آوردن!، بذارید جمع بندی بکنم عمر گران میگذرد ،خیلی هم سریع، وقتی دبیرستانی هستیم میگیم ازدواج زوده، کار و سربازی و دانشگاه، وقتی هم اون ها رو بخوایم تمام کنیم بعد، بعدش هم میشیم همینی که الان هستیم و دیر میشه و تمایل مون کمتر و سختگیری هامون بیشتر.
این حرف های مفت که فلان سن بوده و ... رو بذاریم کنار چشمامون و باز کنیم و با دید باز ببینیم و اگه زیر هجده ازدواج نمیکنیم پس حداقل بالای هجده حتما ازدواج کنیم یعنی به فکرش باشیم و موقعیتش رو بسازیم، پسرها و دخترها هم مهارت هاش رو کسب کنند و مطالعه بکنن و اگه موقعیت خوبی براشون پیش اومد بهش فکر کنن نه اینکه بگن حالا زوده درس بخونیم.
بعد درس تموم میشه، میشید مثل دخترای مجرد سن بالا رفته و پسرهایی که خسته از نیازهاشون و مجردی شون اینجا گریه و زاری میکنن و میلیون ها نفر که اینجا نیستن هم و در غذابن مثل ماها.
انصافا ما دهه شصتی ها رو پوکوندن رفتیم پی کارمون!
هر چی سختگیری و باور اشتباه بود توی مغز ماها رفت و الآنم که سنمون رفت بالا خودمونم با خودمون کنار نمیایم دیگه!، به خاطر همین پسرهای دهه شصتی میرن دنبال دخترهای سن پایین تر از خودشون که شاید سن کمتر و توقعات کمتر داشته باشن، غافل از اینکه دوست دارن با هم دوره ای های خودشون اوایل هفتاد و دهه شصت ازدواج کنن ولی بعضی از اون دخترها هم دیگه ناز و ادا و کلاس و توقعات شون رو تریلی هجده چرخ هم نمیتونه بکشه!
الان اصلا بحث اینا نیست، بحثم این بود که خیلی زود عمرمون میگذره، گذشت و بازم میگذره، من خیلی اشتباهات داشتم.
امیدوارم که جوون های نسل جدید این مطالب منو بخونن حداقل اشتباه ماها رو اصلا انجام ندن، هر چند ازدواج تصمیم مهمیه و نباید خیلی عجله کرد، ولی کسی که میره سراغ دوستی و گناه و ... دیگه تمام میشه، هر کاری هم بکنه لذت ازدواج زود و درست ازش گرفته میشه.
بازم میگم اگه زیر هجده زوده، بالای هجده دیگه زود نیست اصلا. ازدواج رو میشه در حال سربازی و در حال تحصیل و ... هم انجام داد و باید همین بشه. چون اگه دختر و پسر میخوان در زمان مدرسه ازدواج نکنن دو حالت داره؛
یا دیپلم میگیرن و دیگه ادامه تحصیل نمیدن و ازدواج میکنن و دانشگاه نمیرن، یا اینکه اگه رفتن دانشگاه دوباره هی بگن درس تمام بشه و در حال تحصیلم خیلی راحت میرسن نزدیک سی، طرف فوق دیپلم رو میگیره میگه دیگه تا اینجا خوندم لیسانس رو هم بگیرم تا لیاسانس رو گرفت میگه فوق رو بگیرم ...
برای پسرها هم با کنکور و یک سال پس و پیش و سربازی و فرجه و اشتغال تحصیل و ... راحت میرسه بالای بیست و پنج، بعدش هم افسردگی بعد از خدمت سربازی و بعدش هم تازه کار و ...، میشیم همین ماها که دیگه ازدواج برامون سخت شده
پس اگه همون الگوهای قبلی رو دنبال کنیم و همون روش های قبلی که اگه درست بودن ماها الان گلایه مند نبودیم باز نسل جدید هم میشه مثل همین ماها پس اگه جامعه ما بخواد تغییر کنه باید روندش هم عوض بشه و همون قبلی ها رو تکرار نکنیم.
الان میبینم بعضی ها هم جدیدا بچه هاشون رو زود میفرستن خونه بخت، اما مشکل اینجاست که این ها فکر میکنم کشکیه عوض آموزش صحیح فقط میگن ازدواج کنند، یه ذره هم مهارت های همسرداری و گذشت و احترام و ... یاد نمیدن.
به هر حال امیدوارم جامعه سالمتری داشته باشیم، من خودم دارم از ازدواج نکردن خفه میشم به شدت نیاز به همدم دارم، ولی چیکار کنم؟، قیمت ها همه کشید به آسمون.
بعضی از دخترهای هم نسل ما هم که ناز و ادا و توقعات شون در حد ازدواج با رئیس جمهور آمریکاست، دوست هم که تا حالا نشدیم، دیگه الان حیف مون میاد این همه سال پاکی رو خراب کنیم و تازه اگه داستان بدی پیش بیاد بی آبرو بشیم و یک عمر جان کندن برای پاکی مون هم زیر سوال بره.
گاهی اوقات فکر میکنم تنها راهکار ازدواج مناسب برای من اینه که دخترهای سن پایین طلاق گرفته رو برم باهاشون ازدواج کنم، کلی دختر خوب طلاق گرفته میشناسم دور و برم که یکی دو سال زندگی کردن و طلاق گرفتن خوب و خوشگل مثل ماه.
ولی مشکل اینه که بابام نمیذاره، میگه تو مجردی نباید با طلاق گرفته ازدواج بکنی، این همه سال جان کندی با هیچ کی دوست نشدی الان میخوای با طلاق گرفته ازدواج بکنی؟، راست میگه ولی چی بگم طلاق نگرفته که منو قبول نمیکنه.
دخترهای هم نسل خودم اواخر هشتاد و اوایل هفتاد که جنازه خودشونم روی دوش من و امثال من نمیذارن!
یعنی از طرفی میخوام از طرفی غرور کاذب و چشم و هم چشمی شون نمیذاره به مقدار شل بگیرن به ما، تا هم خودشون هم ما در این غذاب خانمان سوز نمونیم.
مرتبط:
قبول کنیم که اکثر ما پسرها در شرایط فعلی توانایی ازدواج کردن رو دیگه نداریم
در حق من که بچه ی آخرم داره ظلم میشه
30 سالمه، چرا دخترها زنم نمیشن و قبولم نمیکنن؟
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
پدر دختر مورد علاقم اعتقاد داره نمی تونم خرج یه زندگی رو بدم
خسته شدم، هر جا میرم همه میگن چرا زن نمیگیری ؟
یه پسر 30 ساله چه چیزایی باید داشته باشه برای ازدواج؟
پسرهای 35 به بالا معمولا چه معیارهایی واسه ازدواج دارن؟
چرا خواستگارم تا 35 سالگی زن نگرفته؟
پسر 32 ساله ی صفر کیلومتر بی عرضه است ؟
پسر 31 ساله ای که بهترین گزینه ی ممکن رو برای ازدواج می خواد
مرتبط با مسائل پسران دهه شصتی:
به خاطر بیکار شدن، زخم زبون های ننه مون هم به غصه هام اضافه شد
در حق من که بچه ی آخرم داره ظلم میشه
سوال از دهه شصتی هایی که چشم انداز روشنی ندارند
کی قراره به یه زندگی خوب برسم ؟
آیا به صلاح دهه شصتی هاست که ازدواج نکنند ؟!
بخدا منم دوست داشتم ازدواج کنم
پسری 35 ساله ام، احساس میکنم گم شدم در این دنیا
تا کی ما دهه شصتی ها باید غصه بخوریم ؟
← ازدواج آسان (۵۶ مطلب مشابه) ← ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) ← مسائل پسران دهه شصتی (۴۳ مطلب مشابه)
- ۲۸۱۲ بازدید توسط ۲۱۶۳ نفر
- پنجشنبه ۲۴ مرداد ۹۸ - ۱۴:۱۷