سلام
دختری ۲۵ ساله هستم که کارشناسی خودم رو در یکی از دانشگاه های دولتی شهرستان گذروندم . وقتی وارد دانشگاه شدم افراد زیادی داخل دانشگاه از من خواستگاری می کردن . این مورد خارج دانشگاهم وجود داشت که من همه اونا رو به خاطر اینکه می خواستم درس بخونم رد کردم . تا اینکه رسیدم به ترم دو که یک آقا پسری از من خواستگاری کردن . من ایشون رو رد کردم چون احساس کردم ایشون در سطح من نیستن نمی دونم این احساس به خاطر خواستگاران زیادی که داشتم بود یا نه !
گذشت تا اینکه این آقا پسر دوباره اومدن جلو و در حالی که استرس داشتن ( صداشون می لرزید ) گفتن نمی تونن منو فراموش کنن و کلی ابراز علاقه کردن ... من با کمی تندی به ایشون گفتم که دارید برای من مزاحمت ایجاد می کنید جوابم منفیه .
با ناراحتی سرشون رو انداختن پایین و رفتن چند ماهی گذشت دوباره اومدن جلو گفتن بذارید کمی منو بشناسید گفتن که برنامه زیادی برای آینده و تحصیل دارن ، می خوان خیلی پیشرفت کنن. گفتن می خوان برای ارشد از این دانشگاه برن یک دانشگاه تاپ مثل صنعتی اصفهان و اینکه کلی هدف دیگه هم دارن و در آخر خواهش کردن که اجازه بدم با خانوادشون بیان خواستگاری .
تو دلم به حرفاشون خندیدم و در ظاهرم یک پوزخند زدم چون دانشگاه ما یک دانشگاه دولتی کوچیکه که کمتر کسی اون رو میشناسه و احساس کردم امکان نداره ایشون بتونه از اینجا بره به یک دانشگاه مثل صنعتی اصفهان ، من به ایشون گفتم جوابم منفیه گفتن چرا ؟ ، که من گفتم چون در حد من نیستید من خواستگار خیلی بهتر از شما داشتم که رد کردم خیلی زیاد ناراحت شدن و رفتن .
ماجرا رو برای دوستانم تعریف کردم چند بار با دوستانم تو دانشکده بودیم این آقا پسر رو دیدیم و هر بار دسته جمعی به خاطر صحبت های که بار آخر به من گفته بود می خندیدیم و ایشونم می دیدن سرشون رو پایین می انداختن و با ناراحتی می رفتن .
گذشت تا اینکه دوران کارشناسی تمام شد یک روز با چند تا از دوستان دوره ی کارشناسی رفتیم تا تجدید خاطره کنیم که یکی از بچه ها گفت فلان آقا که هم رشته ای ما بود کنکور کارشناسی ارشد یک رتبه عالی آورده و قبول شده دانشگاه امیر کبیر ، این آقا همون کسی بود که از من خواستگاری کرد تا چند روز توی فکر بودم . تحقیق کردم دیدم واقعا درسته ایشون امیر کبیر قبول شدن طی همین تحقیقات فهمیدم خانواده خیلی خوبی دارن و پسر خیلی خوبی هستن از اون موقع همش دارم خودم رو سرزنش می کنم که چه طور تونستم مسخره اش کنم و دلش رو با حرفام بشکنم و چرا اجازه ندادم ایشون بیان خواستگاریم .
دو ساله که به ایشون خیلی فکر می کنم الان چند روزه که فهمیدم برای دکترا تونستن از یکی از دانشگاه های اروپا پذیرش با فاند بگیرن و دارن از ایران میرن . خیلی ناراحتم واقعا در موردشون اشتباه فکر کردم دلشون رو شکستم . احساس می کنم ایشون بهترین گزینه ازدواج برای هر دختری هستن . از طرفی دیگه خواستگارام خیلی کم شدن اونایی هم که میان خواستگاری شرایط خوبی ندارن به نظر شما چه کار کنم؟
آیا این آقا پسر هنوز به من علاقه داره ؟ آیا اینکه دلشون رو شکستم و باهاشون بد رفتار کردم تو زندگیم تاثیر می گذاره ؟
مرتبط با عشق یک طرفه :
عشق یک طرفه رو خودآزاری می دونم
نمی دونم چطور به پسر مورد علاقم بفهمونم که عاشقشم
فقط می خوام بدونه که عاشقش هستم، می دونم بهش نمیرسم
چرا عاشق یه نفر شدم که میدونستم هم کفو من نیست
به صورت یک طرفه عاشق پسرهای جذاب میشم اما ...
به صورت یک طرفه عاشق یه مدل شدم
اگه قرار نبود بهش برسم، پس چرا عاشقش شدم؟
خیلی سخته آدم عاشق کسی باشه و نتونه اقدامی بکنه
عاشق یکی از زن های بازیگر سینمای ایران شدم
از سال دوم راهنمایی عاشق یه بازیگر مرد شدم
خاطرات عشق یک طرفه ای که داشتم داره خوردم میکنه
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← برگرداندن خواستگار (۴۴ مطلب مشابه)
- ۱۴۴۲۲ بازدید توسط ۱۰۶۱۷ نفر
- جمعه ۲۶ مرداد ۹۷ - ۱۳:۲۷