گفت نه
<خدای من نگو نه >
گفتم چرا
گفت با کسی هستم و رابطه مون جدیه
فقط نگاهش کردم
فقط برای آخرین بار نگاهش کردم!!!
تو اون لحظه هر کاری کنی اشتباهه ... باید فقط نگاه کنی و به تموم لحظه های ترم های قبل فکر کنی به تموم رویاهایی که باهاش ساختی فکر کنی
تو یه حالت منگی بودم
یه خنده تلخ زورکی زدم
و با حالتی التماس گونه سرم رو تکون دادم
و فقط تونستم بگم پس موفق باشید ...
الان من چیکار کنم؟!
دیگه نای هیچ کاری ندارم
هیچ هدفی ندارم
اگه قرار نبود برسم پس چرا عاشق شدم؟
دارم دیوونه میشم
اینکه دیگه نمی بینمش ...
وای خدای من...
وای
بعضی مواقع میگم اگه دو سال پیش با کسی نبود چی؟
اون موقع خودم آماده نبودم ولی شاید اون بود...
هزار تا اگه ی دیگه...
خدا... چرا آخه
واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم
صبح ها تا ظهر خوابم شب ها تا صبح بیدار
بعد از ظهرام که فقط میگذره
انقد احمق نیستم فکرم بره سمت کارهای احمقانه
ولی حس نبودش
حس اینکه تا آخر عمر دیگه مال من نیست
حس اینکه دیگه تا لحظه مردنم نمیبینمش داغونم میکنه
همین کاری که تا الان کرده
فقط می خوام بدونه که عاشقش هستم، می دونم بهش نمیرسم
نمی دونم چطور به پسر مورد علاقم بفهمونم که عاشقشم
چرا عاشق یه نفر شدم که میدونستم هم کفو من نیست
به صورت یک طرفه عاشق پسرهای جذاب میشم اما ...
به صورت یک طرفه عاشق یه مدل شدم
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۲۵۱۰۶ بازدید توسط ۱۹۲۸۷ نفر
- يكشنبه ۳ تیر ۹۷ - ۱۷:۴۱