درود به همه
من آقام 26 و ساله، از اوایل برج 4 بود که از دختر یکی از همکارانم خوشم اومد. یعنی عاشقش شدم. یک روزم نمیشه که بهش فکر نکنم. همون دختریه که من تو آرزوی داشتنش رو داشتم. بعد چند وقت بالاخره این قضیه رو به خانواده گفتم ولی همه مخالفت کردن. دلایلشم خب مهم ترینش مشکلات اقتصادی و گرونیه. میگن تو الان این جوری میگی ولی بری تو زندگی اون عشق و عاشقی از کلت میپره با این گرونی. من الان خونه و ماشین ندارم. درآمدم برجی 3 تومنه ولی کافی نیست با این تورم. خود خانواده دختر هم از نظر مالی ضعیفن و بار جهیزیه و مخارج رو دوش خودم میره. خودتون میدونین الان خرید یه قلم جهزیه جقدر مشکله.
این دختر بعضی مواقع میاد برای کمک اون جا و می تونم بفهمم که اونم منو می خواد. هنوز چیزی به دختره و مادره نگفتم. چون نمیخوام برم جلو بعدش به نداری بخورم و دختر مردم رو هم بدبخت کنم.
مادره بعضی وقت ها میفهمونه بهم که بیای جلو میپذیریمت. یا خود دختره با نوع نگاهش چراغ سبز رو میده. روزهایی که میاد دلم نمیخواد اون روز به پایان وقت کاری نزدیک بشه و زمان متوقف بشه. واقعا حالم بعد کار دگرگون میشه.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه)