دختر ۲۵ ساله ای ام هفت هشت ماهه عقد کردم ..همسرمو خیلی دوست دارم پسر خوبیه با ایمان مهربون و ساکت .. مشکل منم از این ساکت بودنش شروع میشه ..خودمم کم حرف هستم اما وقتایی که اون ساکت میشه که اکثرا اینجوریه فکرای منفی میاد سراغم که شاید دوسم نداره حتما زشتم حتما یکی دیگه رو میخواد و الی آخر ... بخدا دیگه نمیدونم چکار کنم .. نمیدونم مشکل منم یا اون ..
خیلی کم بهم زنگ میزنه مدت حرف زدنمونم کمه ..تا حالا سر کار بهم زنگ نزده..حرفایی هم که میزنیم بی اهمییته..البته طفلی کارش خیلی سخته اما وقتایی هم که بیکاره کم زنگ میزنه.. این کم حرفیش تو رابطه جنسیمون تاثیر گذاشته .. شرایط خونه ما جوریه که منو اون خیلی پیش میاد مدتی (کمتر از یه ساعت) تنها باشیم همیشه شروع کننده رابطه اس مشکلم اینه خبری از حرفای عاشقانه نیست سریع میره سر اصل مطلب .
معاشقه امون خیلی کمه .. آخرشم خیلی بد تموم میکنه وسطش یهو میگه غذا نسوزه. صدا در نبود ؟ یا هر چیز بی ربط دیگه ای منم میفهمم یعنی بسه یهو در میره بجای آرامش گرفتن از رابطه بیشتر اعصابم خورد . میشه فک میکنم غرورمم بشکنه وقتی بگم یکم کنارم بخواب فقط... تو این زمینه فکر میکنم تقصر خودمه که تا حالا براش ناز نکردم بگم نه و نمیخوام همش خیلی زود همراهیش کردم.. نمیدونم مشکل ما چیه خیلی همو دوس داریم اما نشونه ای ازش نیس تو زندگیمون همش تو سکوت کارامون انجام میشه ..
مثلا زنو شوهریم ولی بقول شماها تا حالا حرفای خاک برسری نزدیم باهم حتی ی کلمه زشت تو جکامونم براهم سانسور میکنیم ..
لطفا کمکم کنید چیکار کنم .. مشکل رفتار منه انتظاراته منه یا اون ؟
اصلا نمیدونم از من راضی هس یا نه از بس کم حرفیم!!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)