با سلام به همه کاربران من تو خیلی از زمینه ها تجربه دارم و میتونم اگه سوالی داشتید کمکتون کنم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)
با سلام به همه کاربران من تو خیلی از زمینه ها تجربه دارم و میتونم اگه سوالی داشتید کمکتون کنم.
سلام
شما وقتی که ازدواج کردید و خانم تون هم شاغل باشن ازش انتظار دارید حقوقش رو توی خونه خرج کنه یا نه دوست ندارید همسرتون در خرج خونه دخیل باشه ؟
کلا ازدواج با دختر شاغل رو با انگیزه ی حقوق ماهیانش می دونید ؟ یا واسه تون مهم نیست؟، زن خانه دار رو ترجیح میدید یا شاغل؟
مرتبط:
بررسی ملاک شاغل بودن خانم در ازدواج
نحوه برخورد دختران شاغل با تمایل برخی از پسران به ازدواج با آن ها
میخوام در مورد ازدواج با دختر شاغل باهاتون مشورت کنم
کارمندم، با یه دختر کارمند ازدواج کنم و یا خانه دار ؟
تمایل بعضی پسران به ازدواج با دختران کارمند و دهه هفتادی
با یک معلم هم سطح خودم ازدواج کنم یا با یک خانه دار ؟
پزشک هستم، نمی دونم همسر خانه دار انتخاب کنم یا ...
آقا پسرها ، شما همسر معلم رو ترجیح میدید یا خانه دار ؟
به چند دلیل میخوام که همسر آینده ام شاغل باشه
با سلام.
بنده مشکلی داشتم گفتم اینجا مطرح بکنم. من چند روز پیش به خواستگاری دختری که دوستش داشتم رفتم. اونا از شرایط من راضی بودن. هم شغلم و هم بقیه چیزای دیگه. یعنی از طرف من مشکلی نیست. نه مشکل مالی دارم خدا رو شکر ( فوتبالیستم ) و نه مشکل اخلاقی ( ازنظر خونوادگی از خونوادم راضیم ). اون خانومم تنها مشکلی که ممکنه داشته باشه شکل پاهاشه .بزارید براتون توضیح بدم.
من از بچگی به شکل انگشتان پای زنان خونوادمون بسیار اهمیت میدادم. نه اینکه فیتیش پا داشته باشم اصلا فقط بسسیییار زیاد شکل پای طرف مقابلم برام مهمه. مثلا اگه کسی باشه که شکل پاهاشو دوست نداشته باشم به شکل وحشتناکی ازش متنفر میشم. مثلا از شکل پای یکی از خاله هام متنفرم. این خانومو نمیتونم جز دسته ادما بحساب بیارم. دست خودم نیست.
حالا فکرشو بکنین با کسی ازدواج بکنم که شکل پاهاشو دوست نداشته باشم. واویلا . طلاق صدر در صدیه. روزی هزار مرتبه شکر خدا رو میکنم که شکل پای پدر و مادرم باب میلم هست و گرنه میخواستم چکار بکنم. حالا خواستم بگم به نظرشما همچین ادمی مثه من مشکل روانی داره؟
سلام
یک راست میرم سر اصل مطلب ؛
من خواستگاری یه دختر خانومی رفتم ایشون دارن مامایی میخونن و تقریبا تموم شده درسشون طی صحبتهایی که کردیم میگن که در آینده که مشغول کار بشن به احتمال خیلی زیاد حداقل دو یا سه روز شیفت شب باید باشن ایشون .
از نظر من واسه من اوکی هستن تقریبا همه جوره بهم میخوریم اما این موضوع رو نمیتونم قبول کنم که زنم سه روز در هفته شیفت باشه کلا هفت روز هفته سه روزشو ایشون نیستن و نمی بینمشون بنده هم شاغلم تا ساعت 5 عصر خونه ام بنده هم فوق لیسانس حسابداری دارم الانم شاغلم 27 سالمم هست ایشونم 22 .
ممنون میشم کمکم کنید .
سلام، من دانشجوی سال دو پزشکی در خارج از ایران هستم. حدود یک سال هست که با پسری ایرانی که همکلاسیمه دوست شدم و عاشق هم هستیم و قصدمون ازدواج هست.
خونواده هامونم در جریانن اما خونواده ایشون به این دلیل که در خارج از ایران مشغول به تحصیل هستیم تا حالا من رو از نزدیک ندیدند.
اما مشکل اصلی اینجاست که ایشون مذهبی هستند و در خانواده ی مذهبی ایی بزرگ شدن اما من نه !! من در خونواده ای بزرگ شدم که دین و مذهب توش معنی آنچنان نداشته و اسلام رو اونطور که باید قبول ندارم. همیشه خدا رو از ته قلبم باور داشتم ولی اصلا آدم مذهبی ایی نبودم و نیستم و حجاب ندارم و هر طور دلم میخواد لباس میپوشم میرم بیرون.
از چند ماه پیش که به طور جدی به ازدواج با هم فکر کردیم این آقا شدیدا تاکید دارن که من در اینجا هم مانند ایران حجاب داشته باشم و نماز بخونم (در حد مانتو و شال اما کاملا پوشیده ) و اعتقادشون این هست که اگر مسلمونم باید همه ی حرفای خدا رو انجام بدم و زیباییم باید فقط برای ایشون باشه نه مردای توی خیابون.
سر این موضوع هر روز با هم دعوا داریم و ایشون سعی دارن من رو قانع کنن که برای خوبی خودم این حرف رو میزنن و من سعی میکنم ایشون رو قانع کنم که نیازی به حجاب ندارم و میشه بدون حجاب و بدون مانتو و روسری هم پوشیده بود!! بارها شده خواستم ازش جدا بشم سر این موضوع ولی دلم نمیذاره چون عاشقشم و بجز این موضوع میتونم بگم ایشون ایده آل ترین و مهربون و پاک ترین پسری هستن که توی زندگیم دیدم.
پسر پاک و عاشقی که هر دختری آرزوی داشتنشو داره و این روزا کمتر میشه پیدا کرد... مادرم هم با این قضیه مخالف هستن و میگن زیر بار زور نرو. و هر وقت من به ایشون میگم که تو داری من رو عوض میکنی تا اونطور بشم که دوست داری و این خودخواهیه، بهم میگه که من عوضت نمیکنم و زور نمیگم فقط حرف خدا و اهل بیت رو میگم و خوبیتو میخوام.
گاهی وقتا نرم میشم و میخوام حرفشو گوش بدم ولی از یه طرف هم به خاطر موقعیت رشته ای که دارم میخونم و چون بعد از اتمام قصد برگشت به ایران رو ندارم، میترسم اینجا با داشتن حجاب به عنوان یک دکتر بهم کار ندن یا خیلی سخت بتونم مشغول به طبابت شم یا مسخره و اذیتم بکنن. تو رو خدا کمکم کنید ،خیلی گیج شدم که راه درست چیه..؟؟!!
قبل ازدواجم حدود 4 سال با پسر دوست پدرم رابطه ی تلفنی داشتم و عاشق سرسخت هم بودیم اما هنگام خواستگاری حرف هایی از طرف خانواده انها شنیدم که سخت داغونم کرد و سریع ردشون کردم .
هر چی پسرشون التماس کرد نتونستم باهاشون کنار بیام بعد از ردشون افسردگی گرفتم و فکر میکردم با ازدواج میتونم جای خالیشو پر کنم واسم مهم نبود کسی که میاد چه جوریه اما میخواستم از شهر خودم نباشه تا صحنه ای رو یاداور نشم و فراموشش کنم.
از بین خواستگارا کسی رو انتخاب کردم که رفاه نداشته باشم و خودمو تنبیه کنم الان ازدواج کردم و با وجود اینکه میدونم فکر به گذشتم خیانت و گناهه نمیتونم ذهنمو متمرکز به زندگیم کنم حتی نمیتونم عشق یا علاقه به همسرم داشته باشم و مدام از رابطه داشتن باهاش فرار میکنم ... این وضع رو اصلا دوست ندارم و اگه تتمه ای از ایمان به آخرت و خدا نداشتم خودمو از این شرایط راحت میکردم....
لطفا سریع راهنماییم کنید چون خیلی داغونم...
با سلام
بنده پسری هستم که دیگه سن ازدواجمه ولی شرایط مثل شغل و سربازی هنوز مهیا نیست.
موردی که پیش اومده اینه که داییم حاضره با همین شرایط دخترشو بهم بده. ولی یه مشکل دو طرفه که هم من و هم دختر داییم داریم اونم اینه که ما تا همین اواخر با هم بزرگ شدیم یعنی یا من خونه اونا بودم یا اونا خونه ما و یا خونه هامون پیش هم بوده! در واقع مشکل اینه که تا حالا مثل خواهر و برادر بزرگ شدیم! و الان خیلی واسمون سخته که نقش شوهر و زن رو واسه هم بازی کنیم.
حالا قرار شده بعد از آزمایش ژنتیک در مورد تصمیم نهاییمون صحبت کنیم.( چون دایی و عمه ی من بابا و مامان اون میشن و بابا و مامان من دایی و عمه اون میشه و احتمال مشکل ژنتیکی زیاده!! )
میشه بگین چنین احساسی برطرف میشه یا اینکه در ادامه مثل زن و شوهر نمیتونیم باشیم و این حس خواهر و برادری از بین نمیره. اصلا به نظرتون چنین ازدواجی درست هست یا نه؟
در ضمن من دوست داشتم حداقل بعد از سربازی در مورد ایشون فکر کنم ولی متاسفانه خانوادش فکر میکنن اگه همین چند ماهه ازدواج نکنه رو دستشون میمونه و حداقل من باید باهاشون نامزد کنم.
با سلام و خسته نباشید.
من دختری بیست و چهار ساله هستم و دو ماه است که عقد کرده ام. با مشکلات بسیاری در همین دو ماه روبرو شده ام که یکی از مهمترین آنها این است که احساس میکنم نامزدم به من در جمع به خصوص در جمع خانواده اش بسیار بی توجه است.
از طرفی یک بار که از این موضوع به او شکایت کردم ربع ساعت صحبت نکرد و بعد شروع به گریه کرد. و من به سختی او را آرام کردم. خودش میگوید که تمام تلاشش را میکند که به من محبت کند به همین خاطر از این حرفم دلگیر شده است.
اما هیچ تغییری نکرده است و زمانی که در جمع هستیم اصلا کنارم هم نمی نشیند. البته با صحبت خیلی به من ابراز علاقه میکند اما در رفتارش اثر چندانی از علاقه نمیبینم. برادر من هم نامزدی است اما رفتارش با نامزدش زمین تا آسمان با نامزد من متفاوت است.خسته ام لطفا به من کمک کنید. به همین زودی از زندگی متاهلی سیر شده ام.
سلام،
من دختری هستم که تا حدود 22 سالگی هیــــــــــــــچ چیزی در مورد ازدواج و ... نمی دونستم ! و در عوض تمام این نیرو و غریزه جوانی رو تو درس و کار استفاده می کردم و واقعاً دوران طلایی داشتم
در دانشگاه که متوجه این مسایل شدم احساساتم مثل آتشفشان شروع به فوران کرد!
و خدا رو شکر چون از نظر عقلی پخته بودم تونستم خودم رو کنترل کنم و هیچ دوستی یا رابطه ای نداشتم. الان درسم در مقطع ارشد تو بهترین دانشگاه ها تموم شده و قبل از ورود به دکترا کمی هم وارد بازار کار شدم و برای کار پیدا کردن مشکلی ندارم
به تازگی وارد بحث ازدواج شدم و خواستگاری های سنتی دارم اما خیلی از این مراعات ها برام عادت شده و هنوزم با آقایون تا ضرورتی نباشه هم صحبت نمی شوم و به پسرها نگاه نمی کنم، حتی جلسه اول خواستگاری هم فراموش می کنم یک نگاه بیاندازم و از حرف زدن با نامحرم صورتم قرمز می شه :(
البته تا اونجایی که پست های بقیه رو خوندم فکر می کنم من خیلی عقب موندم و الان دهه هفتادی ها بچه دار هم شدن اونوقت من هنوز اینطوریم!!!
خلاصه مطمئنم که سرد نیستم چون از وقتی چشم و گوشم به این مسایل باز شده، اقوام و اطرافیان رو می فهمم که زندگی زناشویی موفقی دارند سید ها هم گفته می شه از این نظر گرم هستند و از نظر مزاجی صد در صد ویژگی گرم و تر دارم و یک دلیل دیگه که به نظرم برای گرم بودن وجود داره این هست که تو سن کم ( 10 سالگی ) بالغ شدم در صورتی که هیچ اطلاعی از این مسایل نداشتم و بلوغ زود هنگام منتفی هست. البته نمی دونم تا چه حد می تونه معیار باشه؟
اما مشکلی که دارم اینه که چون من تو سن پایین تر هیچ اطلاعاتی نداشتم این مسایل برام درونی نشده و شاید به نظرتون خنده دار بیاد مثلاً نمی دونستم چرا شب نباید تماس های حتی کاری آقایون رو جواب بدم و به خاطر کار زیاد و تری طبع شب وقتی وارد تخت خواب می شوم از خستگی بیهوش می شم و اصلاً نمی تونم تصور کنم که چطور همه زن و شوهر ها قبل از خواب با هم خلوت می کنند البته تا اونجایی که فهمیدم حتماً بعد از خلوت باید استراحت کرد ولی برای خودم تصورشم سخته که در زمانی که خیلی خستم عشقولانه باشم!
حالا هم خیلی نگرانم که وافعاً بعد از ازدواج این مسئله چی می شه؟ و چون در موقعیت ازدواج هستم چطور این مسئله رو با خواستگارهام در میون بزارم؟ اصلاً لازم هست این مسئله رو بگم؟
و مورد دیگه اینکه از بچگی سحرخیز بودم یعنی 5 صبح بیدارم و هیچ وقت هم حتی برای درس شب بیدار نموندم ولی صبح خیلی راحت بلند می شم و از همیشه سرحال ترم ولی اکثر همسن و سال های من ترجیح می دهند شب دیر بخوابند و صبح دیر از خواب پا شن حتی خواهرم خودم بعضی وقت ها بعد از نماز صبح می خوابید و من به اون شب بخیر می گفتم اون به من صبح بخیر !!!
من که حرف این آقا رو قبول دارم. دوستان شما نظرتون چیه؟
دوستان من دارم میرم خدمت پشت سرم حرف نزنید ها خخ شوخی کردم بعدا میام تمام نظرات رو می خونم. مرسی.
جیگیلی بیگلی.
سلام
قبل تر با نوشتن اروم میشدم ولی این روزا اونقدر حالم بده که نوشتنم حالمو خوب نمیکنه هر کسی حال این روزای منو نمیفهمه مگه اینکه تو شرایطش باشی .
سالهای کودکی همیشه دوست داشتیم بزرگ شیم حالا که بزرگ شدیم از تولد و روزش واهمه داریم پچ پچ های بقیه و دلسوزیهای بی دلیل اطرافیان که وای هنوزم ازدواج نکردی ما هم سن تو بودیم 2 تا بچه داشتیم خدا بختت باز کنه و این حرفا تازه اینا خوب خوبشه با خودم که فکر میکنم میبینم اونایی که اهل دوست پسر بودنو و هزار تا کلکای از این مدلی خیلی زودتر ازدواج کردنو الان بچه دارن امثال من چی - چی گیرشون اومده هر خوشی حرومیو به خودمون حروم کردیم که طعم حلالشو بچشیم ولی کو ؟
اهسته رفتیم و اومدیم که یه وقت دل کسی نلرزه خودمون دیگه پاکیو پاکدامنی طرفدار نداره رنگ و لعاب و این چیزا مشتریش زیاده با خودم که تعارف ندارم. مگه یه دختر تا چند سالگی خواستگار داره و میتونه ازدواج کنه مگه تا کی میتونه بچه دار بشه ارزوی اینم میره کنار همونایی که فقط در حد ارزو موند
باشه خدا جون اگه هر چی بگم ناشکری میشه ولی حالم خیلی بده
شاید یه عده میگن سختگیری میکنی ولی کسی وجود نداره که من سختگیری کنم یا نه
امثال من هستن که با وجود داشتن خیلی از شایستگیها مجرد موندن نصف دینمونم که کامل نشد فکر کنم مثال واضح خسر الدنیا و الاخرتیم
خیلی به دعاتون محتاجم
سلام دوستان. میخوام از مراحل آشنایی تا عقد رو تو شهر خودتون شرح بدید.
من اهل تبریزم . متاسفانه اینجا نامزدی اصلا معنی خودش رو از دست داده. شما با کسی آشنا میشید. فوقش چند جلسه آشنایی با حضور پدر مادر. بعد خواستگاری و بعد هم مراسم عقد که اسمتون میره تو شناسنامه هم و دیگه رسما زن و شوهرین. از این به بعد بهش میگن نامزدی که تا روز جشن و بعد دختر رو میبرید خوته خودتون. حالا اگه تو این دوران اختلافی پیش بیاد کلا شامل قوانین زن و شوهر میشید.
تا جایی که من میدونم تو بقیه جاها اینطور نیست؟ یا من اشتباه میکنم؟ تو شهر یا منطقه شما کی اسم ها میره تو شناسنامه؟
خداییش خیلی رسم بدی هست مال ما. شاید بگید خب دوران آشنایی قبل عقد رو طولانی کن. امکانش نیست . میتونید مثلا حداکثر چند جلسه اضافی حرف بزنین ولی از نظر زمانی به شدت مقید هستن خانواده ها. میگن رو دخترمون اسم گذاشته میشه .
البته میدونید که دارم از ازدواج به نوع سنتی حرف میزنم. و الا که تو دوستیا این مشکل وجود نداره.
سلام دوستان
شرمنده ها ولی یه سوالی در خصوص اپیلاسیون داشتم. میخواستم بدونم این روش چیه؟ ایا فقط برا خانوماست یا مردها هم میتونن استفاده کنن؟
من بدنم خیلی پر مو هست. حتی کمر و پشت کتف هام هم مو داره. سینه و شکم هم که جای خود داره؟ حالا این اپیلاسیون واسه ما هم کاربرد داره یا نه؟
میترسم برم مرکز اپیلاسیون بعد بهم بخندن که نیاز به ماشین چمن زنی داری! خخخخ
واقعیتش اینکه بگم استرس اینو دارم نه ها یا بگین به این مسائل کوچیک توجه نکن. خلقت خدا بوده دیگه مارو هم پر مو افریده. فقط از نظر ظاهر بدن و بهداشت میخوام موی کمتری داشته باشم.؟
راستی تو جلسات آشنایی بگم به همسر احتمالی ایندم که اینطوریم؟ (خیلم زیاد نیستا ولی از متوسط مردونه بیشتره خب)
مرسی دوستان
سلام
من یه سوال داشتم
میخوام توافقی جدا شم کسی هست برام توضیح بده مراحلش رو
خواهشا
پیشنهاد:
بعد از طلاق توافقی امیدی برای برگشت دوباره وجود داره؟