قبل ازدواجم حدود 4 سال با پسر دوست پدرم رابطه ی تلفنی داشتم و عاشق سرسخت هم بودیم اما هنگام خواستگاری حرف هایی از طرف خانواده انها شنیدم که سخت داغونم کرد و سریع ردشون کردم .
هر چی پسرشون التماس کرد نتونستم باهاشون کنار بیام بعد از ردشون افسردگی گرفتم و فکر میکردم با ازدواج میتونم جای خالیشو پر کنم واسم مهم نبود کسی که میاد چه جوریه اما میخواستم از شهر خودم نباشه تا صحنه ای رو یاداور نشم و فراموشش کنم.
از بین خواستگارا کسی رو انتخاب کردم که رفاه نداشته باشم و خودمو تنبیه کنم الان ازدواج کردم و با وجود اینکه میدونم فکر به گذشتم خیانت و گناهه نمیتونم ذهنمو متمرکز به زندگیم کنم حتی نمیتونم عشق یا علاقه به همسرم داشته باشم و مدام از رابطه داشتن باهاش فرار میکنم ... این وضع رو اصلا دوست ندارم و اگه تتمه ای از ایمان به آخرت و خدا نداشتم خودمو از این شرایط راحت میکردم....
لطفا سریع راهنماییم کنید چون خیلی داغونم...
← راهنمای زوج های جوان (۷۴ مطلب مشابه)
- ۲۰۲۵ بازدید توسط ۱۵۷۵ نفر
- سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ - ۲۱:۱۲