سلام
من نه خودارضایی میکنم . نه بی حجابم . نه دوست پسر دارم و نه هیچ چیز دیگه . مشکل من با نماز خوندنه . شدیدا به راهنمایی هاتون احتیاج دارم . اصلا نمیدونم چه جوری باید مشکلم رو مطرح کنم . موضوع اینه که نماز خوندن واقعا برای من سخته . اصلا فلسفه ی نماز خوندن رو نمیدونم . همیشه به ما گفته شده بخون اما هیچ وقت درست و حسابی نگفتن چرا باید بخونی . خیلی هم سعی کردم حالا که بقیه نگفتن خودم دنبال چرایی اش برم . اما هر منبعی رو که مطالعه کردم همون حرف های تکراری بود . اینکه نماز حرف زدن با خداست و نزدیک شدن به پروردگار در حالی که من وقتی خودم با زبون خودم با خدا حرف میزنم خیلی خیلی احساس بهتری دارم . از نماز خوندن هیچی نمیفهمم . هیچ وقت وقت هم براش اشتیاقی نداشتم . مگه نماز خوندن آدم رو از گناه دور نگه نمیداره ؟ اما درست بعد از اینکه نمازم تموم میشه شروع میکنم به غیبت کردن و فحش دادن به خواهرهام . در مورد من هیچ وقت هیچ تاثیری نداشته . گاهی فکر میکنم نکنه از اون هایی باشم که خدا گفته به قلبشون مهر زده . اینارو که گفتم منظورم این نیست که به خدا حرف زدن و ارتباط با خدا مشتاق نیستم ها . در طول روز لحظه شماری میکنم که شب بشه موقع خواب با خدا صحبت کنم . اما نماز خوندن برام خیلی سخته با اینکه بیش تر از ده دقیقه هم وقتم رو نمیگیره . شما ها راهی دارین که من نماز رو بهتر بشناسم ؟
پاسخ :
سلام
من یه دختر لیسانسه هستم هر پسری برام میاد دیپلمه هست من پیش یه وکیل کار میکنم اون وکیل میگه نمیتونم با یه دیپلمه زندگی خوبی داشته باشم سطح فکراتون بهم نمیخوره لطفا کسی که خودش تحصیل کرده هست همسرش دیپلم داره چطور زندگی دارن منو راهنمایی کنن؟
سلام
راستشو بخواین من یه موضوعیه خیلی وقته مغزمو مشغول کرده!
ما به خاطره مشکلاتی مجبور شدیم خونمونو بفروشیمو بجای دیگه ای بریم
بعد از چند ماه که توی محله ی جدید زندگی کردیم دیدم که یه نفر پیامکای عاشقانه میده اصولا من به شماره های ناشناس جواب نمیدم دختر مذهبی نیستم ولی چادر سرم می کنم ... یه شب اون شماره بهم زنگ زد و گفت که چه عجب جواب دادین و کلی حرف زد که من دوست دارم و فلانو بهمان...برام تعجب اور بود ک همه چیزمو هم میدونه ! حتی اسممو فامیلیمو محل درس خوندنمو اسم بابامو و.... من اصلا تا حالا با هیچ پسری نبودم که بخوام شمارم دست پسری باشه و اطلاعاتی ازم داشته باشن ولی نمیدونم از کجا اون اطلاعات رو هب دست اورده بود..
خلاصه بهم گفت بیا همو ببینیم منم از سر کنجکاوی رفتم دیدمش ولی نه از نزدیکا اون توی ماشین بود و من خیلی واضح نمی تونستم ببینمش
سلام من مسعودم 27 سالمه دوست دختر زیاد داشتم میشه بگید چه جور میشه دختر خوب پیدا کرد؟
پاسخ :
سلام
حرف های دوستان رو به دل نگیرید . شاید تا به حال در جریان نبودید ، دید افرادی که در خارج از دایره ی دوستان تون قرار دارند نسبت به دختر بازی چیه ؟
شما الان خواسته با ناخواسته سبب خیر شدید . هم برای پسران و هم برای دختران . برای پسران یه الگو هستید که بدونن دختر بازی و داشتن دوست دختر زیاد ، هنر نیست . بالاخره یه روزی باید این کارها رو کنار بذارن و به زندگی شون بچسبند . روزی باید پدر بشن . باید از بین همین دختران برای بچه هاشون مادر انتخاب کنن . شاید اگه در ازدواج فقط خودتون مطرح بودید انتخاب یکی از اونا کار سختی نبود . ولی الان شما این رو فهمدید که علاوه بر خودتون باید به فکر بچه هاتون هم باشید . بالاخره مهمه که بچه هاتون زیر دست چه کسی باید بزرگ بشن . خیلی مهمه که پسر شما به کی بگه مادر ؟ این پسر دیر یا زود غیرتی میشه ، مطمئنا تحمل این رو نداره که دیگران در مورد مادرش بد بگن . مهمه که دخترتون از چه کسی قراره الگو بگیره ؟ رطب خورده منع رطب کی کند ؟
سلام خواهشا کمکم کنید
دختری 23 ساله و دانشجویی سال اخر که بدون شک سال اینده ارشد قبول میشم تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم از نظر قیافه ام همه میگن خوبم اونطور که تو کلاس میگن از همه قشنگترم و ... همیشه بهترین ها رو برا خودم خواستم مثلا شوهرم باید بهترین باشه حالا چند تا خواستگار داشتم که برام بهترین نبودن الان چند ماهی هست که برا ارشد از یکی از اشناهامون که دکتری رشته ی خودمه کمک میگیرم بعد از این مدت واقعا احساس میکنم برام بهترینه (با اینکه قبلا خواستگار دکتری داشتم) اما هنوز چیزی بهم نگفته به نظرتون چی کار کنم،راستی موضوع مهم اینه که از نظر خونوادگی با هم خیلی فرق میکنیم اونا مذهبی مثلا من مانتوییم و کلا با هم فرق داریم به نظرتون من خودمو عوض کنم مثلا چادری شم ( البته من محجبه ام) و الان چند وقتی احساس نیاز به ازدواج میکنم
ممنون میشم کمکم کنید
کاش . منم 21 سالمه حس تو رو دارم .دارم یه رشته ای میخونم نمی دونم چی میشه . حرفای پدر و مادرم بیشتر از همه بدرم آزارم میده دیشب بهم گفت مادرت 18 سالگی شوهر رفته تو 2 سالم بیشتر موندی فکر کن اونم بین عموم و زن عموم و مامان بزرگم .
منم خسته شدم هر روز دارم روزامو شب می کنم و شبام رو روز که چی شه نمی دونم . به هیچ امید ندارم تنها دلخوشیم اینه که دانشگاه برم . برم بیش دوستام از اول مهر .حال بدی دارم خودم احساس می کنم افسردم احساس انجام هیچ کاری رو ندارم یه نا امیدی زیادی تو دلمه .حرفم رو به هیچکس نمی تونم بگم اگه با کسی حرف بزنم مخصوصا بدرم همو حرفو به طعنه بهم برمی گردونه .احساس هیچی می کنم .
سلام تو وبلاگ دختر پسر خانواده برتر " یکی مطلب زیر رو نوشته بود.........باور کنید من اصلا خودارضایی ندارم به هیچ صورتی..اما همه علایم زیر رو دارم.از هر کدوم یه کم دوکم .....حالا چیکار کنم.....آخه یعنی چی؟؟؟؟من که خودارضایی ندارم چرا همه این علایمو دارم؟؟؟؟؟
یکی منو ببینه فک میکنه من خودارضایی میکنم؟؟؟؟؟؟
( ............................................................................. علاعم خود ارضایی:1 باعث کاهش بینای 2 جوش زدن صورت 3 کم شدن حافظه 4 لرزش دستها 4 گود شدن کناره چشم ها و...................میشود که اثرات ان از بین نمیرود)
دوستان لطفا بفرمایید چقدر به جبر و اختیار در زندگیتون معتقد هستید؟ یعنی چقدر از امورات زندگیتونو جبر میدونید و چقدرشو خودتون اختیار دارید؟ یا اینکه چقدر معتقد به سرنوشت هستید؟ اینکه خدا قبلا سرنوشت هر کسی رو تعیین کرده ؟و اینکه دعا باعث تغییر سرنوشت میشه؟ منظورم سرنوشتیه که از ازل خدا برای هر بنده ای قرار داده ؟ تشکر
پاسخ :
سلام
زندگی ما مثل یه الگوریتم بسیار وسیع هستش . این طور نیست که خدا برای ما یه سرنوشت مشخصی تعیین کرده باشه . در واقع ما تعداد زیادی سرنوشت داریم . ما با اختیاری که داریم زندگی خودمون رو به پیش می بریم . گاهی اوقات هم ، حرکت غلط دیگران در الگوریتم زندگی شون ، روی مسیر زندگی ما تاثیر میذاره .
به طور خلاصه ، الگوریتم یعنی راه ها یا حالاتی که ما برای رسیدن به یک هدف مشخص در پیش داریم . یه مثال ساده ؛
من دختری 20 ساله هستم پارسال ازدوإج کردم بعد عروسی متوجه شدم شوهرم مشکل جنسی داره و اصلا توانایی رابطه نداره یک سال صبر کردم تا شاید درمان بشه ولی دکتر گفت مشکلش مادرزادی و درست بشو نیست حالا تصمیم گرفتم طلاق بگیرم خیلی مرد خوبیه به خاطر همین مهریمو نمی خوام ازش بگیرم ولی منم نیاز جنسی دارم کاملا سالم و گرمم و حق منه که با یکی مثل خودم زندگی کنم حالا نمی دونم علت طلاقمو به دیگران چجوری بگم و شوهرم میگه اگه ازم طلاق بگیری خودمو می کشم موندم چیکار کنم نمی تونم نیازمو تا آخر عمر سرکوب کنم
سلام
من پسر 17 ساله ای هستم که با دختر هم سن خودم دوستم اما نه از روی هوس ما هم دیگه رو میخوایم و دوست داریم عمه ایشون میدونه که ما باهمیم نماز میخونم و واسه رسیدن به ایشون سفت و سرسخت درس میخونم تا شغل مناسبی گیرم بیاد و در خواستگاری ایشون کم نیارم به نظر شما رابطه ما ایرادی داره؟ یا باید باهاش به هم بزنم؟ اخه نمیخوام تو این موضوع آسیبی ببینه خیلی دختر خوبیه .
مرتبط با عاشقی در نوجوانی:
17 سالمه و به دختر عمه ام علاقمند شدم
در سن کم اشتباه کردیم و اسم وابستگی رو گذاشتیم عشق
دیوانه وار پسری رو دوست دارم ولی انگار اون منو نمی بینه
میخواستم بدونم اصلا زندگی واسه ما پسرا ارزش داره؟؟؟؟
من 17 سالمه سال دیگه کنکور دارم
همش تو فکر اینم خب رفتم دانشگاه 5-6 سالی بخونم سنم 23-24 میشه
بعد باس برم دنبال کار که اگه خیلی خوش شانس باشم همون سال کار گیرم بیاد و با سه چهار سال کردن یه خونه واس خودم بزنم و ماشین بخرم:)
خب بعدشم باید زن بگیرم و بقیه عمرمو باید برای زن و بچه هام کار کنم تا وقتی بازنشسته شم
حالا با این اوصاف کی وقت میشه از دنیا لذت برد؟؟؟
سلام
خسته نباشید!
اگه دختری پریود باشه و تو این دوران موقع خونریزی بعضی وقت ها خونش لخته باشه یعنی پریودش مشکل داره آیا؟
سلام- متولد 68 هستم
8 سالی است که سه جا کار میکنم،خانه هم خریدم.
به دنیا که آمدم شکاف کام داشتم که به اصطلاح لب شکری میگویند و بینیام هم انحراف دارد.
بیشتر از 20 جا با خانواده رفتیم خواستگاری و هیچکدام حاضر نشدند زنم شوند.
شغلم روزنامه نگار است و در مجلات هم کار میکنم.
آدم مذهبی هستم؛ نماز میخونم- روزه میگیرم - هیات میروم
اهل رفیق بازی نیستم.
سیگاری نیستم.
دنبال دختر بازی نبودم.
سلام. مشکلم رو میخوام بگم بگید اگه کسی جای من بود چیکار میکرد
مدت زیادیه که زندگیمون اشوب شده. هی ازدواج های خانوادمون به هم میخوره.خواهرم دو بار و برادرم یک بار طلاق گرفتند
الان هر دوشون ازدواج کردند ولی هنوز مشکل دارند با وجود بچه
زن برادرم هر چند روز میاد خونمون و جیغ و داد راه میندازه که من از شما بدم میاد
و شوهر خواهرم هم همینطور
به خدا ما هیچ بدی ای نکردیم
من و مادر و پدرم خیلی کم حرف هستیم و فقط ساکت میشینیم و گوش میدیم بعد من و مادرم گریه میکنیم
پدرم هم خیلی مریضه و درست نمیتونه راه بره
مادرم هم همینطور
من نمیدونم با این اوضاع باید چیکار کنم.
تمام این سال ها دعا میکردم که این اشوب تموم بشه اما نشد حتی بدتر هم شد
خواستگار درست و حسابی هم نمیاد که من برم از اینجا
گاهی دلم میخواد فرار کنم و سر بیابون بذارم
الان دیگه تصمیم رو گرفتم میخوام فرار کنم.