یازهای عاطفی مردان به چه صورت هستش؟
یعنی یه خانم جه کارایی باید برای رفع نیاز عاطفی شوهرش انجام بده؟
خوشحال میشم نظر تمام کاربران بخصوص اقایون رو بدونم
ممنون
مرتبط با نیاز عاطفی آقایان:
سه سوال در مورد نیاز عاطفی مردان
آیا پسر میتونه نیاز جنسی و نیاز عاطفی رو همزمان داشته باشه؟
دوست دارم شوهرم اولویت اولش در ازدواج نیاز عاطفی باشه
من زن میخوام ، مشکل اصلى من نیاز عاطفیه
سلام علیکم...
سوال از خدمت آقا پسران داشتم...
از چه دخترانی بدشون میاد؟ از کدوم رفتار دختران بدشون میاد؟ و بیشتر رو کدوم کارهای دختران حساسن ؟ کلا بدترین رفتاری که از جانب جنس مونث اعصاب شون رو خورد میکنه چیه؟
نکته:درسته سوالم از پسراست، ولی دختران هم نظر بدن! آخه پستی که دختر توش نظر نده، صفایی نداره!
مرتبط :
بی‌تفاوتی دختری که تصمیم دارم باهاش ازدواج کنم ناراحتم میکنه
چرا بعضی از دختران اگه مستقیما ازشون خواستگاری بشه ناراحت میشن ؟
یه پسر وقتی ناراحته، چطور باید آرومش کرد ؟
نامزدم از اینکه من به پسر های فامیلمون دست میدم ناراحته
چطور باید از خانم مون انتقاد کنیم که ناراحت نشه ؟
چرا بعضی از آقایون دردها و ناراحتی های خانم شون رو کم اهمیت جلوه میدن ؟
دختران، تو رو خدا ساپورت نپوشید
با سلام من یه سوال داشتم
من 6 ماهه عقد کردم ولی یه مشکلی دارم و اون اینه که خانومم اصلا میلی به رابطه جسمی (در حد زمان عقد) نداره من یه شهر دیگه درس میخونم و وقتی میرم خونه حتی حاضر نیست کنارم بشینه تا مثلا دست بندازم گردنش بلند میشه میره حتی دیگه طرفم هم نمیاد یا تلفنی که باهاش صحبت میکنم اگه حرف به این مسایل بکشه فوری بحثو عوض میکنه و میگه من خوابم میاد
گاهی ازش میپرسم چرا اینجوری میکنی میگه من از این کارا بدم میاد. و حالم. به هم. میخوره میگه زن یه وسیله شده من تست مزاجم گرم بود و ایشون معتدل البته پشت تلفن سعی میکنه محبت کنه ولی کنارش که میرم نمیدونم از خجالت زاییده یا خیلی سرده یا علت دیگه ای داره؟
1 - آیا میشه کسی هیچ میلی نداشته باشه ممکنه؟
2 من باید چکار کنم چون خیلی تو عذابم چون ازش هم دورم فرصت زیادی برای بیان نیاز هام ندارم لطفا راهنماییم کنید که من چکار کنم لطفا دوستانی که تجربه دارن کمک کنن که چکار کنم حل بشه خیلی اذیت میشم خیلی ممنونم
سلام
ممکنه سوالم مسخره باشه ولی واقعا کلافم میکنه خواهشا کمکم کنین...
چیکار کنم از مرگ نترسم؟
22 سالمه خیلی خیلی از مردن واهمه دارم از شدت ترسم نمیتونم تصور کنم که روزی میمیرم البته ممکنه دوستان بگن از اون دنیا (جهنم) میترسی ولی نمیگم خوبم و معصومم ولی سعی میکنم کمتر گناه کنم .
منظورم اینه از کرده هام نمیترسم بلکه فقط و فقط از خود مرگ میترسم ناگفته نماند که این موضوع رو با چند نفرم در میان گذاشتم ولی همه یا میگن ما هم میترسیم یا هم میگن به خاطر سنته و رفته رفته راحت تر باورش میکنی واقعا نمیدونم چیکار کنم خوشحال میشم کمکم کنین با تشکر از همه دوستان
مرتبط :
گناهکارم، چند سال نماز قضا دارم، برای همین از مرگ میترسم
گناهکارم، چند سال نماز قضا دارم، برای همین از مرگ میترسم
چندین سال پشت سر هم نماز و روزه قضا دارم
حدیث جعلی در مورد نماز قضا در جمعه آخر ماه مبارک رمضان
از خدا طلب بخشش و مغفرت کردم یعنی میپذیره ؟
پشیمونم از گناهان و بدی هایی که در حق دیگران کردم
چطور گناهان مون رو جبران و اثرشون رو محو کنیم ؟
تصمیم دارم گناهان گذشته رو جبران کنم
می خوام گناهانی که در نوجوانی مرتکب شدم رو جبران کنم
اندرسون :
بچه ها به یه چیزی دقت کردین؟؟؟
توی اکثر سایت ها بازدید تا شب و ساعت 11-12 زیاد هست ولی اینجا برعکسه
نمیدونم مردم چرا عادت دارند در زمانی که همه خوابیدند و در سکوت مطلق به این جور موضوعات فکر کنند و به این سایت ها در این موقع شب بیایند
در ساعات معمول روز و شب بازدید های آنلاین 70-80 نفر هستند ولی بعد ساعت 12 شب این تعداد بین 100 تا 150 نفر هستند
به نظر شما چرا مردم به اینجور مسایل در نصف شب فکر میکنند یا اینکه به این جور سایت های مشاوره جنسی میایند؟؟؟؟
به نظر شما خجالت میکشن در زمان های عادی به این سایت ها بیایند و به این جور مسایل فکر کنند یا دلیلی دیگه ای داره؟؟
یا مردم از سکوت شب استفاده میکنند؟؟
سلام
دختری هستم که پارسال قبل محرم برای 3 ماه با همسرم نامزد بودیم برای شناخت بیشتر. خدا رو شکر خانواده هامون و خودمون خیلی با هم جور بودیم یعنی مشکلی در اون مدت بوجود نیومد و ما بهمن ماه با هم عقد کردیم.
قرار هم بود که امسال بعد ماه صفر بریم ماه عسل مشهد و زندگیمونو شروع کنیم. من شوهرمو خیلی دوست دارم. مومن و پاکه . ولی یه ایراد بزرگ داره با کوچکترین چیزی که حتی اگه اون مقصر باشه باهام قهر میکنه. نه جواب تلفن میده نه حرف میزنه و نه میگه مشکل چیه.
هر بار حتی اگه مقصر نباشم با بدبختی و کلی التماس باهاش آشتی میکنم چون زندگیمو دوست دارم. ولی اینبار 10 روزه که با هم قهریم. خیلی التماسش کردم . زنگ زدم اس دادم جواب نداد. آخر سر اس داد که با تو حرفی ندارم برو با بزرگترت بیا . اینم بگم هر چی میشه و با کوچکترین مساله ای میگه طلاق بگیریم.
خونه ما هم خیلی نمیاد. اصلا اهل رفت و آمد نیست. حتی خونه ما. الان پدرم 3 هفته است تصادف کرده و پاشو دستش تو گچ بود. قهر نبودا ولی حتی زنگ نزد حالشو بپرسه. په برسه که بیاد بابام یا منو ببینه. چند ماهه که اکثر مواقع وقتی میبینم نمیاد من 10 روز یه بار میرم میبینمش. قبلا روزی لااقل یه بار بهم زنگ میزد. روزی 2 بارم من میزدم. حلا 1.5 میشه که فقط من زنگ میزنم.خسته شدم.
2 روز پیش با 2 تا داداشم و بابام که طفلک هم سنش بالاست و هم دستش تو گچ رفتیم خونشون که مشکلت چیه.گفت من همینم عوضم نمیشم. حتی پدر و مادرشم حقو به من دادن ولی اون خیلی لج بازه. حالا من بلاتکلیف موندم. همه فامیل فکر میکنن در تدارک جهازم. ولی من پا در هوام. ببخشید طولانی شد بهم بگید چیکار کنم ؟ باور کنید تو همه چی باهاش راه اومدم. مهریه و خرید. حتی گفت پول ندارم عروسی بگیرم گفتم اشکال نداره. در ضمن ما سنتی ازدواج کردیم و منم چادریم و تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم. اونم میدونم که با هیچ دختری نبوده. چند روزه کارم شده گریه.کمکم کنین؟
دوستان لطفا یه راهکار خوب بهم ارائه بدید 29 سالمه از 15 سالگی موهام شروع به سفید شدن کردن اوایل برام مهم نبود که سفید باشن یا سیاه ولی الان حس میکنم من رو پیر جلوه میدن از اینکه یه ذره موهای سفیدم بیرون باشه خجالت میکشم یه چند سالی زنگ میکردم ولی خب دیگه خسته شدم از بس رنگ کردم و سوای خستگی، کلا رنگ چه شیمیایی چه طبیعی ضررهای خودشون رو دارن حالا اگه روشی بلدین که جایگزین رنگ کنم بفرمایید.
آیا موی سفید ممکنه باعث بشه خواستگار پا پس بکشه؟
تا یادم نرفته توی بعضی پست ها در مورد اپیلاسیون صحبت شده بود اگه راهکاری برای جلوگیری از زیر پوستی شدن موها بعد اپیلاسیون دارید بفرمایید تا ما هم بهره ببریم
ممنون از همه تون
به نام خدا
میخواستم یه چیزی ازتون بپرسم ازتون خواهش میکنم حس واقعیتون رو بگید..
من همیشه به خدا اعتقاد داشتم و دوستش داشتم اما خیلی رو ایمانم محکم نبودم نمازام یکی در میون.....
خیلی وقته میخوام به خاطر خدا یه کار خیلی سخت رو انجام بدم به نطرتون خدا ازم قبول میکنه؟ جوابم رو میده !؟ اون معجره ای که من میخوام؟!
باور کنین این اتفاق میتونه کااااملا مسیر زندگیم رو عوض کنه...به معجزه اتقاد دارین؟؟ خییییلی برام مهمه خیییییلی یکی از مهم ترین اتفاقات زندگیم
اگه بدونم تلاشم بی فایده است خیلی یا اییییین همه راه رو برم ولی نشه خیلی نا امید میشم از کل زندگی
دوستان سلام
پسری 29 ساله هستم،الان که دارم خوب به گذشته فکر میکنم میبینم زندگیم یه جوری بوده!
چند سال پیش یک روز تو سایت دانشگاه وقتی سرم را بالا آوردم رو به روم یک دختر خانومی با کامپیوتر داشت کار میکرد، وقتی دیدمش یه جوری شدم فکر کنم یک دقیقه ای نگاش میکردم که متوجه شدم با اخم اشاره کرد! معذرت خواستم و رفتم بیرون.
شاید خنده دار باشه تا چند دقیقه گوش هام درد میکرد!! وقتی جریان را به دوستم گفتم لبخند زد و گفت : که آمارش را برام میگیره. کاشف بعمل اومد خانوم 2 ترم پایین تر و رشته ....
چهار روز نه دانشگاه رفتم نه سر کار ، آخه میخواستم برم استرس شدید داشتم و از یه طرف دوستم پیله کرده بود که عاشق شدی برو جلووووو!! اما من مخالف بودم! حتی اون میخواست برام خواستگاری کنه! که من بد جور تهدیدش کردم که کتک میزنمت و قطع دوستی .... بیچاره بیخیال شد.
سلام .
توی چند تا پست پیش یه خانومی نوشته بودند که چرا هرچه قدر دعا میکنند دعاشون براورده نمیشه . آقای نجفی شما پاسخ داده بودید که شاید چون خدا میخواد اون شخص بیشتر باهاش صحبت کنه , درد و دل کنه . شاید اون دعا به صلاحش نیست . شاید خدا چیز بهتری براش میخواد . من از خدا یه چیزی میخواستم و براش دعا هم کردم . سوره ی قرآن خوندم , آیه هارو تکرار کردم , ملتمسانه ازش خواستم و مشکلم هم خیلی حاد و ضروری بود . اما امشب فهمیدم چیزی که از خدا میخواستم براورده نشده و اوضاع اونجوری که دوست داشتم پیش نرفته . اولش خیلی نا امید شدم . خیلی . اما بعد سعی کردم به این فکر کنم که حتما اتفاق افتادن اون مسئله به صلاح من نبوده . حتما خیر خدا تو یه چیز دیگه است .
خدا همیشه بهترین شرایط و اوضاع رو برای بنده هاش میخواد و حتما چون بهترین رو برای من میخواد اون قضیه براورده نشد . با این فکر ها تا حدودی ارامش پیدا کردم ولی مسئله اینجاست که یه فکر دیگه ام مثل خوره افتاده به جونم و ولم نمیکنه . حتی قوی تر از اون فکر های خوب اولیه و اونم این که فکر میکنم حتما برای خدا ارزش نداشتم . حتما نخواسته بهم اهمیت بده . یا شاید هم اصلا تو این مدت گوش نکرده من چی میگم . این فکر های منفی خیلی ازارم میده . هر کاری میکنم به جنبه ی مثبتش فکر کنم نمیشه . واقعا دارم دیوونه میشم . انقدر اونقضیه برام حیاتی بود که دیگه حتی انگیزه ی نماز خوندن معمولی رو هم از دست دادم و احساس میکنم یه کار بی فایده است. اگه راهی به ذهنتون میرسه کمکم کنید .
بوی یاس :
سلام خدمت همه دوستان
یه پیشنهاد
دوستانی که تهران هستن یه قرار ملاقات باهم بگذاریم البته خانمها باهم و اقایون با هم تا هم همدیگه رو بشناسیم هم اگر کسی مورد مناسبی سراغ داشت به عنوان معرف پا پیش بزارن حالا جلسه اول برای دیدار و اشناییت باشه هر جا شد یکیمون داوطلب میشیم با ایمیل هماهنگی میکنیم شماره میگیریم و روز تعیین میکنیم یه جای عمومی مثل اون گروههای فیسی که قرار میزارن برای کارای خلاف حالا ما برای کارای خیر قرار میگذاریم ان شالله. هر کی موافقه دستش بالا تا امار بگیریم و به فکر بقیه قضایا باشیم.
سلام
کسی از خانوم ها اینجا هست که دروس حوزوی بخونه بعد از اتمام حوزه چیکار میکنند منظورم این بود شاغل میشن یا خونه دار
باتشکر
سلام...من یه مشکلی با نامزدم دارم اونم اینه که روی حرف دخترای فامیل خیلی حساسه چیکار کنم؟ دارم دیوونه میشم...حتی نمیتونیم کنار هم بشینیم وقتی کسی باشه به سختی باهم حرف میزنیم من باید چیکار کنم؟ میگه پشت سرمون خیلی حرف میزنن خب در دهن مردمو که نمیشه بست چیکار کنم من؟
سلام
ببخشید این حدیثی از حضرت زهرا که می فرمان علی جان،من از خودم شرم می کنم که از تو چیزی بخواهم که در توان تو نیست دقیقا برای امروزه ما چه معنی میده؟
من دختری هستم که در خانواده مرفهی بزرگ شدم و بسیار از هر جهت فرمان بردار همسرم هستم اما مشکلی که دارم اینه همسرم با پدرش شریک هست و وقتی من مثلا فلان لباس یا چیزی رو می خوام بیشتر مواقع بهم میگه من الان ندارم چند روز صبر کن در حالی که می تونه بره همون موقع از پدرش بگیره چون ازش طلب داره ولی این کارو نمی کنه من هم نمی پرسم می خواستم بدونم بر اساس این حدیث من باید همون لحظه قبول کنم و شرم کنم و ادامه ندم یا که باید بهش بگم خوب برو از بابا بگیر؟؟؟
واقعا چرا بعضی مردا انقدر غرور بی جا دارن؟ مگه چه اشکالی داره یه دفه هم که شده برای شاد کردن دل من همون لحظه بهم بگه باشه من پولشو جور می کنم من حتی یک بار هم نشده بهش اصرار کنم فقط برای رضایت خدا ولی نمی دونم چقدر کارم درسته در حالی که اون می تونه بره پول رو جور کنه.