سوال هایی در مورد خدا

همه مون یه شناخت کلی از خدا داریم و بیشتر از اون نمیدونیم. چرا؟ آیا خدا خودش میخواد ناشناخته و غریب باشه؟

خدا آدمارو ک آفرید، تا حدودی شناخته شد! بوسیله پیامبرا و آیه و حدیث و قرآن ... الان یعنی اگر خدا آدمارو نمی آفرید؟ اصلا اگر چیزی را نمی آفرید، تا آخر نا شناخته و مبهم میموند؟ اصلا این تا آخر رو درک نمیکنم!!! یعنی تا کی؟!

اصلا اگه خدا خالق نداره پس چجوری بوده؟ و از کی بوده؟ اصلا همین بودن چجوری شد که بوجود اومد!!! (واضح پرسیدم؟)

هدف خدا از خلقت ما چیه؟ نمیدونم ولی اینقدر فکر میکنم ک چرا مارو آفریده بعد که دلیلی پیدا نمیکنم، میگم همینجوری آفریدتمون!!! مگه نه اینکه خدا نیازی به ما نداره؟ مگه نه اینکه نیازی به عبادتمون نداره؟ خب پس واسه چی مارو بوجود اورد؟

یه سوال دیگه اینکه، مگه خدا عالم به آینده نیست؟ پس من همون موقع که آفریدتم، میدونست آدم خوبی خواهم شد یا بد! میدونست جهنمی خواهم شد یا بهشتی! پس چرا دیگه میذاره زندگی کنم؟ چرا از همون اولش، منو تو جهنم یا تو بهشتش نمی اندازه؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

آیا به همجنس خودتون نگاه بد می کنید ؟

سلام

آقا پسرها بگن آیا واقعیت داره که شما به همجنس های خودتون اگه زیبا رو باشن، میل جنسی دارید؟! برای همه ی پسران این جوریه یا بعضی ها؟!

تا اون جایی که میدونم دختران اینجوری نیستن! حالا اگه دختری اینجا هست که همچین حالتی داره، بگه! آیا به همجنس خود آگه زیبا رو باشه، نگاه بد میکنید؟!

مرتبط :

عشق و عاشقی در بین همجنسان

دیدن همجنس برام جذابه

اغلب خواب همجنسم رو می بینم و محتلم میشم

مطمئنم همجنس باز نیستم ولی به خاطر بازیهای بچگی از آبروم میترسم

موقع بغل کردن یکی از دوستانم حس عجیبی دارم، من همجنس بازم ؟!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

اگه خواستگار بیاد خونه مون از خجالت آب میشم

سلام

من یه دختر 19 ساله هستم سفید پوست و قد متوسطی دارم تا الان چند تا خواستگار داشتم ولی پدر و مادرم  بدون اینکه هیچ کدوم شون بیان خونه مون ردشون کردن البته من با کارشون موافقم چون به نظرم الان برام خیلی زوده .

مشکلی که دارم اینه که اگه یه روزی خواستگارم بیاد خونه مون من از خجالت فکر کنم آب بشم جلوشون در کل آدم خجالتی هستم میخواستم بپرسم کسی موقعیت منو داشته؟

مرتبط با خجالتی بودن:

یه پسر خجالتی هستم، چطور ازدواج کنم؟!

از چیزهایی که خجالت آور نیستند، خجالت میکشم

چیکار کنم بتونم تو جمع، بدون خجالت حرفم رو بزنم

من چیکار کنم خجالتی نباشم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

به عقیده من باعث و بانی مشکلات ازدواج پسران هستند

مرم :

سلام

واقعا من از وضع موجود ابراز تاسف میکنم . من خودم قبلا مثه بقیه دوستان فکر میکردم راجع به ظاهرم ولی بیاین واقع بین باشیم یه مقدار الان چند درصد پسرای بالای 30 سال مجردن چرا؟ همین تعداد برا دختر خانما.

من عقیده دارم تمام مشکلات ازدواج باعث و بانیش پسرا هستن بخاطر بی مسیولیتی، آخه مرد حسابی پدر خودت اول جوونیش خونه داشت ماشین داشت؟ کدوم دختری این دوره زمونه میتونه یه جهیزیه کامل بیاره که از تو توقع ماشین و خونه داشته باشه،تو با دوستات بیرون میری و خدا تومن خرج خودت و دوستات میکنی خوب برو زن بگیر با این پوله به فرض برا خانمت هدیه بخر یا نه که اصلا یخچالتو پر از گوشت و مرغ و میوه کن.

با دوستات بیرون میری رستوران میری خداییش چقدر خرج میکنی من جایی زندگی میکنم که جزو شهرهای گرونه و میدونم با 608 هزار تومن نه تو میتونی مثه خونه بابات زندگی کنی نه اون دختر خانم. ولی بهتر از بازی با احساسات دختر مردم نیست؟

بهتر از گناه کردن نیست بهتر از صیغه کردن نیست. کدومتون به دختر مورد علاقه تون گفتین میخواین ازدواج کنین اون ردتون کرده رک بهتون بگم اگه عرضه و جربزه داشته باشین حتی اون دختر پولداره هم زنتون میشه ولی اگه فوکولی باشین نه.

حالا میرسیم به دخترا ؛

 خواهر من شما خونه بابات شاید همه چیز داشته باشی ولی کم پیش میاد تو این دوره زمونه که دلت نخواد با یه پسر همدم باشی، اینو میگم چون میدونم به هر حال دخترام نیاز جنسی دارن، بیا اول از همه به خورده حجابتو رعایت کن چون واسه پسرا مهمه دوما اینکه باور کن با شوهرت زندگیتو بسازی بهتر از  اینه که زندگی اماده بیاد سراغت .

چون اونجوری لطفی نداره . من خانواده مرفهی دارم. شاید دارم از روی شکم سیری اینا رو میگم ولی باور کنید اگه پسری پیدا بشه که نه خودش و نه خانواده ش پول نداشته باشن و حتی سی سال دیگه هم نتونن برام این وضعیت رو فراهم کنن ولی با خدا و با عرضه باشه خدا شاهده زنش میشم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چه کار کنم از شر عوارض خودارضایی خلاص شم ؟

سلام

من از اواخر سال اول دبیرستان یا اوایل دوم دبیرستان به خودارضایی مبتلا شدم بدون اینکه بدونم اسمش چیه و چکاریه .

وقتی فهمیدم که دچار عوارضش شده بودم از همه بدتر عوارضی بود که رو ظاهرم تاثیر گذاشته بود مثلا زیر چشام خیلی گود شده بود و سیاه

اعتماد به نفسم به شدت پایین اومده جوری که یه بیرون ساده به هزار تا عذاب میرفتم فک میکردم مردم بهم بد نگاه میکردن البته نمیدونم من اینجوری فکر میکنم یا واقعا اینجوریه .

خلاصه بگم زندگیم بخاطر این نکبتی مختل شده 23 سالمه دانشگاه رفتن برام شده عذاب الان که دارم اینو مینویسم یه دوره 94 روز ترک کردم دوباره شکستم ولی دوباره شروع کردم به ترک الان 129 روزه ترک کردم .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ترک خودارضایی (۱۲۷ مطلب مشابه)

فکرایی که آدم می کنه جز خودارضایی محسوب می شن؟

سلام

مثلا من با خودم فکر کنم که اگر ازدواج کنم این حرفا رو به همسرم می گم تا این جور به من محبت کنه و از این جور فکرا نمی دونم چرا به هر فکری ازم آب میاد.

یا یه مایع چسبناک ازم میاد اینا طبیعین که من این جور زود تحریک میشم. من سنم بالاست و 29 دارم. لطفا مسخرم نکنید خوب دو تا بیش تر خواستگار نداشتم. نمی دونم چرا؟

خانوادم تحصیلکرده اند و منم درس خوندم . همه اعضای خانوادم هم با آدمای تحصیلکرده ای ازدواج کردند. اما من ؟ زشت نیستم نمی گم خیلی هم خوشگلم معمولیم. سخته همه منو مسخره می کنن. این خودارضایی تنها دلخوشیم بود که این جا خوندم که چه عوارضی داره.

آخه تا حالا کسی به من نگفته بود. کلا خانواده ی سنتی داریم و باور نمی کنید اگه بگم از برنامه تلوزیون و اینترنت فهمیدم بارداری اصلا چی هست؟ یادم نیست پدر و مادرم آخرین بار کی منو بغل کردند؟! چند مدت پیش به مادرم اینو گفتم از نظر اونا این حرفا مسخرس و بچه بازیه.

جوری شده که برای بچه کوچولوها می میرم اما هرگز بغلشون نمی کنم. همه ی محبت ها رو بعد این که اون بچه رفت تو خیالم بهش می کنم. کلا با دوستا و فامیلم هم فقط دست می دم روبوسی و بغل گرفتن رو نمی تونم. به قول دوستم عین چوب خشک می مونم. نمی دونم شاید واسه همینه کسی بهم پیشنهاد ازدواج نمی ده.

همیشه می گم وقتی ازدواج کنم کلی به شوهرم محبت می کنم و جبران همه ی محبت های ندیدم رو می خوام بهم بکنه و خودم هم براش همه کار می کنم. نمی دونم شاید اینا هم فقط تو خیال باشن . می ترسم در عمل اینم نتونم. حالا می شه بگین چیکار کنم و این که این فکرا رو باید جز خودارضایی بدونم پس چرا ازم آب و اون مایع چسبناک میاد؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

امیدوارم خدا درک کنه که گناهکار اصلی من نیستم

سلام

من 24 سالمه قبلا زیاد خودارضایی نداشتم سرکار میرفتمو و ..... الان  چون ترم اخر دانشگام  و سر کار نمیرم خود ارضاییم بیشتر شده . یه سال و خورده ای میشه بدنسازی میرم وقتی کراتین و پروتییین میخورم شهوتم پایین میاد و حس خوبی دارم.

ولی الان نمیخورم شهوتم بالاست . جدیدا از وضعیت جامعه حالم بهم میخوره . شک ندارم امثال من به خاطر مشکلات اقتصادی و فساد مالی کشور مجبوریم .. بزنیم . اخیرا خدمت سربازی هم میفروشن ولی این قانون برای بچه پولدارهاست یعنی فوتبالیستها و اقا زاده ها نه امثال من.

من تصمیم گرفتم خدمت نرم و برم سر کار خودم و پول جمع کنم بعدشم تشکیل زندگی . اخیرا ... زیاد میزنم هفته ای دو بار ولی عذاب وجدان نمیگیرم چون بدبختی ما جوون ها چه پسر چه دختر مشکل اقتصادی جامعه است پس دلیلی نمی بینم عذاب وجدان بگیریم /. اصلا هم افسرده نیستم. اکثر دوستان نزدیکم به من میگن اقای شاد .

امیدوارم خدا درک کنه که شک ندارم خودشم می بینه و میدونه که گناهکار اصلی من نیستم و بعضی ها هستن که باعث شدن من خودارضایی کنم. الکی هم خودمو توجیه نمیکنم حرف حقو دارم می زنم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

همه انگار چشم دیدن ما رو ندارن

سلام به همگی. خواهشمندم هر کی سوالمو خوند هر راهکاری سراغ داره بهم بگه،ممنون میشم.

ما یه خانواده پر جمعیت هستیم که خدا را شکر از نظر مالی در رفاهیم. پدرم تونسته خواهرامو با جهیزیه های کامل و خوب بفرسته خونه بخت. اما مشکل اینجاست که اطرافیان از دوست و فامیل همه انگار چشم دیدن ما رو ندارن، یعنی وقتی میبینن که پدر من با داشتن بچه زیاد و کار کردن تو یه شرکت به عنوان یه کارگر وضع مالیش خوبه و در رفاه نسبی هستیم حسادت میکنن.

در نقطه مقابل یکی از اقوام نزدیکمونم  مثل ما پرجمعیت بودن اما وضع مالیشون خوب نبود البته تا چند سال پیش چون الان از نظر مالی خیلی پیشرفت کردن. اما انگار یه حسادتی از ما تو سینشون هست که چشم دیدنمونو ندارن (در ضمن بگم که ما هیچ وقت فخر فروشی نمیکردیم و نمیکنیم به هیچکس بخوصوص این خونواده) وقتی میشینن پیش آدم مدام از زندگی ناله میکنن و یه جوری حرف میزنن که غیر مستقیم بگن شماها خیلی خوش شانسید، مرفهید،بی دردید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چکار کنیم که شهوت راه عقلمون رو نبنده؟

من پسری 23 ساله هستم و متاسفانه چند سالی میشه وقتم رو تو راه کثیف تباه کردم. سوالم این بود که با توجه به اینکه ریشه ی بسیاری از گتاهان همانگونه که فرمودید جهل و خداناشناسی هست چطوری میشه در لحظه آخر هم متوجه باشیم، غافل نباشیم، انگیزه خودمونو حفظ کنیم و یک کلام: شهوت راه عقلمون رو نبنده؟! البته راهکارهای قبلیتون رو خوندم: ذکر لاحول ولا ... نماز مودبانه ... نذر .... و این آخریه که جبران اوقات هدر رفته بود.

لطف کنید این سوالمو متفاوت جواب بدید. ممنون میشم...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

قانون پایستگی فیزیک تو دنیای واقعی هم هست

نسیم :

اصلا عمل ادم ها از بین نمیره هیچ چیزی هم اتفاقی نیست مطمئن باشید به هیچ وجه نمیتونیم با تقدیری که خودمون با گناهامون ! همون کوچولو های خرده ریزه! رقم زدیم بجنگیم خاااانم محترمی که شما ده سال پیش با یه پسری تیک زدی بچتو می بینم در اینده ! نوه توم می بینم .

اقایی که سر دختر مردم گول مالیدی نمیدونم خطا از پدرت بود از پدر بزرگت بود اون تو گناه تو !تو نسل گناه کاری! که از خودش باقی گذاشته سهیمه من دیدم کسیو که حتی عاشق شده بچش همون عشق گرفتار شده دعوا کرده سی سال بعد همون واسش تداعی شده شما رو به همه ی مقدساتتون قسم از سرزنش دیگران جدا خودداری بفرمایید من خودم جوش صورت یکیو مسخره کردم نه اون طور حالا مثلا گفتم اخی جوش زدی؟!! این کرم خوبه اون صابون اثر داره استفاده کن طرف دلش شکسته والله ده روز بعد همون جا یک جوش اندازه ی هندونه در اومده!!!!!!!!!!!!!!

این قدر این دنیا رو نظمه روی قانونه که حد نداره عدالت خدا تو دید بسته ی منو شما به خاطر عمر کوتاهمون قابل تصور نیست ولی مطمئن باشید اجرااا میشه! همه چیز که قرار نیست مثه جوش هندونه ای من از تو صورتمون قلمبه شه بیرون  والا به خدا!!!!!!

حتی  اگه صد سال طول بکشه عدالت اجرا میشود نیاااازی نیست اقایون بیان کامنت بزارن ای خدا !!! من که پاکم!؟ زنم عفیف باشه! وبالعکس. دیدمون رو گسترش بدیم سعی کنیم از این وسوسه های کوچیک بگذریم توی لحظه زندگی کنیم نگران اینده هم نباشیم دیگه من و شما کاره ای نیستیم و فهم و شعور کافی برای درک حکمت خدا نداریم که بگیم ببببله!!!!

فلانی خودش چی بود زنش چی؟؟؟ دختره شهره ی شهر بود بچه هاش چی ؟؟؟ مگر از نیت و باطن ادم ها خبر دارید که به قضاوت نشستیم و هی این و اون رو انالیز میکنیم خواهشا از روی یه کامنت دو خطی تا اخر فکر و زندگی مردم رو نخونیم با دید بهتری نگاه کنیم و فقط سعی کنیم خودمون رو تغیر بدیم نه ادما! و سرنوشتا !و زندگی ها! رو از خودمون شروع کنیم و پز این افکار خوشکلمون رو ندیم فاصله است میان فکر و عمل فاصله ای به اندازه ی ایمانمون مخاطب اصلی این پیام هم خووووود خود منم نوشتمش بلکم اثر کنه ادم شم! فرض محال 

التماس دعا

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

چیکار کنم؟ بمونم؟ برم؟

سلام

نمیدونم چیکار کنم 

من همیشه اومدم اینجا مشکلات و نظرای بقیه رو خوندم اما نظری ندادم. حالا نوبت خودم شده. میشه لطفا به منم مثل بقیه کمک کنید ؟

من و یه پسری با هم راجع به ازدواج حرف زدیم. هم کلاسیم . ولی رابطه دوستانه نداشتیم. با هم حرف زدیم بعد گفت به مامانش و مامانش قبول نکرده و ما هم قطع رابطه کردیم و اون گفت برو با کسی که مورد بهتریه ازدواج کن .

من نمیدونم بتونم آیندتو تامین کنم یا نه برا همین نمیخوام بهت بگم برام صبر کنی. میدونم خونوادش از سبک من خوششون نمیاد. میدونم تو زندگی اذیتم میکنند. میدونم زندگی باهاش سخته. نمیخوام خودمو بدبخت کنم ولی خود پسره فوق العادس. فوق العاده با ایمان، فوق العاده با شخصیت، فوق العاده با ملاحظه، پخته، فعال... واقعا پسر خوبیه اما مشکلات زندگیش خیلی زیاده.

تیپ و قیافه که برای بقیه دخترا مهمه نداره، برا منم مهم نیست، فقط گفتم که بدونید اگه فکر میکنید گرفتار یه عشق خام شدم، نه نشدم، همه به من میگن تو چجوری تونستی عاشق این بشی، ولی من شیفته ایمان اخلاق و شخصیتش شدم... آره عاشق شدم . حالا هم که گفته نمیخواد براش صبر کنم . نمیدونم چیکار کنم. .

از اونطرف تو این چند وقت 6 تا خواستگار رد کردم، 6 تا خواستگار که من حاضر نشدم حتی باهاشون حرف بزنم، ولی مامانم که میخواد راضیم کنه بذارم بیاند خیلی از وضع خونواده هاشون تعریف میکنه. خدایا چیکار کنم؟ شاید باور کنید شاید نکنید، ولی من وقتی هنوز عاشقش نشده بودم، وقتی ایمانشو دیدم یه حرفی به خدا زدم.

من با اختیار خودم عاشقش شدم. گفتم خدایا من تو این آدم هیچ چیز دنیایی ای ندیدم، نه از ظاهر، نه از پول و مادیات، نه از وضع خونواده، ولی فقط ایمان دیدم و اخلاق و فرهنگی که زمین تا آسمون با خونوادش فرق داره، به خود خدا گفتم بخاطر اینا، از همه مهمتر ایمانش و رفتارش که همیشه تو رو یادم میندازه، عاشقش میشم...

به خدا گفتم نمیرم با یکی دیگه زندگی کنم وقتی این انقدر تو رو یادم آورد و به تو نزدیک ترم کرد . حالا این چه وضعیه که توش گیر کردم؟ بیخیال کسی که بهم گفته نمیخوام منتظرم بمونی بشم؟ کسی که میدونم الآن داره تمام تلاششو میکنه بهم برسه و آرزوشه پاش وایسم ولی نمیتونه ازم بخواد وایسم که یه وقت حیف نشم؟

دارم دستی دستی خودمو بدبخت میکنم... سنم بالا نیست، 20 سالمه، ولی از این همه خواستگار که دارم رد میکنم میترسم... مادیاتشون برام مهم نیست ولی خونواده هاشون که خوبند... دقیقا همون چیزی که اون نداره... خودش گفت برا من سخته یکی مثل خودمو ببرم تو خونوادم، گفت اونجا تو اذیت میشی... چیکار کنم؟ بمونم؟ برم؟

اگر برم بعد خدا بزنه تو سرم بگه تو که با من قرار گذاشتی بخاطر اینکه به من نزدیکت میکنه نری با یکی دیگه زندگی کنی، بعد یه شوهر بی ایمان بهم بده چی؟ نکنه داره این خواستگارا رو میفرسته که منو امتحان کنه چقدر پای قرارم میمونم؟ .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

دختری هستم با قلبی شکسته

با عرض سلام خدمت همه دوستان عزیز.

ازتون خواهش میکنم خوب به حرفا و درد و دلام گوش کنید بعد نظر بدید تو رو خدا برای یک لحظه ام که شده خودتونو به جای من بذارید اونوقت میفهمید که من چی میگم و تو دلم چه درد بزرگیه  بعدش میتونید فقط برام دعا کنید دعا.......

دوستان من دختری هستم با قلب شکسته به معنای واقعی ... پسری از آشناهای فامیل به خواستگاری ام آمد و خودش را خیلی خوب نشون میداد و پس از رفت و آمدهای بسیاری که در خانواده ی ما با خانواده خود داشتند تصمیم به ازدواج گرفتم و قبول کردم.

اما این چیزی که میخواهم بگویم خیلی دردناک است شاید بنشینید و برایم گریه کنید.... پس از عقد یعنی پس از گذشتن یکماه از عقدم متوجه شدم که همسرم قبلا با زن مطلقه ای که از خودش چند سال بزرگتر است و صاحب چند بچه است صیغه بوده و این را از ما پنهان کرده حتی وقتی که من را عقد کرده چند روز بعدش دوباره با همان زن صیغه ی مجدد کرده ....

خیلی زجر آوره نمیدونم شما درکم میکنید یا نه؟ دوران عقد بهترین دوران برای آنهاییست که ازدواج کرده اند آنوقت من با این سن درد به این بزرگی را کشیدم.... نمیدونم دردی که تو دلم هست  رو چطوری براتون تعریف کنم؟

البته این را هم بگویم با اینکه عاشق این پسر بودم ولی با بدبختی ازش جدا شدم نمیدانم کار درستی کردم  یا نه ؟ ولی هنوز میسوزم سوختن به معنای واقعی. هنوز نمیتونم درد به این بزرگی که برام اتفاق افتاد رو قبول کنم هر لحظه جلو چشممه  .

آخه من دختری مقید و با حجاب هستم با خودم میگم چرا به این سرنوشت دچار شدم ؟ چرا این بلا سرم اومد؟ چراااااااااااااااااا ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)

خانم من خیلی تصور بدی از بعضی چیزا داره

سلام

یه آدم معمولی با یه ظاهر معمولی قبلا شغل دیگه ایی داشتم اما الان فروشگاه دخانیات دارم (حالا اینکه خودم از دخانیات بدم میاد اما برای امرار معاش فعلا بهترین گزینه این بوده و سایر عللش و .... بگذریم)

خانم من خیلی تصویر بدی از بعضی چیزا داره مثلا 

1- حجاب با این که همه بهش میگن با حجاب 100 برابر زیبا تر میشه اول حرف من بود و مقاومت میکرد اما دید همه همینو میگن باز مقاومت بیخودی میکنه 

2- من لزومی به آرایش نمیبینم چون ظاهر صورتش اصلا نقص نداره اما باز آرایش میکنه

3- بمن مدام گیر میده که به ظاهرت برس (من صورت با ریش رو بیشتر دوست دارم اما اون مدام ازم میخواد با تیغ اصلاح کنم) 

4- آدم تمیزی هستم اما بهم میگه نظافتت ضعیفه و اینو من از صحبت هایی میدونم که قبل ازدواج (زمانی که مجرد بوده) هی دیگران تو سرش کردن و بنظرم میاد مثل طوطی حرفای دیگران رو تکرار میکنه

 ناگفته نماند با اینکه معمولا یک یا دو روز در میون استحمام دارم اما گاهی هم پیش میاد که توی فصول سرد بخاطر مشغله کاری فاصله استحمام من بیشتر بشه اما ظاهر کثیف بخودم نمیگیرم

حالا با توجه به این موارد با هم معاشقمون خیلی کم شده مخصوصا از وقتی خدا یه دختر خوب و خوشگل بهمون عطا کرده(تقریبا یک ساله) البته اینکه بچه تو زندگی اومده خودش تاثیر گذار بوده اما خودش هم عقب کشیده و من هم مقصرم چون 

به درخواستای من بابت رعایت حجاب (البته بد حجاب نیست ابدا اما همین یکم مو و آرایش و اینکه از چادر تنفر داره آزار دهندست) بی توجهی میکنه  منم به وضع ظاهریم آنچنان نمیرسم یعنی نسبت به قبل به ظاهرم کم توجه شدم 

هی بحث نظافت شخصی من رو بهونه میکنه  و جدیدا میگه بوی دخانیات میدی که قسمت اول رو بهونه میدونم و قسمت دوم هم که شغلمه . کاریش نمیشه کرد

کلا یجورایی طلاق عاطفی گرفتیم حس میکنم فقط باید باهاش زندگی کنم و باهاش بسازم چطور بگم از بس تو این یکساله که محل زندگیمون و تغییر دادیم و به خانواده زنم نزدیکتر شدم بخاطر (خودم حس میکنم رقابت و حسادت) بد خلق شده و غرغرو من سعی میکنم ازش فاصله بگیرم 

من اهل سفرم هیچ تعطیلی رسمی و غیر رسمی رو تو خونه نمیذاشتم بمونه اما از من به اندازه تراکتور توقع داره بیشتر کار کن و ال کن  بل کن تا اونجا که من میرم خونه دوست ندارم باهاش هم صحبت شم دو کلمه حرف بزنم سر حرف باز میشه شروع میکنه به غرغرای اقتصادی که صبح زودتر برو سر کار و....

ادم دلسوزیه زن خوبیه اهل خانواده و خانواده دوسته اما بیشتر حس میکنم دختر باباشه تا زن من 

خواهر داداششه تا زن من

بد بین شدم بهش از وقتی توی دعوای بین من و خودش داداشش رو دخالت داد و مواردی این چنینی ازش دل چرکی شدم

اگه لازم دونستین بیشتر توضیح بدم بعدا توی نظرات ادامه میدم

ممنون میشم اگه راه حلی عملی نه نصیحتانه برای من پیدا کنید 

بسیار دوستش داشتم دخترم رو هم خیلی دوست دارم اما ای کاش زنم لال بود تا زندگیمون بهتر میشد

امیدوارم منظورم رو فهمونده باشم 

با تشکر   

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)

بوسه فرانسوی ناگهانی و بوی دهان

ببخشید یه سوال همیشه تو ذهنم بوده... موقع بوسه یا خوردن لب یا زبان ( بوسه فرانسوی ) طرف مقابل هیچ کدوم دهنشون بو نمیده آیا؟ اخه خیلی وقتا مثلا خانم مشغول کارای خونه است که یه دفعه آقا میاد و رابطه خیلی یهویی میشه و طرف اصلا فرصت مسواک زدن و... رو نمیکنه...پس چه جوریه؟ خواهشا جواب بدید و راهکارم بدید برای بوی دهان

مرتبط:

قبل از ازدواج در مورد زندگی زناشویی و همسرداری تحقیق کنید

چرا به آموزش زندگی زناشویی به جوون ها کم بها داده میشه ؟

دلایل نارضایتی متاهلان از زندگی زناشویی

زندگی زناشویی جز با پاکی، درستکاری و مهربانی پایدار نخواهد بود

معرفی کتاب در زمینه آموزش مسائل زناشویی

دانشگاه برم یا به شغلی که در اون موفقم بچسبم ؟

با سلام خدمت دوستان عزیز سایت

یه سوالی هست که گفتم شما میتونید منو کمک کنید

واقعیت اینه که من شاغلم و مجرد و 27 سالم هست من امسال برا کارشناسی امتحان دادم قبول شدم چیزی که ذهنمو درگیر کرده اینه که من همین جور که گفتم شاغلم و تو شرکتی که مشغول کارم کاملا مربوط به رشتم هست و خیلی خیلی جای پیشرفت دارم که هم عاشق رشتم هستم هم عاشق کارم که من هر روز که میرم شرکت به علمم اضافه میشه هر روز میگما .

این باعث میشه بیشتر شیفتش بشم مشکلم اینجاس که الانم کارشناسی قبول شدم نمیتونم برم دانشگاه ولی دوست دارم درسمم ادامه بدم چون حداقل هفتهایی 2 تا 3 روز درگیرم و میدونمم از اون طرف دانشگاها الان هیچ بار علمی و فنی ندارن واسه فارق التحصیلاشون .

الان با همین مدرک کاردانی که دارم اندازه یه دکترا برا شرکتمون ارزش دارم  و اینکه اگه خواسته باشم برم دانشگاه یه جورهایی به کارمم لطمه میخوره حالا به نظر شما پسرا و دخترای سایت شما جای من بودید چی کار میکردید کارتونو سبک تر میکردید و میرفتید ادامه تحصیل یا نه محکم میچسبیدید به این کارتون که جای پیشرفتم داره ممنون میشم از راهنماییتون موفقو پیروز باشید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)