خانواده برتر

کی به حجله کی به حجله شازده دوماد با زنش
کی بگرده دوره حجله خواهر کوچیگ ترش

 ***    

 جینگ جینگ ساز بیارو از بالی شیراز بیار 
  سوریا گویید مبارک بادا ایشالا مبارک بادا   

 *** 

  آقوی سبا جووووونه صبا از ما به چند از ما به یک
  یک ماه تیز کنم ریز کنم پیش بیبیم ببرم او نخوره من چه کار کنم 

 ***  

  اسب آوردیم تو حیاط عروس خانم شد سوار
 خیر بیبینی ننه ی عروس ای گل از خونت در آد 

 *** 

 در خونه ی عروس خانم آب رکنی رد میشه 
چوب ب یارید پل ببندید عروس خانم رد بشه

 *** 

راه شیراز دوره و آب بوشهر شوره شور
 ما میریم عروس بیاریم چشمه دشمن بشه کور  

 *** 

عروس قشنگه بعله مرواری رنگه بعله
  دست به زلفاش نزنید مرواری رنگه بعله 

 ***    

 من منم و  من منم و  کاکوی دوماد منم 
 دست بدید دستبند ببندم کاکوی دوماد منم

 ***  

اوی آبشن آبشن آبشن
خونه ی دوماد شد روشن 

ننه جونی ننه جونی عاقبت کردیم جدا 
زِیر قرآن تو ردم کن تا برم دست خدا 

 *** 

ما که بودیم چار تا خواهر زیر گل پنهون بودیم
خواهر اصلی که بردن همه سر گردون شدیم 

 *** 

 مادر داماد الهی نگیره دستت بالا
 پیرهن دوماد رو دوختی زدی دکمه طلا
 کاسه چینی توی طاقچه بنگ بلبل می زنه
  شازده دوماد توی حجله بوسه بر گل میزنه 

 ***  

 شازده دوماد شازده دوماد اینقده آبی نپوش  
  رخت آبیتو در آر و رخت دامادی بپوش

 ***  

 عروسی شیرازیها تماشا داره تماشا داره
دخترای بانمکش  هیچ جا نداره هیچ جا نداره
 عروس یک پره طاووس جشنه عروسی مبارکش باد
 دوماد یه شاخ شمشاد  جشنه عروسی مبارکش باد   

 ***  

ای طرف تخت طلا و اون طرف تخت طلا
 شازده دوماد روش نشسته میکنه شکر خدا 
 ای طرف تخت عقیق و اون طرف تخت عقیق
شازده دوماد روش نشسته با صد و پنجاه رفیق  

 ***  

این بر کوه اون بر کوه کشت و کار کاهو وه  
چشمای خانم عروس جفت چشمای آهو وه  ژ

 ***    

 شازده دوماد شازده دومان مگه تو نیستی خبر
  عروش خانم میاد خونت لاله دست گیر تا سحر    

 اومدیم به باغتون آب دادیم انارتون 
سر فرازی همتون کاکام شده دامادتون 

 ***    

 این برنج دانه دانه قل قل آبش بیاد
  ای عروس ترمه پوش چرا اشک از چشمات میاد

***

شب شد و دوماد نیومد شمع و لاله کم بسوز

از فروغ روی عروس، شب شده مانند روز

شب یک و منزل هزار و چشم داماد انتظار

خیر ببینی ننه عروس ، این گل از خونت درار

***

یی حمومی سیت بسازم حمومای حاجی رضا

گلش از مکه بیارم آبش از امام رضا

آی حنابند آی حنابند این حنا عالی ببند

داغ فرزندنت نبینی شط مرواری ببند

***

اومدیم عقدت کنیم و نومدیم سیلت کنیم

جون زلف آقا جونیت بوگو چن مهرت کنیم

اومدیم عقدت کنیم و نومدیم سیلت کنیم

آتیش بنداز تو سماور تا چایی میل بکنیم

***

یل مخمل فرنگی من خودم می دوزمش

هر که بشه زن کاکم مثل گل می بوسمش

هر چی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی

غم مخور گل عزیزم، تو گل راجونمی

***

اومدیم و اومدیم و می گویین خوش اومدین

گل به دس دسمال به جیب و شاد و خرم اومدیم

گل و خی  چادر به سرکن گل هوای رفتنه

قوم و خویشونش خبر کن وخت رخصت دادنه

***

یی عروسی ما آوردیم ده دوازه سالشه

سوریا گویین مبارک هرچی می خواین جازشه

خیلی ممنون از نظرات دوستان!

همان طور که در متن سؤال اشاره شده من پسرم. البته الان بزرگ شدم و اون خاطرات برام خنده آور شده و وقتی به یادشون میفتم میگم ما چقدر بچه بودیم.

اونایی که تعجب کردند از عشق میان همجنسان, تعجب نکنند؛ دیدید که در همین نظرات خیلی ها به وجود همچین مسأله ای اذعان کردند! و خودمم هم تجربه داشتم. در بین دخترا هم اون طوری که از نظرات پیداست،  این مسئله کم نیست. فکر نمیکردم اینقدر زیاد باشه! حالا این که در بین دختر هم مسئله تحریک جنسی وجود داره یا صرف علاقه و وابستگیه، نمیدونم.

البته این عشق و عاشقی فقط مربوط به دوجنسه ها نیست. (ممکنه بعضی تصور کنن که این مسئله فقط مال دوجنسه هاست) دوجنسه ها خیلی کم تعدادن! در حالی که این مسئله شیوع زیادی در بین نوجوونا و جوونا داره!

در بین پسرا همیشه با دید مسائل جنسی همراه نیست. هرچند که شاید بتوان گفت بیشتر همراه با تحریکات ناخودآگاه جنسیه!

ما یک دوست داشتیم که خیلی خوش قیافه بود. یعنی انصافا از خیلی از دخترا خوشگل تر و تحریک کننده تر بود. خیلی از دوستانش بهش وابسته بودند، و چه حسادت هایی که در این بین وجود نداشت!

یه روز برام تعریف کرد که یکی از همین دوستانش ازش رابطه خواسته! البته از دوران دبیرستانش که زیاد ازین درخواست ها ازش بوده ولی این یکی، یکی از دوستان صمیمی و همیشه همراهش بوده که نتونسته بود طاقت بیاره و زده بود به سیم آخر!

البته همان طور که دوستان اشاره کردند این مسئله همیشه با تنفر شخص مطلوب همراه بوده! من خودم وقتی می فهمیدم که دوستانم بهم همچین احساسی دارند، کلا قید دوستی رو میزدم! خیلی ازشون بدم میومد. اونایی که خودم بهشون علاقه داشتم که وقتی احساسمو می فهمیدند، ازم دوری میکردند!

لطفا همه بخونید.

ممکنه  شخص یک تراجنسی یا یک ترنسکشوال باشه...

چقدر خوب ک ما اینطور افراد رو بشناسیم و بدونیم هیچ فرقی با دیگران ندارند و فقط تقدیر باعث شده یک واژگونی جنسی داشته باشند..شخصی ک در ظاهرجسمش دختر هست اما در باطن و از نظر اخلاق یا رفتار پسرانه است یا برعکس شخصی که در یک جسم پسرانه اسیر است اما از لحاظ درونی و فکری دختر است.

همونطور که نمیدونید این افراد واقعا بی گناه هستند و  فتوای جراحی تغییر(تطبیق)جنسیت نیز در ایران وجود داره.

چقدر خوبه ک همه ی ما این افراد رو ک هیچ فرقی با بقیه ندارند رو بشناسیم و هیچگاه سرکوب نکنیم.

بهتر واژه ترنسکشوال را سرچ کنید تا با بچه های ترنس و این واژه غریب اما قریب بهتر بشناسید

"بی تا" 

مامان من دکترن من خودمم اول دبیرستانم یه دختر دوم دبیرستانی رو دوست دارم بعد به مامانم ګفتن ایشون ګفتن که ببین این یه امر طبیعیه بخاطر سن بلوغه اګه فقط احساسه هیچ اشکالی نداره کم کم درست میشه حداکثر ۱ سال دیګه این موضوع تموم میشه و برات جوک میشه که بهش میخندی

من واقعا خیالم راحت شد چون فک میکردم ادم غیر عادی هستم

سلام

با سلام منم این مشکل برام پیش اومده من 22 سالمه عاشق یه پسر 15 ساله شدم ..بهتره بگم نامحدود دوستش دارم و حاضرم براش بمیرم حتی اگه تمام زندگیمو هم بخواد بهش میدم .. اگه کسی حتی باهاش دست بده من  داغون میشم ..با این که اونم منو تو زندگیش قبول کرده و هر حرفی که میگم گوش میکنه ولی بازم من اروم و قرار ندارم ..اون بخاطر من خیلی کارا کرده و هزاران بار هم بهش گفتم که هیچکس رو به اندازه اون دوست ندارم ..ولی با این وجود اگه کسی بهش کوچکترین دستی بزنه من شدیدا ناراحت میشم بدنم به لرزه میفته ... الان ۲ ساله که این موضوع برام اتفاق افتاده ..یعنی از ۲۰ سالگی تا الان ک ۲۲ سالمه و هر روز ۲۴ ساعت تو فکرشم اصلا هدف زندگیم شده این پسر خیلی خیلی دوستش دارم و باید خدمت اونایی که میگن چطوری عاشق همجنس خودت میشی بگم که اونا درکی از اینطور وقایع ندارن و باید به اینطور افراد حق بدن ...کمبود محبت در خانواده یکی از مهمترین دلایلی هست که من فکر میکنم دچار این وضعیت شدم و البته ناراحت هم نیستم چون دوستش دارم و حاضرم برای اون هر کاری بکنم و خداروشکر میکنم که اونم میدونه  و منو درک میکنه ..به این پسر مدیونم .. یادم میاد اوایل دیارمون وقتی که خونه شون میخواست بره تا مرز جنون کشیده شدم ....ولی خدا کمک کرد و نرفتن الانم خونشون یه کوچه اونور تر از ماست و من خوشنون رو میتونم ببینم ...۲ سال برای من به اندازه ۲۰ سال گذشته ..خدا نصیب هیچکس نکنه ولی اگرم نصیب کسی کرد حداقل اذیت نشه ...موفق باشید

سلام لطفا تا اخر بخونید من ۱۸ سالمه تو دبیرستان عاشق یکی شدم که یه سال از من کوچیک تره و تا حالا فقط دو سه کلمه با هم حرف زدیم و من مدرسم دیگه تموم شده و اون چند روز دیگه میره مدرسه دیگه نمیتونم ببینمش نزدیک یک هفته اسم و فامیلیش رو تو اینستا گشتم تا شانسی پیداش کردم زندگیم داره نابود میشه کلا شده هدف زندگیم بیست و چهار ساعت قسم میخورم دارم بهش فکر میکنم و مطمئنم این حس اصلا گذرا نیست و روز به روز شدید تر هم میشه افسردگی شدید گرفتم و خانوادمم فهمیدن حالم خوب نیست ولی هیچوقت تا حالا به کسی نگفتم مشکلم چیه لطفا کمکم کنید بعضیا میگن میگذره یادت میره بعد یه ماه ولی من دو سال تو دبیرستان صبح از خواب بیدار میشدم که فقط زنگ تفریح ببینمش و روز به روز هم بدتر میشدم نمیدونم دیگه چیکار کنم میخوام خودمو خلاص کنم

خطاب به dazai عزیزم.

رفیق گلم خوشبحالت که تو بهش گفتی و اون تمومش کرد کاش منم وقتی بش گفتم انقدر دوستانه برخورد نمیکرد و منو اسیر نمیکرد .ایشالا بعد یه مدت فراموشش میکنی و تموم میشه و میره البته نه کاملا.حالا این یه مدته بسته به اینکه تو خودتم سعی کنی فراموشش کنی یا نه کم و زیاد میشه.

حالا خطاب به شما و بقیه دوستان.

من عاشق یه پسری شدم که سه سال از خودم بزرگتره دو سه ماه مونده بود خدمتم تموم بشه و برم گورمو گم کنم از ارتش که سرو کله این احسان پیداش شد.اولاش چون ب اصطلاح آشخور"ینی سرباز جدید"بود توجهی بهش نمیکردم ولی بعد یه مدت ازش خوشم اومد یکم برا اینکه بهش حال بدم بردمش مثه خودم منشی فرمانده ش کردم که اونم خیلی خوشحال شد.کلا هواشو از اون ببعد زیاد داشتم و باهاش بیشتر ارتباط برقرار میکردم بیشتر عاشقش میشدم اونم فهمید ولی از این موضوع نه ترسید و نه ری اکشن بد نشون داد.خیلی هم صمیمانه باهام رفتار کرد.بهش گفتم خیلی دوسش دارم اونم گفت منم دوست دارم اما میدونستم اون نمیفهمه این دوست دارمه من با دوست دارم اون خیلی فرق میکنه.خلاصه تو گردان از کادر و وظیفه کلی حرف پشتمون میزدن بخاطر اینکه همش باهم بودیم باهم غذا میخوردیم باهم حرف میزدیم باهم میخندیدیم باهم رو یه تخت دراز میکشیدیم و...

روز تسویه و پایان خدمت من و جدایی بزرگ رسید.یادمه کوله من رو دوشش بود و از گردان تا در دژبانی که مسیر نسبتا طولانیی بود دستای همدیگه رو محکممممم گرفته بودیم.دم دژبانی غرق بوسه ش کردم حدود ده دقیقه فقط محکم بغلش کرده بودم و لبام روی گردنش قفل بود.فقط جلوی اشکامونو گرفتیم چون مرد که گریه نمیکنه.

الانم که دو ماهی از اون ماجرا میگذره هر روز به همدیگه زنگ میزنیم و حرف میزنیم من که اگه یروز باهاش حرف نزنم روزم شب نمیشه اونو نمیدونم.

درضمن بگم این احسانم چندان قیافه خوشگلی نداره ولی برا من بهترینه.اون 25 سال و من 22 سالمه.

میدونم که هیچکس نمیتونه اینجا کمکم کنه خودم چاره کارمو میدونم اما انقدر بهش وابسته ام که نمیتونم بهش عمل کنم.اینو برا دوستانی میگم که اندازه من عشقشون آتشین نیست یا هنوز خیلی عمیق نشده تا شاید. خودشونو نجات بدن.حالا شاید بگین چرا نجات بخاطر اینه که شما دوتا پسر/دختر اینده ای باهم ندارین چون ایران زندگی میکنید.البته اگه رابطه دو طرفه باشه اگرم یه طرفه باشه که اصن دیگه حرفشم نزن تو هر کشور دیگه تم میبودین هیچ آینده روشنی نداشتین.پس بهتره خودتونو از این قضیه نجات بدین.راهش اینه که هرچه سریعتر ارتباطتونو باهاش قطع کنید و سعی کنید خودتونو با کار درس تفریح یا چیزای دیگه مشغول کنید درسته تا مدتها سختی میکشید و از فکرتون بیرون نمیره اما مطمئن باشید بعد یه مدت کلا حسی که بهش داشتین از بین میره.

موفق و پیروز باشید امیدوارم مشکل همتون حل بشه...

به نظر من یه بیماری یا اختلال روانی نیست دست خودشونم نیست ما با متفاوت نگاه کردن بهشون باعث میشیم راه اشتباهی رو برن...

بهتره درموردشون زود قضاوت نکنیم ..عشق عشقه...دختر پسرنداره ...دست خودشونم نیست مخصوصا پسرا

من یه پسر مذهبی هستم که سال اول ابتدایی یه هم کلاسی داشتم که خیلی ازش خوشم میومد ولی روم نمیشد بهش بگم و بعد از اون مدرسمو عوض کردم و دیگه ندیدمش تا همین چن روز پیش که تو اینستا پیداش کردم و از همون اول به شدت عاشقش شدم.

الان ۲۲ سالمه و یه بار هم رفتم دیدمش و بغلش کردم، ولی روم نمیشه بگم عاشقشم و خیلی دوسش دارم.

سلام من تا حالا سه بار عاشق شدم و عشقامو از دست دادم البته با یه افسردگی و افت درسی شدید ولی دیگه نمیخوام ای عشق سومم رو از دست بدم خیلی پریشونم نمیدونم باید چیکار کنم تو رو خدا کمکم کنید من برام مسائل جنسی اصلا مهم نیست من همکلاسیمو دوسش دارم و نمیتونم دوریشو تحمل کنم

سلام مه پسری هستم ۲۵ ساله ۶سالی هست کی غربتم..قبل از مهاجرتم به این جور مسایل عشق و عاشقی اینا اصلن سرو کار نداشتم یی دونه دوختر خاله داشتم دوستم داشت .وبقیع اش درس و فوتبال. 

تا اینکی

سلام مه پسری هستم ۲۵ ساله ۶سالی هست کی غربتم..قبل از مهاجرتم به این جور مسایل عشق و عاشقی اینا اصلن سرو کار نداشتم یی دونه دوختر خاله داشتم دوستم داشت .وبقیع اش درس و فوتبال. 

تا اینکه  مهاجیر شدم و تنهای خودم امدم اروپا .در اولین سال در کمپ بلاخره با یی دوست کی بعدی شش سال تا الان با همیم..اولا دوستانی عزیز خدا کنه کسی پوستم را بخواند .من همه شما را درک میکنم خودم هم فعلا روانپزشکی میخانم ..مغز انسان از بمب اتم هم بیشتر خطرناکتر ..وانسان هزار معما ها داره ..خلاصه سرتان به درد نیارم ..در کمپ کی همه دوست پیدا میکنه وبا یکدیگر کولی زنده گی شان ره میگذارند..خوشبختانه .یکی پیدا شد قیافه اش هم خوب اخلاقش عالی ..کولن همه چیزش یگ انسان مکمل بود از نظری بنده .دمه هم بعنوان دوست مثلی دیگرا ۵ یا ۶ دوست تقریبا صمیمی بودیم ..بعد این دوستم عاشقم شد چون من یی کم قیافه تن بهترم .ولی اخلاق اینا صفر ..نسبت به او .خلاصه یگسال من خودم فهمیده بودم کی دوستم داره ولی باورم نمی شد در اون حد کی واقعن اولاش نگران شدم .اصلن هنگ کردم .یی روز کی با مادرش تلفنی حرف میزد داشت گریه میکرد ..واقعن از اون روز تا الان نه بهش نگفتم وقتی پای دوست داشتن دوستی میاد..چشماش آب میزنه سکوت میکنه ..وقتی با دیگرا بیرون میرم ..اولا گیر میداد. منم عادد کردم ..الان خداره شکر گیر نمی دهد 

سلام من پانزده سال دارم امسال عاشق ی دختر همکلاسیم شدم ک امسال افتاد تو کلاسم پارسال بهش گفتم رو همسایم کراش زدم گفت واسم جورش میکنهاما ازسرم پرید من هزارتا دوست فاااب دارم ولی امسال بای نگاه عاشق مهسا شدم دیوووونه وارر روزا گذشت  و هروز عشقم بهش بیشترر میشد یادمه سر کلاس بخدا همش قفل اون بودم همش ماتش بودمم یادمه دستام انقددد عرققق میکرد که همه میز خیس میشد دوستاشو بقل میکر د گریه میکردم یواشکی دوستام فهمیدن کل کلاس فهمیدن دوستم گفت بهش میگم میگفتم نکو منو میبرد بقلش میگفت شقایق کارت داره منم میگفتم نههه بعد هروز زوددد میرفتم مدرسه پیشش وایسم ازجلونظام دستمو بزارم ر و شونش هروز ی عطر کامل ر خودم خالی میکردم همش گریه میکردم گریهههه هی0ح

سلام من امسال تو کلاس دختری افتادم ک اسمش مهساس خ زیبا نیسا از نظرم بهترینه از همون اولش با ی نگاه دیوننش شدم باهمه باسم متفاوت بو د همیشه هروز عاشق تر میشدم انقددستام عرق میکرد ک کل میز خیس میشد همش کارم گریه بود پیش دوساش بود تا حرف میزد قلبم میلرزید و میلرزهه اسمش میاد همه منو نگاه مبکنن همش سرکلاس قفللللل نگاهش بودم و هستم دیوونشم همه فهمیده بودنو دوسم گفت بهش بگو منو برد پیشش گفت بگو گفتم نههه کلی این کارارو کرد ک شک کرد ب همکلاسیم گفتم بهش بگه و مهسایی ک دیوونش بودم گفت من خودم رل دارم و اهل این چیزا نیستم من له شدم غش کردم همش بخدا تو خیابون غرق اشک بودم رگمو زدم مدت طولانی حالم بد بود همه مسخرم میکردن جز دوستم فائزههمش با مهسا چشم تو چشم می شدم خوانوادمم فهمیدن نزدیک ی ماه نرفتم مدرسه وقتی رفتم دوستاش مسخرم میکردنوولی باز امیدم ب زندگیو بدست اوردم پیجج اینستاشو پیدا کردم دیدم شکست عشقی خورده اون خ مغروره ولی دوسش دارم سال دیگ از این مدرسه میرم دبیرستان ولی مهسا من همیشه عاشقتم و عاشقتتتتت میمونم همش عکساشو نقاشی میکشمو با چشماشو عکساش زندم هیچوقت از یادم نمیری عشقمن من هییچوقت بهش میل بدی نداشتم با اینک هزارتادوست فاب خوشگل اداشاشتم عاش اون شدم با اشک میگم ازیادم نمییری شماهام تنها راه صبره درکتون میکنم شما تنها نیستید تو دلتون باهاش حرف بزنین و فکر کنین کنارنونهتله پاتی کنین تو فکرتون باهاش موفق باشین 

به شقایق

مگه دوست شما چند سالشه که شکست عشقی بخوره ؟!!!

15 سال؟😐😐

خدا آخر عاقبت ما را با این دهه هشتادی ها بخیر کنه 

سلام من دخترم یه دوستی توی دبیرستان داشتم که تام بوی بود ازش خوشم میومد خب چون استایلش شبیه پسرا بود.گذشت تا اینکه بهم ابراز علاقه کرد اولش خیلی گنگ بودم اما بعدش تصمیم گرفتم دلشو نشکنم اما به مرور زمان خودمم عاشقش شدم خیلی زیاد یه سری ارتباطات بوس و بغل هم بینمون شکل گرفت و من فهمیدم که بهم حس جنسی هم داره البته که مث یه همجنسگرای عادی نیس بعبارتی فک میکنم بوچه(سرچ کنید می فهمید بوچ چیه) این رو خودشم نمیدونه و من از روی کاراش حدس میزنم.خلاصه که نمیدونم باید چیکار کنم از یه طرف میدونم خودم همجنس گرا نیستم از یه طرف انقد عاشقشم که حاضرم واسش همه کار بکنم.خلاصه که کسی میدونه راهنمایی کنه

به ادم رنگی عزیزم عشق بین همجنس خیلی عادیه نگران نباش دوستتم سعی کن باهاش برخورد خوبی داشته باشی ولی نذار از هر نظر ازت سواستفاده بکنه. از هر نظر براش دوست خوبی باش و کمکش کن ولی هیچوقت با دختر رابطه نداشته باش چون هیچی اخرش نیس و جز تحقیر دیگران چیزی عایدت نمیشه خودتو سرگرم کارای دیگه کن تنها چیزی ک لازم داری زمانه زمان حلال عشق

به نظر من چیز طبیعیه.اختلال نیست..قطعا دلیلی داره که که این احساسات تو وجودمون قرار گرفتن.من خودم با یه فرد ترنس دوست هستم..نمیشه گفت با همجنسم دوستم .

من واقعا عاشق شدم نمی تونم دوریش رو تحمل کنم حاضرم برای دیدنش هر کاری بکنم آخه مگه عاشقی با هم جنس طوریه ما واقعا عاشق همیم

راستش من چند ماه پیش اومدم تو این سایتو به بعضیا خندیدم دقیقا همینه که کارما میندازه تو پاچت من الان عاشق همکلاسیم شدم هر وقت بهش فکر میکنم استرس و نفس تنگی میگیرم و ضربان قلبم میره بالا اصلا نمیدونم چی کار کنم لطفا کمکم کنید 

من تقریبا تمام نظرات دوستان رو خوندم و الان به این نتیجه رسیدم که این اختلال گرایش جنسیتی من کاملا تو سنم طبیعیه و خوشحالم که قرار نیست بعد ها ازش خجالت بکشم و در عوض یک عامل خنده دار و تجربه میشه...

البته من دخترم و نزدیک 15 سالمه و گاهی هم با نزدیک شدن به همنجس هام بدنم مور مور شده:|||||||||||

ولی با پسر هم ارتباط داشتم (رابطه جنسی نداشتم) ولی همیشه دختر هارو ترجیح میدم خلاصه که شبتون بخیر و خدانگهدار :)))

سلام.

دوستان لطفا اینجور سوال ها رو سعی کنید مطرح نکنید داخل همه جا و با یک روانشناس که درک کاملی از خانواده ی lgbtq+ داشته باشه صحبت کنید، تا بتونه کمکتون کنه که بفهمید جنسیتتون فرق داره یا گرایشتون یا داخل بحران نوجوانی قرار گرفتید، سعی کنید که اگر هم واقعا یک اقلیت جنسیتی یا گرایشی هستید گرایش و جنسیتتون رو مخفی نگه دارید و سعی کنید از ایران هر طور شده خارج شید، چون تو ایران اینده ایی ندارید اگر از خودتون چیزی به کسی بگید

خب اصلا اینجوری نی که فقز بخاطر قیافه باشه با وابستگی خب من خودم همجنگرام و سیزده سالمه خب من از سه ا دوستام خوشم میاد و به یکیشون پنج ساله یکی جهار ساله و یکی یه ساله که اعتراف کردم نه دری کردن نه هیچی با دو تاشون تو رابطم رابطه منو سومین نفر زیادی عجیبه ولی اینا به کنار خب من فقط عاشق اونام و عشق یه طرفس ولی اونا قبولم کردن اصلا عشق دلیل نداره و اینکه بخاطر قیافه عاشق کسی بشی خیلی چرته و خب اولش شاید زیادی وابسته بشی و بعد عاشق بشی و خب مدل های مختلفی داره این به کنار خب من همیشه حق میدم و میگم که بایدخودشون انتخاب کنن دوسم داشته باشن یا نباشن و میتونن عاشق کس دیگه ای بشن و مجبورشون نمیکنم و همین طور ازشون سو استفاده نمیکنم

با خودن نظرات همدیگه، نگید چون در نظرات بقیه افرادی مثل من وجود داره پس طبیعیه و اختلال نیست.

از نظر علمی بهش نگاه کنید و ببینید افراد خبره و کارشناس چه نظراتی دارند. وگرنه خود تحمیقی و تلقین به خودمون امری آسونه و همچنین به نوعی دوری از واقعیته.

:)منم همچین حسی رو داشتم

ولی خب...

به نظرم بیماری نیست گرایشه 

امیدوارم همه به این باور برسن

سلام من کلاس جوجیتسو میرم و از سن پا مون خوشم اومد  خب چون مثل بقیه نبود اخلاقش خوب بود و البته هر کسی نظری داره بقیه شونم  خیلی باحالن ولی فکر می کنم این بهتر بود اینجا هنوز دوسش نداشتم و نمیدونستم  همینطوری بود ولی بعدها هی جاهای دیگه هم زیاد میدیدمش و هر. وقت که میدیدمش خوشحال می شدم و می‌خندیدم ولی الان فهمیدم که این خوشحالیم با بقیه فرق داره همش دلم میخواد اینجا باشه و. فهمیدم همش به خاطر اخلاقش نمی خواستمش و دوسش دارم  منی که عشق با شخصیت من فوق تضاد بود و خانوادم هم اینجوری بودن و هستن کلا دختر خیلی مثبت و خوبی بودم ولی یهویی برام این اتفاق افتاد اولش اینجوری نبود ولی بعدش فهمیدم و هیچ شانسی هم ندارم من الان چجوری فراموش کنم ؟